کریستوفر ویلهلم آگزبورگ متولد 1783 و درگذشته در سال 1853. او را به دلیل آنکه آثارش زمینه ساز عصر طلایی نقاشی دانمارک شد. "پدر نقاشی دانمارک" لقب دادهاند.
این نقاشی در حدود سال های 1844-1845کشیده شده است. نما از چهارچوب درب به پیکره های دوندهی در بیرون زوایایی مختلفی از هنر آگزبورگ را به ما نمایان میکند.
این نقاشی در روایت های متعدد و چندین پیکره حکایتوار در حال نمایش خود به مخاطب است. آگزبورگ معمولا در آثار خود مشاهدات ما (مخاطب) را با کنشیروایی ترکیب کرده و موجب آن میشود که همراه با روایتی همچون تئاترگونه، به عنوان تماشاچی نتیجهگیری کنیم. حال هرچند که نقطهی عطف ماجرا در این اثر، خارج از تصویر تحت نمایش قرار دارد و از همین روی روایت خود را حل ناشده رها کرده و به مرموز بودن خود میافزاید.
در مرکزیت تصویر ما عدهای از افراد را در سنین و طبقات اجتماعی(به جهت نوع البسه) میبینیم که به سمت چپ تصویر(به سمت نور آفتاب عصرگاهی) به صورت مسخ شدهای در حال تماشا و یا حرکت هستند.
متمولان جمعیت با آرامش و ثبات بدنی، تنها به گردن راست کردن اکتفا نموده و روعایا و دیگر طبقات اجتماعی با سرعت های مختلفی در حرکت هستند.
گویی هرچه افراد در طبقات اجتماعی فرو تر از نظر اقتصادی باشند برسرعت حرکتشان افزوده میشود.
در کنار چهار چوب سمت راست(درست کنار درب وردی خانه) زنی خانهدار برای اطلاع از همهمه خیابان، به بیرون آمده و درب را باز گذاشته است. از همین زاویه است که ما(تماشاگران این صحنه) خیابان و حرکت مردم را نظاره میکنیم.
او(زن) دست بر پیشانی گذاشته است؛ که شاید ماجرا را بهتر ببیند و تشویش و نگرانی درونش را با مشت کردن پیشبند خود در دست چپش به ما نشان می دهد.
این حرکات زنده تصدیق این نکته است که آگزبورگ سال های زیادی را صرف مطالعه حرکات انسان کرده است. ساختار دقیق، استوار و معمارگونه تصویر، گواه کار چندین ساله او را در پرسپکتیو نشان میدهد. این ترکیب بندی دقیق حکایت از آن دارد که او شاگردی خلف در مکتب نئوکلاسیسم و ژاک لویی داویده(بنا به شواهد تاریخی) بوده است.
با توجه به آنکه اگزبورگ شاگرد داویده بوده و آثارش در زمره نئوکلاسیسم ها جای میگیرد؛ اما نکتهای وجود دارد که او را کمی از نقاشان نئوکلاسیک متمایز کرده و به او هویتی مجزا میدهد. او تماما راه استادش را پیش نگرفت، داویده زیبایی را از آثار کلاسیک یونانیان به ارث برده بود؛ او هویت نئوکلاسیک را با رنگ هایی سیر بر حماسه های یونانی ریخت. داویده بنا بر سنت یونانی با کمترین جزئیات میخواست زیباترین و قرص ترین تصاویر را خلق کند. اما این چیزی بود که آگزبورگ از آن سرباز زد.
آگزبورگ تحت تاثیر محل زندگیاش شروع به کشیدن تصاویر کرد. او با همان منطق ترکیببندی ولی با جایگزین کردن مردم به جای حماسههای یونانی و استفاده از جزئیات بیشتر شیوهای تازه را در نئوکلاسیک به نمایش گذاشت. دیگر تمایز آگزبورگ با هم مکتب هایش در نئوکلاسیک میشود به استفاده او از رنگ ها اشاره کرد. بکارگیری رنگ های او را با دیگر نقاشان هم دورهاش مقایسه کنید! تنالیته رنگ های او به نسبت دیگر هم عصرانش کدر تر و کم رنگ تر است. دنیایی رنگی او با دنیای پررنگ و عمیق نئوکلاسیسم فرانسه فاصله دارد ولی هم چنان باشکوه، ساده و با عظمت است.
اگزبورگ هرچند در تاریخ هنر جهان کمتر شناخته شده است؛ اما نمیتوان تجربهی دیدن اجتماع اطرافش و اثرش بر هنر دانمارک را نادیده انگاشت. او نقاشی نوآور و تیز بین بود که میدانست به عنوان تصویرگر چهچیزی را نقاشی نکند.