کنکور هرجور که بود تموم شد و حالا یک پسا کنکوری هستم .وارد زندگی عادی شدم ولی انگار یادم رفته قبلا چطوری روزامو پشت سر میذاشتم .یکی از دوستان یاداوری کرد که ادم فعالیم و عدم تنوع حوصله منو سر میبره. راست میگفت و حالا دارم به هر دری میزنم که جوری خودم رو سرگرم کنم و فعال باشم .گاهی که کاری برای انجام دادن نیست و من روی تخت دراز میکشم و به سقف خیره میشم با خودم فکر میکنم .درباره همه چیز .هر سوال فلسفی و غیر فلسفی که درباره زندگی به ذهنم خطور کنه دقایقی ذهنم رو درگیر میکنه .اما هرچیزی هم که اتفاق بیفته یا فکرم بره سمتش نباید یادم بره این زندگی همیشه درحال حرکته و هیچوقت صبر نمیکنه برای من بلکه این منم که باید خودمو بهش برسونم .