ویرگول
ورودثبت نام
عباس محرابیان
عباس محرابیان
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

چرا قطع‌رابطه با اعضای خانواده در غرب رو به‌ رشد است؟

در خانوادهٔ من و چند تن از دوستانم، هستند فرزندانی که با پدر و مادرشان حرف نمی‌زنند، یا برادر و خواهرانی که با هم قطع‌رابطه کرده‌اند. این تصمیم‌ها دلایل مختلفی داشته: والدین زورگو یا کنترل‌گر، مخالفت با ازدواج یا جدایی فرزندان، اختلاف سر اینکه بچه‌ها پس از جدایی پیش کدام والد بمانند، دعوا سر ارث و میراث یا حتی اینکه کدام یک از فرزندان باید از والد بیمارشان مراقبت کند.

قطع‌ارتباط با عضوی از خانواده، که در زبان انگلیسی قهر خانوادگی خوانده می‌شود، در غرب روبه‌رشد است و موضوع این مقالهٔ بی‌بی‌سی است.

تحقیقات دکتر کارل پیلِمِر، استاد دانشگاه کورنل که سال گذشته کتابی در این باره منتشر کرد، نشان می‌دهد که یک‌چهارم آمریکایی‌ها دست‌کم با یک عضو فامیل قطع‌رابطه کرده‌اند. او می‌گوید «اینکه کسی بگوید "من دیگر با فلان عضو فامیل کاری ندارم!" اتفاق مهم و برجسته‌ای است، و با کشمکش‌های طولانی‌مدت خانوادگی، قهرهای کوتاه‌مدت و روابط سرد تفاوت‌های جدی دارد.»

دلایل اصلی قطع‌رابطه‌های خانوادگی در غرب چیست؟

یکی از این دلایل، اختلافات ارزشی، عقیدتی و سیاسی است که، طبق گزارشی تازه‌منتشرشده، ریشهٔ حدود یک‌سوم قطع‌رابطه‌هاست. مثلاً در جریان جدا شدن بریتانیا از اتحادیهٔ اروپا، که بیشترِ جوانان به ماندن و بیشترِ سالمندان به جدا شدن رأی دادند، نزدیک به پنج درصد مردم با عضوی از فامیلشان قطع‌رابطه کردند.

یک نمونهٔ واقعی از تفاوت‌های ارزشی فرزند با والدین، داستانِ اسکات است. وقتی مادرِ اسکات جلوی فرزند هفت‌سالهٔ او حرف‌های نژادپرستانه زد و پدرش هم از حرف‌های مادرش دفاع کرد، اسکات تصمیم گرفت با پدر و مادرش قطع‌رابطه کند. او می‌گوید تعجب می‌کند با اینکه خانواده‌شان یهودی است و در جریان هلوکاست بسیاری از اعضای خانواده‌شان را از دست دادند، باز هم پدر و مادرش متوجه نیستند در دنیا آدم‌هایی هستند که به‌خاطر ملیت یا مذهب یا رنگ پوستشان بهشان ظلم می‌شود.

از دیگر دلایل قطع‌رابطه‌های خانوادگی در غرب، خاطرات بد فرزندان در دوران کودکی است، که در سلامت روان آن‌ها حتی در بزرگ‌سالی تأثیر منفی دارد. یکی از این افراد سوزان است که در خانه‌ای بزرگ شده‌است که پدر و مادرش الکلی بودند و مدام با هم دعوا می‌کردند. او از وقتی به دانشگاه رفت از پدر و مادرش مستقل شد، و یک بار که در مجلس ختمی شاهد بدرفتاری پدرش با دخترعموی شش‌ساله‌اش بود تصمیم گرفت با والدینش قطع‌رابطه کند.

سوزان بعداً در فرایند تراپی متوجه تأثیرات مخرب رفتار پدر و مادرش بر سلامت روانش شد: «متوجه شدم در کودکی دچار بی‌توجهی و آزار از سوی والدینم بودم. درست است که کتک نخوردم ولی روانم آسیب دید.» او اضافه کرد «امروزه، اینکه برای حفظ سلامت روانمان با اعضای خانواده قطع‌رابطه کنیم از نظر اجتماعی پذیرفته‌شده‌تر از سابق است، چرا که مسئلهٔ سلامت روان دارد برای آدم‌ها اولویت بیشتری پیدا می‌کند.»

یک نمونهٔ دیگر فائزه است، که اصالتاً پاکستانی است و در انگلیس زندگی می‌کند. او می‌گوید: «پدر و مادر من رفتار کنترل‌گرانه داشتند، وقتی درسم تمام شد نمی‌گذاشتند سر کار بروم و بهم فشار می‌آوردند که ازدواج کنم. با آن‌ها قطع‌رابطه کردم تا صاحب‌اختیار زندگی خودم باشم و خودم تصمیم بگیرم در زندگی چه کار کنم.»

از عواملی که قطع‌رابطه‌های خانوادگی را ساده‌تر از پیش کرده‌است، رواج فردگرایی و کم‌شدن وابستگی مالی افراد به والدینشان است. در آمریکا، تقریباً نیمی از افراد در دههٔ سوم زندگی از والدینشان مستقل می‌شوند.

اما آیا فرزندانی که با والدینشان قطع‌رابطه کرده‌اند از تصمیمشان راضی‌اند؟

دکتر پیلمر می‌گوید بهبود سلامت روان و افزایش احساس آزادی از تأثیرات مثبت قطع‌رابطه‌هاست، اما این کار تأثیرات منفی هم دارد، از جمله احساس بی‌ثباتی، کاهش اعتماد‌به‌نفس و افزایش اضطراب. در طول پاندمی کرونا که بسیاری از خانواده‌ها از طریق تماس ویدئویی سعی می‌کنند روابط نزدیکشان را حفظ کنند، آن‌هایی که قطع‌رابطه کرده‌اند بیشتر از دیگران احساس تنهایی می‌کنند. فائزه در این باره می‌گوید: «با اینکه الان ازدواج کرده‌ام و خانوادهٔ خودم را دارم، اما چیزی جای سنت‌های خانوادگی و دست‌پخت مادرم را نمی‌گیرد.»

اسکات هم می‌گوید بزرگ‌ترین ناراحتی‌اش این است که فرزندانش بدون پدربزرگ و مادربزرگ بزرگ می‌شوند، اما این را ترجیح می‌دهد به اینکه فرزندانش از زبان آن‌ها حرف‌های نامربوط بشنود. او اضافه کرد که اخیراً مادرش به او زنگ زده، ولی او برایش نوشته که فقط در صورتی حاضر به صحبت با آنان است که مادرش بپذیرد حرف‌هایش نژادپرستانه بوده‌اند و عذر بخواهد؛ اتفاقی که تاکنون نیفتاده.

آیا امکان بازگشت افراد پس از قطع‌رابطه هست؟

پیلمر وقتی داشت کتابش را می‌نوشت با بیش از صد نفر که رابطهٔ قطع‌شده‌شان را بازسازی کرده‌بودند مصاحبه کرد و دربارهٔ آشتی‌کردن گفت: «همیشه امکان پرکردن شکافی که بین اعضای خانواده افتاده وجود دارد، به‌ویژه اگر اختلافات سر مسائل سیاسی و ارزشی باشد. آن‌هایی که توانسته‌اند روی این شکاف پلی بسازند به من گفتند این کار باعث افزایش خوددوستی و عزت‌نفسشان شده‌است.»

پیلمر افزود که باید دربارهٔ قطع‌رابطه‌های خانوادگی تحقیقات بیشتری انجام شود: «برای کسانی که می‌خواهند آشتی کنند به راه‌حل‌های مبتکرانه‌تری نیاز داریم، و برای کسانی هم که نمی‌خواهند آشتی کنند باید روش‌های جدیدی ابداع کنیم که بهشان کمک کند با این فقدان کنار بیایند.»

این مقالهٔ بی‌بی‌سی مرجع اصلی این نوشته است. اسکات، سوزان و فائزه نام‌های واقعی نیستند؛ نام‌های واقعی، برای حفظ حریم شخصی افراد، در مقاله نیامده است. از لیلا حبیبی برای ویرایش مقاله ممنونم.

خانوادهقهرسلامت‌روانفردگرایی
بزرگ‌شدهٔ ایران، ساکن مونترآل کانادا؛ دکترای ریاضی، کارمند دیپ‌مایند گوگل؛ روزنامه‌نگار فری‌لنس، علاقه‌مند به علوم انسانی؛ abbasmehrabian.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید