عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی دانشگاه رازی
یاداشت زیر تلاشی است برای تامل در این پرسش که:
چرا دین و دینداری در جامعه ما به جای اینکه امری شورانگیز و شیرین باشد ،بیشتر امری تکلیف گونه است و
چرا مردم به جای اینکه جذب دینداران شوند از آنها کناره می گیرند؟
تجربه چند سال حضور در دانشگاه و تدریس درس های دینی بنده را به این نتیجه رسانده است که گرچه ممکن است دانشجویان نسبت به دین کم اهمیت یا ناقد باشند اما تعداد بسیار اندکی از ایشان دین ستیز یا سکولار هستند و اکثر ایشان در بن دل همچنان به گزاره های اصلی دین پایبند بوده و دین را یک عنصر مهم در زندگی(حداقل در مقام نظر) تلقی می کنند. اما در عین حال اکثر ایشان دل خوشی از دین و دینداری و دینداران ندارند.چند بار در کلاس های مختلف این پرسش را طرح کرده ام که دین برای کدام یک از شما امری لذت بخش و منشا آرامش و شورمندی و معنا بخش به زندگی است و برای کدام یک از شما امری تکلیف گونه و منشأ اضطراب ،ترس و نگرانی است؟
تقریبا در همه کلاس ها تعداد کسانی که پاسخشان این بود که دین برای آنها بیشتر منشا ترس و اضطراب است دو یا سه برابر گروه مقابل بود. و به عینه شاهد بوده و هستم که دانشجویان بیشتر از اینکه درصدد دفاع از گزاره های دینی یا حداقل تبیین دینی از پدیده ها باشند، میل شدیدی به نقد دین و دینداری دارند.این فضا به قدری شدید است که حتی بسیاری از دانشجویان مذهبی به خود جرات نمی دهند که از عقایدشان در کلاس دفاع کنند و حتی در بسیاری از موارد چیزی نگفته و حرکتی نکرده امنیت و آرامش آنها توسط واکنش های کلامی و غیر کلامی سایر دانشجوها مختل می شود.( اینجا محل بحثم این نیست که چقدر نوع دینداری و رفتار خود ایشان در ایجاد این فضا دخیل هستند و چقدر قضاوت های نادرست دیگران)این نسبت و وضع و این نوع نگاه به دین و دینداری مختص به دانشگاه و جوانان نیست بلکه در کوچه و خیابان های ما و در میان عموم مردم نیز همین وضعیت مشهود است یعنی مردم کمتر به دین به مثابه امری لذت بخش، آرامش بخش و امید بخش می نگرند.
نمی خواهم از توصیف وضعیت مذکور این نتیجه را بگیرم که که جامعه ما به سرعت در حال حرکت به سمت بی دینی یا کم رنگ شدن دین و دینداری است بلکه معتقدم که آنچه با سرعت در حال دگرگونی است بیشتر سبک دینداری و دین ورزی مردم است. اما نتیجه مشهود وضعیتی که عرض کردم این است که دینداری در ایران بیشتر از آنکه آرامش بخش و ساحل امنی برای پناه گرفتن در هنگام سختی ها و ناملایمات باشد،امری تکلیف گونه و منشا اضطراب و مختل کننده شادی است
چرا چنین است؟ چرا در جامعه ما دلخوری از دین و دینداری اینقدر زیاد است؟ چرا مردم کمتر حوصله خواندن و شنیدن در مورد دین را دارند؟ چرا زندگی دینی در مقابل سبک های دیگر زندگی از جذابیت و اقبال کمتری برخوردار است؟
می دانم این پرسش ها آنقدر ساده نیستند که بتوان در یک یاداشت کوتاه سر و ته آنها را جمع نمود اما آنقدر هم پیچیده و پنهان نیستند که نتوان با صرف نظر نمودن از تحلیل ها و بیان شواهد و ادله، به زبان ساده و در بیانی مجمل در مورد آن بحث نمود.
بنده معتقد هستم که بخش زیادی از این وضعیت معلول علل غیر معرفتی بوده و غالبا ریشه در نارضایتی های سیاسی دارد.بنده بارها و بارها شاهد بودم که خاستگاه بسیاری از اعتراض ها و نقد ها به دین و دیندران چیزی جز مباحث و نارضایتی های سیاسی نبوده است. یا سنخ ادله و شواهد ناقدان غالبا ناظر به رفتارها و تصمیم های اهل سیاست و حوزه سیاست بوده است. و به ندرت دیده ام که در مجالس و گفت و گو های دو یا چند نفره که ناظر به یک موضوع دینی بوده به نحوی به سیاست ختم نشود.و چون چنین است غالبا تلاش کسانی که سعی دارند سیر بحث را به سمت و سوی یک بحث معرفتی و دین پژوهانه سوق دهند، بی فایده است.
اما این همه علت نیست و اتفاقا سیاست را همه علت یا حتی علت اصلی دانستن بسیار خطرناک و به بیراهه رفتن و در حکم پاک کردن صورت مساله است. زیرا پیش فرض این تلقی این است که آنچه دین و دینداری را برای مردم ناخوشایند و تکلیف گونه کرده است،رفتار اشتباه دینداران است نه مشکلات و خطاهای موجود در فهم فعلی دین. در حالی که اگر خطا و اشتباهی در رفتار دینداران(چه دینداران سیاست اندیش و چه دیندران سیاست ستیز) وجود دارد همه ریشه در بی تقوایی یا ریاکاری آنها ندارد بلکه بخش اعظم آن ریشه در فهم ایشان از دین و دینداری دارد.بنابراین شایسته است که اصل مساله(مشکلات احتمالی در فهم دین) را فراموش نکنیم و خود را درگیر یک علت روبنای تر نکنیم.
از این جهت به نظر بنده یکی از خطاهای جدی در دین فهم و دین شناسی ما که تاثیر فراوانی در ایجاد وضعیت نامطلوب فعلی دینداری دارد، عبارت است از:« غلبه وجه تاریخی دین و در سایه رفتن وجه معنوی دین»
اما قصد بنده در این نوشتار این نیست که وارد این بحث شوم که چرا چنین شده است و کدام بخش از دین وجه تاریخی دین است و کدام بخش وجه معنوی آن و نسبت وجه معنوی دین با وجه تاریخی آن چگونه است،زیرا اولا این تحلیل ها در توان بنده نیست( و البته دیگرانی در قالب ها و صورت مساله های مختلف به این پرسش ها اندیشیده و می اندیشند) ثانیا مخاطب چنین بحث هایی بیشتر کسانی هستند که حوزه مطالعاتی و اندیشه ورزی ایشان دین و دین پژوهی است. در حالی که به نظر بنده بحث فعلی ما هنگامی فایده بخش خواهد بود که روی سخن با عموم مردم باشد نه صرفا با اهل تخصص.
بنابراین هدف بنده در این نوشتار این است که در حد فهم و توان خود توضیح دهم که این عامل چگونه در کاهش جذابیت دین و تبدیل دینداری به یک امر تکلیف گونه تاثیر جدی و فراگیر دارد.منظورم از« غلبه وجه تاریخی دین و در سایه رفتن وجه معنوی دین» این است که:
فهم عرفی جامعه ما از دین و دینداری و حیات دینی ناظر به تجربه نمودن حضور خدا در زندگی و چشیدن مزه ایمان نیست.در فهم فعلی ما حیات معنوی و تلاش برای درک حضور خدا و شیرینی ایمان نمود کمتری دارد و آنچه که بیشتر نمود دارد بخش تاریخی دین و دینداری( یعنی فقه و کلام) است. برای همین است که ما شاهد هستیم که هنگامی که نوجوانی بخواهد سبک زندگی دینی را در پیش بگیرد معمولا به جای اینکه سعی کند انسان اخلاقی تر و با شفقت تر و خوش خلق تر و به اصطلاح بجوش تری باشد،سعی می کند که زمان بیشتری را به عبادات و مناسک اختصاص دهد و مطلعات دینی خود در حوزه فقه و مباحث عقیدتی دین را بیشتر کند
به خاطر همین غلبه وجه تاریخی دین است که هنگامی که یک فرد که سابقه زندگی مذهبی و دینی کم رنگتری داشته و تحت تاثیر یک اتفاق یا همزیستی سعی می کند زندگی دینی تری داشته باشد معمولا دینی شدن را به اقبال بیشتر به عبادات و مناسک و صرف نظر نمودن از برخی لذات و افعال می بیند و حتی گاه نه تنها ملکات اخلاقی او دگرگون نمی شود بلکه خلق و خوی اجتماعی او پس رفت می کند و دیگران به اندازه گذشته از او انرژی و حال خوب نمی گیرند.
یکی از علل اصلی و شاید علت اصلی انزوای بسیاری از افراد مذهبی در میان جمع های غیر یک دست(جمع های که اکثریت آنها با افراد مذهبی نیست) همین کم رنگ بودن وجوه معنوی و شورمندی در دینداری و منش اجتماعی ایشان و در عوض غلبه نگاه های تاریخ محور و هویت گرایانه در اندیشه و سبک دینداری ایشان است.
و بخاطر غیبت وجه معنوی دین است که اکثر مردم علاقه چندانی به مطالعه کتاب های دینی و شنیدن سخنرانی های دینی ندراند و هرگاه هم بخواهند به یک سخنرانی دینی گوش دهند اگر انتخاب با خودشان باشد به سخنرانی دیندارنی(همچون الهی قمشه ای) گوش می دهند که وجه معنوی دین در کلام و فهم ایشان بروز و نمود بیشتری دارد.
و به خاطر غلبه وجه تاریخی دین و غیبت وجه معنوی دین است که افراد مذهبی که دغدغه تبلیغ و ترویج دین دارند،در عمل دسترسی به عموم مردم نداشته و غالبا مخاطب فعالیت های فرهنگی و تبلیغی ایشان ،خودشان هستند.یعنی تولید کننده و مصرف کننده خودشان هستند. عموم مردم به ندرت مخاطب مجلات و فضاهای مجازی مدیریت شده توسط ایشان می شوند و به ندرت مخاطب شبکه ها و برنامه های دینی در رادیو و تلوزیون می شوند. و عموم مردم کمتر در جلسات ایشان- خصوصا جلسات غیر رسمی و غیر تقویمی- حضور پیدا می کنند.
این وضعیت معلول این این است که در فهم فعلی ما از دینداری اسوه دینداری کسی است که از یک طرف دانش دینی زیادی دارد(و غالبا مراد از دانش دینی ،بخش فقهی و در مرحله بعد کلامی دین است) و از طرف دیگر به احکام شریعت پایبندی بیشتری دارد.بنابراین به افراد حاضر در زندگی روزمره که احیانا انسان های بسیاری اخلاقی و صاحب احوالات روحی خوبی هستند، اما کسوت مذهبی ندارند؛نه تنها به عنوان اسوه دینداری نگریسته نمی شود بلکه اساسا ذهن ما کمتر آنها را به عنوان دینداران خوب تلقی می کند بلکه بیشتر از آنها به عنوان انسان های خوب و نیک یاد می کنیم. در زندگی روزمره ما ایرانیان کمتر مردم فرد مذهبی و دینی را به عنوان چهره ای می شناسند که فردی خوش خلق،صبور،اهل مدارا و شفقت است
علت همه این نگاه ها این است که در جامعه کنونی ما افرادی که دغدغه دین و دیندار بودن را دارند بخاطر فربه شدن سویه های تاریخی دین و نحیف شدن وجوه معنوی دین، بیشتر از آنکه سعی کنند انسان معنوی تر و اخلاقی تری باشند،معمولا سعی می کنند که بیشتر عامل به مناسک دینی و معتقد به چهارچوب های مشخص باشند.