
ما انسانها شاید از روی بی توجهی و عادت، زمانی که جامعه دچار مشکل میشود و بعد معلوم میشود فامیل و بچه ما در آن حادثه سالم مانده است میگوییم: خدا را شکر
این نوع بیان جالب نیست و بوی خود پسندی میدهد
شبی دود خلق آتشی برفروخت / شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندران خاک و دود / که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس / تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار / اگر چه سرایت بود بر کنار؟
به جز سنگدل ناکُنَد معده تنگ / چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد؟ / چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار / که میپیچد از غصه رنجوروار
تنکدل چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گل خر خارکش
اگر در سرای سعادت کس است / ز گفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسندهست اگر بشنوی / که گر خار کاری سمن ندروی
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
<< باز گشت به فهرست سعدی >>
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا