نابینایان در ایران و کژکارکردهای روز ایمنی عصای سفید
حسین عبدالملکی
به نقل از خبرگزاری ایرنا، حسین عبدالملکی در یادداشتی به مناسبت ۲۳ مهر مصادف با ۱۵ اکتبر (روز ایمنی عصای سفید) آورد:
در چند روز اخیر، حال و هوای تماسها و پیامهایم در نبود آزاردهنده واتساپ که هیچ پیام رسان داخلیِ دسترس پذیری نیز وجود ندارد که جای آن را برایم بگیرد، کاملاً عوض شده. تبریک، پشت تبریک، برای پیشواز روزی که هنوز نیامده که البته فلسفه و دلیل واقعی تبریکش نیز بعد از سال ها همچنان برایم غیرقابل هضم و دارای علامت سوال بزرگی است؛ آکنده از اشارت های ریز و درشت به توانمندی های نابینایان و نشاندن این افراد بر مرتبه قدسیت بی حد و حصر، که حتی اگر بر رفیع ترین کرسی تخیل هم جلوس کنی، باز غیرقابل باور، و هضمش سخت است؛ و البته دعوت برای برنامههای پُرشمار در گرامیداشت این روز.
امسال سعی کردم از دعوت کنندگان هر مراسم، کلیتی از برنامه و به اصطلاح سین مراسم را بپرسم. طبق معمول سخنرانی چند مسئول و رئیس انجمن ها، چند برنامه موسیقایی و دکلمهای و بعضاً تقدیر از چند نابینا و تنگش احتمالاً پذیرایی و ناهاری البته با چاشنی حضور پرشمار خیرین که زینت بخش بسیاری از این مراسم هستند؛ و حتی گاهی تعدادشان چند برابر مدعوین نابیناست!
به مانندِ سال های پیش، نشست های نیز برگزار می شود؛ نشست هایی با برخی از مسئولین برای طرح دغدغهها و مشکلات نابینایان که صد البته بعضاً تشابه و تجانس چندانی بین افراد مدعو با حوزه کاری آن مسئول محترم نبود.
به یاد سال های قبل افتادم که شاعر نابینا را به دیدار قانونگذار بردند و نویسنده را به دیدار مسئول ورزشی و بعضاً هم قرعه فال در همین جلسات نامتجانس به نام این کمترین هم می افتاد؛ و صد البته در معیت برخی افراد محترم که در همه چیز از مناسب سازی گرفته، تا ورزش، تا نیازهای اطلاعاتی و اشتغال نابینایان چه نظرها که نداشتند، صاحب نظرانی، بیآنکه در عمرشان آنی عصای سفید به دست گرفته یا مستقلاً کاربری رایانه و استفاده از فناوری های ویژه را تجربه کرده باشند.
همواره این روز وجه دیگری را نیز داراست؛ انتشار مصاحبهها، گزارش ها و یادداشت های مختلف و البته بعضاً شعاری در رسانهها و خبرگزاری ها، و تولید برنامههای مختلف، بیشتر با چاشنی احساس.
انگار امسال هم قرار است در برهمان پاشنه بچرخد. روسای انجمنها هم چند انتقاد کنند و البته در پناه ملقمهای از تشکرها، سپاسها، قدردانیها و تحسینهای بیشمار از برخی مسئولین که دلیل بسیاری از آنها همواره مجهول میماند و به ویژه از خیرین محترم.
و مسئولینی که به ظاهر چشم خود را میبندند و چند متر صندلی ردیف اول تا روی سِن را با عصای سفید طی میکنند، بیآنکه کوچکترین درکی از مشکلات فراوان نبود مناسب سازی که امنیت روانی و حتی بعضاً جانی نابینایان در تردد را هر روز و هر ساعت تهدید میکند، داشته باشند و چه وعده هایی که اگر حافظهات اندکی یاری کند، چندان تفاوتی با صحبتها و وعدههای سالهای قبل ندارد و چه زیبا وعدههایی که تحقق نمییابند تا همیشه مجال تکرارشان باقی بماند.
منکر برنامههای مفید و اقدامات بعضاً ارزنده و کارشناسی شده نیستم؛ اما، وجه مسلط و شاهبیت روز «ایمنی عصای سفید» و بهعبارت مرسوم در ایران «روز جهانی نابینایان» عمدتاً همین است؛ آن مسئولی که از فرهیختگی و نخبگی جامعه نابینایان گفت و اینکه باید در پستهای عالی و تصمیمسازیهای کلان از توان فکری شان استفاده کرد و دیگر جهان عوض شده و...، و دقیقاً در همان روز، برخلاف نظر قریب به اتفاق نخبگان و فعالین اجتماعی نابینا، مهم ترین نماد هویت فرهنگی این قشر یعنی «کتابخانه رودکی» را در یک تصمیم سازی خلقالساعه درصدد برآمد به نهادی دیگر انتقال دهد و عجبا که دیگر توان فکری و نخبگی نابینایان در میان نبود، آن هم نه در تصمیمسازیهای کلان بلکه در تصمیم سازی تخصصی در یک موضوع مربوط به خودشان!
و یا در تصمیمی دیگر که جامعه نابینایان را به شکل همزمان دارای دو شبکه تشکلها نمود که فارغ از صلاحیت یا عدم صلاحیت هر یک، محلی شد برای ایجاد اختلاف بین تشکل های این قشر و البته اینجا هم خبری از مشارکت بخش اعظمی از همان نخبگانی که داد سخن از آنها سر می داد در این تصمیم سازی نیز نبود و حتی مخالفتشان هم دیده نشد! و چه مثالهای بسیاری؛ از تلاش در «تغییر نام مدرسه دکتر خزائلی» آن هم با سابقهای شش دههای، که برند آموزشی در این حوزه به شمار می رود، گرفته تا... و آن هم بدون توجه به نظر نابینایان که همواره در این روز همان مسئولین بر کرامتشان، فرهیختگی شان، نخبگی شان، قابلیت هایشان و... تأکیدها می کنند و مشارکت دادنشان در تصمیم سازی ها را کوچکترین حق آنها می شمارند.
سوی دیگر ماجرا هم زیباست، برخی مسئولین انجمن ها برای پُر پروپیمان نشان دادن فعالیت ها و بیلان کاری خود، چه آمارهای پرطمطراقی را که رو نمیکنند و چه اقدامات بنیادین ملی را که گزارش نمی دهند که این کمترین و بسیاری دیگر از نابینایان از فهم و مشاهده ساحت ظهوریابی آن ها، سالیانی است محرومیم، و صد البته قطعاً مشکل از ماست و نه از آمارها و گزارشهایشان.
در یکی از همین بیست و سومِ مهرهای مرسوم، فرد محترمی از ارائه خدمات به نابینایان با بهره گیری از چندین هزار منبع بریل سخن می گفت که علیرغم بیش از هفت سال پژوهشم در بریل، هر چه به مغزم فشار آوردم و حساب و کتاب کردم، تعداد کل کتاب های بریل کشور نیز به آن میزان نمیرسید.
و یا بعضاً چنان از فلان دستگاه یا تجهیزات –حالا هر چه که باشد- و مزیتهای چندوجهی و فراوانش در نزد مسئولین و وزرا سخن می رانند که تنها مانده در احیای قوه باصره نابینایان موثر باشد و بس. و یاد آن فروشنده در مترو افتادم که دارویی را تبلیغ می کرد که هم افسردگی را رفع مینمود، باعث جوانی می شد و حتی موثر در رشد موی سر و... و البته وزیر یا مسئول محترم نیز در پس تمام این تعریفها و البته نامهنگاریهای گاه و بیگاه قبلی، از سر صدق و دلسوزی، و برای نشان دادن حمایت بی چون و چرا از جامعه نابینایان، قول و حتی فرمان ابتیاع چند و یا حتی چند ده تا از آن وسیله بسیار مفید را صادر می فرمایند! و چه هزینه هایی که در همین بیست و سوم مهرها به نام نابینایان و البته به کام انگشت شمارانی نمی شود.و...!
این قصه سر دراز دارد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
باز هم میگویم نه مخالف برنامه و مراسمم، و نه منکر برخی اقدامات ارزنده؛ اما، در پسنای بسیاری از برنامههای پرشمار تدارک دیده شده برای این روز، چه از سر تساهل و سهل و چه حتی خدایی ناکرده تعمد، چنین کژکارکردهایی با شدت و ضعف های متفاوت دیده می شود. و انگار باز هم در بر همین پاشنه میچرخد.! که امید دارم روزی چنین نباشد و بسیار برایم مسرت بخش خواهد بود که تصورم اشتباه از آب درآید، انگار امسال هم...
با خودم مرور می کنم مگر نه این است که (روز جهانی ایمنی عصای سفید) در کنار وجه تاریخی آن، نماد و نمودی است از «به رسمیت شناختن و تضمین استقلال و حضور مستقلانه و مشارکت فعال فرد نابینا در حیات اجتماعی و رفع موانع آن» و «برخورداری از همه امکان ها مانند سایر آحاد جامعه» و «تلاش در ایجاد فرصت های برابر» و البته «آگاهی بخشی و فرهنگ سازی در میان آحاد جامعه در زمینه عصای سفید و زیست فرد نابینا» و به تبع آن، این روز ترجمانی است برای «بازشناسی حقوق این قشر در ساحت های مختلف» و «شناسایی مسائل و مشکلات آنها و اتخاذ راهبردهایی در راستای حل، تقلیل و برونرفت از این مشکلات».
و به راستی کدام یک از مراسم و برنامههای پرشمار برگزارشده و البته گزارههای مطروحه در بالا، خروجی عملیاتیاش در راستای محقق کردن فلسفه نامگذاری و کارکردهای متصور برای این روز است؟
بدون تردید تنها از رهگذر «انجام کارهای مطالعاتی و افزایش دانش نظری در این حوزه»، «مسئله کاوی مشکلات این قشر در حوزه های مختلف»، «راه حل یابی هایِ کارشناسی شده و اتخاذ راهبردهای موثر و جامع در برونرفت از مشکلات شناسایی شده»، «مشارکت دادن فعال و موثر نابینایان در تصمیم سازی های معطوف به خود و محدود نشدن این امر به افرادی محدود و مشخص از سوی نهادهای ذیربط»، «نظرداشت و توجه به نابینایان و شرایط و حقوق آنها به مثابه یک گروه ذینفع در سیاس های عمومی و حوزه تقنین»، «استفاده از پتانسیل های نخبگانی این قشر و حضور روزافزون و موثر آنها در ان جی اوهای مربوطه و گذار از هیئت مدیره و مدیرعامل های تثبیت شده چند دهه ایی»، «روزآمدسازی ساختاری و کارکردی انجمن های مربوطه منطبق بر نیازهای موجود»، «نظرداشت و حساسیت بر تعارض منافع در ارتباط مابین انجیاوهای مربوطه با بخش خصوصی (شرکت ها) و بخش دولتی (سازمان بهزیستی، آموزش و پرورش استثنایی و...) در سطوح مختلف گذار از آن» و «کاربست یک سیاست جامع و مدون و البته فعال در آگاهی افزایی و فرهنگ سازی درباره افراد نابینا و امور مترتب بر آن ها در حوزه های مختلف در میان تمامی آحاد جامعه» و... می توان در موازات برگزاری چنین برنامهها و البته نشستهای متداول کنونی در راستای عملیاتی کردن و تحقق فلسفه و کارکردهای «روز جهانی ایمنی عصای سفید» گام برداشت و از کژکارکردهای متعدد، متنوع و چندوجهی بزرگداشت چنین روزی -که تنها گوشهای بسیار کوچک از آن در این مجال آمد- فروکاست و تا حد امکان برحذر بود.
و دیگر در هر سال، و بیست و سه مهری، در بر همان پاشنه نچرخد.