یاشار خودش معترف است نسبت به سه سال پیش کاملاً تغییر کرده و دیگر آدم سابق نیست. ارزشها، اولویتها، رؤیاها و اهدافش به کلّی عوض شدهاند. دیگر سودای ادامه تحصیل در خارج از کشور را ندارد، با این که 8 سال روز و شب خیال پردازی کرده و برای تحقق این رویا زحمت کشیده بود. سه سال پیش که کارمندی را انتخاب کرد، بنا داشت آب باریکهای داشته باشد برای گذران زندگی و استقلال مالی و در نهایت در کنار آن، کارهای مهاجرت تحصیلیاش را انجام دهد و از ایران برود. آن روزها لحظهای به هدف خود شک نداشت و در مخیلهاش هم نمیگنجید روزی تسلیم زندگی کارمندی شود. یاشار که قبلاً کارمندان را به تنبلی و سستی متهم و آنها را مسخره میکرد و کمکاریها و از زیر کار در رفتنهایشان را به باد فحش میگرفت، امروز خودش کارمندی تمام عیار است که از این سبک زندگی رضایت کامل دارد! یاشار سه سال است با حسن و میثم و آرمیتا و مهدیار و شایسته همکار و در رفت و آمد دائمی است. سه سال پیش در آغاز دوران کارمندیاش قطعاً با این 5 کارمند با سابقه تفاوتهای زیادی داشت! با معلوماتتر و پویاتر بود. اما امروز تمییز طرز فکر و سلائق آنها از هم دشوار است. یاشار کارمند شده است.
هرمز از خواب بیدار میشود. قبل از این که دست و رویش را بشوید دندانهایش را مسواک میزند. دو سال پیش چهرههای خندانی در صفحات اجتماعی دیده بود که با دندانهای ردیف و سفید به او لبخندی دلبرانه میزدند! اوایل خیلی به این پست ها اهمیتی نمی داد. پس از مدتی این لبخندها بیشتر از قبل در جستجوهای شبکۀ اجتماعی به چشم او می خورد. به ویژه بعد از این که هیراد و پویان و محسن و مانا و مهسیما، نزدیکترین دوستانش در این شبکۀ اجتماعی، برای زیباتر شدن لبخندهایشان دنبال دندانپزشک خوب می گشتند و یا لمینیت کرده بودند، این دست پست ها را بیشتر می دید. دست آخر هرمز هم با دردسر فراوان پولی جور کرده و مشقت را به جان خریده و دردها را تحمل کرده و دندان هایش را به دندانپزشک سپرده بود تا برایش لمینیت کند. این در حالیست که هرمز هیچ نیازی به این جراحی زیبایی نداشت. دندانپزشک با اصرار به او گفته بود که لزومی برای این کار نمیبیند و دلایلی برای او آورده بود تا او را منصرف کند اما مرغ هرمز یک پا داشت. الان یک سال است که هرمز هم مثل پنج دوست صمیمی اش چای و قهوه را کنار گذاشته و اصلاً نمی نوشد، چون رنگ این نوشیدنی ها برای رنگ لمینیتشان خوب نیست. همگیشان قبلاً عاشق قهوه بودند. سلیقۀ آنها عوض شده است.
سیامک مدتی است تمرینات سخت بدنسازی را شروع کرده است و با نظر مربی خصوصی اش از هر مکمل غذایی و دارویی که حجم عضلاتش را افزایش دهد استفاده میکند. او اندامی لاغر اما ورزیده دارد و قبل تر عاشقانه صخره نوردی می کرد، اما مدتی است به این نتیجه رسیده که بدن ورزیدۀ او آنطور که باید حجیم و دلفریب نیست و بنابراین، او رضایت سابق را از هیکل خود ندارد. ۳ و نیم ماه پیش به این نتیجه رسید، زمانی که دو هفته بیشتر از ایجاد حساب کاربری جدیدش در شبکۀ اجتماعی «جذابها برای جذابها» نمی گذشت. شنیده بود این شبکه جای خوبی برای آدم های معمولی مثل خودش بود تا هم در جریان مد و زیبایی قرار بگیرند و هم پارتنر مورد علاقه شان را پیدا کنند. تمرینات بدنسازی خیلی با روحیات سیامک سازگار نیست و حتی حوصلۀ او را سر می برد، اما باید واقعیت را پذیرفت: دختران در «جذابها برای جذابها» پسران حجیم را بیشتر میپسندند.
مرجان دختری از طبقه متوسط جامعه است، دانشجوی دکتری رشتۀ مدیریت راهبردی در دانشگاه فرهیختگان و عضو فعال شبکۀ اجتماعی دانش محور «همسان اندیشان». در دورۀ کارشناسی مهم ترین دغدغه اش کمک به شرکتهای کوچک و متوسط شده بود. تجربۀ تلخ ورشکستگی دایی اش او را به این تصمیم رسانده بود که با پژوهش هایش به این شرکت ها کمک کند تا بتوانند از بحران های مدیریتی نجات یابند. اما مدتی است احساس می کند این تلقی و فرضیه درست نیست. اخیراً اساتید دانشگاه های سیرالئون که در فهرست دنبالشوندگان مرجان قرار دارند اولویت پژوهشی جدیدی پیدا کرده اند با موضوع «حل بحران های مدیریتی در شرکتهای غول آسا و کمک به اقتصادهای در حال توسعه». مرجان حالا تصمیم دارد رسالۀ پایان نامۀ دکتری خود را در این حوزۀ موضوعی تعریف کند. مرجان عوض شده است.
همۀ اینها چه ربطی به تداکس تهران دارد؟ چرا دری وری می گویم و به اصل مطلب نمی پردازم؟ وقت شما را تلف کرده ام؟ خیر. هر آنچه خواندید در واقع اصل مطلب بود. همۀ داستانک های بالا تقریباً واقعی هستند که آنها را با الهام گرفتن از سخنرانی شهلا صفایی در تداکس 2019 تهران نوشته ام.
شهلا صفایی مهندس فناوری اطلاعات و مدیر ارشد محتوای چندین کسب وکار در ایران و امریکاست و در سخنرانی اش به تلاشهای مستمر مراکز قدرت برای همسانسازی و شبیه نمودن جوامع پرداخت که با ظهور تکنولوژی وب و شبکه های اجتماعی در عصر حاضر به شیوه ای جدید پیگیری می شود.
هستۀ اصلی سخنرانی شهلا صفایی نظریۀ جیم ران بود که طبق آن «خلق و خو و ارزشها و شیوۀ تفکر هر انسانی میانگین اطرافیانش است، آنها که فرد بیشترین وقت خود را با آنها می گذراند». صفایی بیان جدید این نظریه را به تناسب جهان امروز این گونه عنوان کرد: «هم اکنون ما میانگین محتوای تولیدشده توسط حساب های کاربری هستیم که آنها را دنبال می کنیم.»
مبنای نظری دوم سخنرانی صفایی در تداکس، ضعف تصمیم گیری و تعقل انسان در برخورد با حجم وسیع اطلاعات بود. در دنیای امروز، ما در معرض انبوهی باورنکردنی از اطلاعات قرار داریم و لحظه به لحظه با آنها بمباران می شویم، در حالی که مغز ما توان محدودی در پردازش اطلاعات دارد. این بدین معناست که قدرت تصمیم گیری و تحلیل و تعقل ما در معرض تودۀ عظیم اطلاعات به میزان خیره کننده ای کاهش می یابد. بنابراین ما بیشتر از پیش مستعد آن هستیم که نظرات خود را رها کنیم و سلائقی منطبق بر نظر تولیدکنندگان محتوا بیابیم، همان ها که عمدۀ وقتمان را در وب و شبکه های اجتماعی با آنها سپری می کنیم. دیری نمی گذرد که همگی شبیه هم خواهیم شد، مانند هم فکر خواهیم کرد و سلایق یکسان خواهیم داشت و این یعنی تحقق فاشیسم مدرن.
اما فاشیسم مدرن با چه ساز و کاری پیش می رود؟ آنها که دنبالشان می کنیم، شبکه ای ایجاد کرده اند که هسته یا هسته هایی در مرکز آن قرار دارند. این هسته ها می توانند سلبریتی ها، دانشمندان، برندها، خبرگزاری ها، نهادهای دولتی و دیگر تأثیرگذاران (اینفلوئنسرها) باشند. این هسته ها بخش زیادی از محتوا را تولید می کنند و کاربران عادی یا آنها را به اشتراک می گذارند و یا منبعث از آنها اقدام به تولید محتوا مینمایند. در نتیجه به بیشتر دیده شدن آن محتوا دامن زده می شود. الگوریتم های شبکه های اجتماعی و موتورهای جستجو هم به تشدید این پدیده کمک می کنند. کاربر ضعیف، در معرض تودۀ عظیم محتوای یکسان، تسلیم می شود.
چرا شبکه های اجتماعی از قدرت تحلیل کاربران می کاهند؟ از نظر صفایی مهم ترین علت بروز این پدیده ایجاد توهم دانایی در کاربران است. مثلاً یک محتوای تحلیلی را با موضوع انقلاب مشروطه در نظر بگیرید که در پیام رسان ها دست به دست می شود. در تعداد محدودی کاراکتر باید مفهومی که چندین کتاب دربارۀ آن نوشته شده است تشریح شود، طوری که کاربر در زمانی کوتاه بتواند آن را بخواند. قطعاً مطلب کامل منتقل نخواهد شد. محتوای خبری هم شرایط تقریباً یکسانی دارد و امکان تشریح تمام حواشی و جوانب رویدادها در شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها هرگز میسر نخواهد بود. بدین ترتیب مطالب ناقص و بدون در نظر داشتن تمام جنبه ها به مخاطب منتقل می شوند و مخاطب غافل از این که بسیاری از نکات کلیدی ناگفته مانده اند، احساس می کند همه چیز را می داند: توهم دانایی. این توهم از تلاش جدی برای دانستن جلوگیری خواهد کرد و قدرت تحلیل مخاطب به مرور کاهش خواهد یافت. به توصیۀ صفایی باید در انتخاب محتوا حساسیت زیادی به خرج داد.
در طول سخنرانی خانم صفایی با موضوع « چگونه توسط شبكه هاى اجتماعى به قدرتمند شدن فاشيسم مدرن كمك ميكنيم؟ » صحنه هایی از فیلم ماتریکس در ذهنم تداعی شد! بی اختیاری ناخودآگاهانه! آیا واقعاً با توهمی از آزادی و دانایی، در قفسی زیبا و دوست داشتنی زندگی می کنیم؟