قبل از نوشتن این پست خیلی با خودم کلنجار رفتم، توی دو دلی مونده بودم که نوشتنم رو با موضوعی که مدنظرمه توی ویرگول شروع کنم یا نه! قبلا وبلاگ داشتم اما متاسفانه همشون به دلایلی یا بلاک شدن و یا خودم حذفشون کرده بودم! دلیل دیگه ای هم داشت! (حقیقتش پشت دستمو داغ کرده بودم که کلا به فارسی بخوام کاری بکنم و منتشرش کنم چه برسه به این که برم ویرگول!) یک وبلاگ انگلیسی برای دل خودم درست کرده بودم که محتوایی نداشت! منم سریع اونجا رفتم و شروع کنم به نوشتن، اما دیدم موضوع من و فضایی که اونجا داره با همدیگه خیلی منطبق نیستن! خیلی پیش تر سعی کردم پادکست ضبط کنم و مسیری که طی کردم رو برای بقیه هم توضیح بدم اما متاسفانه تا الان گویا وقتم جواب اینهمه مشغله و دغدغه فکری رو بهم نده! به هرحال خیلی دوست دارم که بیشتر خودمو بهتون معرفی کنم تا بیشتر با من آشنا بشین.
الان که دارم این متن رو مینویسم با خودم میگم پسر دلت خوشه ساعت 6:46 صبح جمعه ای نشستی پشت لپ تاپ! ببینین تو چه شرایطی براتون مینویسم! خوشبحال همتون :)
به دنبال تعریف خودم نیستم، من به این معتقد هستم که لازمه که این پست ها رو بنویسم و لازم میدونم که خیلی از چیز هایی که دیدم و خیلی از تجربه موارد جالبی که توی زندگیم باهاش مواجه بودم رو اینجا بنویسم تا هم بتونم معاشرت اجتماعی خوبی با بقیه داشته باشم و هم بتونم به اندازه خودم راجب خیلی از چیزهایی که میدونم صحبت کنم، اما خب بریم سراغ اصل مطلب :)
راجب خودم توضیحات خیلی مفصلی دادم، از تحصیلم توی حوزه تا فراگیری زبان های مختلف و استخدام و کار در شرکت های فناوری اطلاعات! پس بخونینش!
اسم من ابوالفضله، الان که دارم این پست رو مینویسم 19 سالم بیشتر نیست! فامیلم رو مامانم اینا بهم گفتن گلستانی، یعنی میشم ابوالفضل گلستانی! تحصیلاتم در دو رشته متفاوت طلبگی و ریاضی فیزیک هستش (هر دو رشته تحصیلی رو همزمان میخونم) و با اکثریت آرا منصوب به عنوان "طلبه" میشم، یعنی هر جا هم رفتم بدون مکث گفتم طلبه هستم و هیچ وقت هم با این موضوع مشکلی نداشتم. اطرافیانم لطف دارن و من رو به عناوین دیگه ای صدا میزنن: حاج آقا، مهندس، شیخ، شیخ مهندس ( دلم پره از بعضیا که بهم میگفتن آخوند انگلیسی) اگر بخوام بیشتر از خودم بگم هیچکس نمیتونه تشخیص بده که من یک طلبه هستم مگر زمانیکه خودم بهشون بگم که البته در اکثر موارد هم دیده شده که کلا باورشون نشده که من یک طلبه هستم! شاید فکر میکنن که باهاشون شوخی میکنم، اما شاید هم به خاطر چند وجهی بودن و یا به اصطلاح چند پتانسیلی بودنمم باشه. شرکتی که توش استخدام شده بودم، بعد از چند ماه همکارم تازه متوجه شده بود کسی که پشت سیستمه و داره کارای تخصصی تر مربوط به سایت رو انجام میده نه فارغ التحصیل الکترونیک و IT هستش و نه رشته کامپیوتر! وقتی بهش گفتم طلبه ام خیلی جا خورد! یعنی همه جا میخورن! بگذریم که دانشجوی زبان انگلیسی هم بود و درمقابل کسی قرار داشت که انگلیسی رو میتونست خیلی بهتر صحبت کنه! (تعریف از خود نیست! میدونم!) زبان های انگلیسی، عربی رو یاد گرفتم فکر میکنم اگر بخوایم حساب کنیم با زبان های اسپانیایی، آلمانی که تازه دارم یاد میگیرمشون دست کم شاید بتونم به 6 زبان زنده دنیا صحبت کنم. در کل میخوام بگم که شاید من یک طلبه باشم، اما زندگی من با اکثر طلبه ها خیلی تفاوت داره. چه از لحاظ بعد فکری، مالی، و خیلی چیزای دیگه. سعی کردم نسخه متفاوتی از خودم برای جامعه م بسازم که بتونم بهتر وظیفه م رو انجام بدم. طلبگی برای من یک زندگی و یک رسالته! نه شغله، نه عنوان و نه چیز دیگه! تحصیلات ثانویه دارم میگیرم برای اینکه نسخه بهتری از خودم بسازم، به عنوان یک چند پتانسیلی نسخه کاملی از خودم رو میسازم نه اینکه فقط از روی اجبار همه چیز رو تموم کنم و بعدشم هیچی و تمام! روزنامه نگاری کردم، به حرفه خبر علاقه مند شدم، زبان های مختلفی رو یاد گرفتم و هر لحظه تمام تلاش خودم رو میکنم تا متفاوت تر و بهتر از بقیه زندگی کنم و از زندگیم استفاده کنم. رُک میگم! تمام سعی ام در زندگیم این بوده که فرد بدون بهره ای برای جامعه م نباشم، بدون هدف زندگی نکنم، بخاطر همینم هستش که موفقیت های خیلی خوبی رو تونستم تو این رده سنی 19 سالگیم کسب کنم. این روزا علاوه بر طی کردن مسیر اهداف زندگیم کار طراحی وب هم انجام میدم، مشغول تدریس و ترجمه هستم و هر چقدر هم ازم بربیاد فعالیت های داوطلبانه انجام میدم.
این نوشته صرفا بیوگرافی از خودم برای شروع نوشته های دیگه م بود! سعی میکنم حالا که خلوت تر شدم، از دنیایی که میبینم براتون و شرح میدم بیشتر بنویسم. نوشته ام جالب بود؟ خوشحال میشم دیدگاه تون رو راجب ش بنویسین! من دوباره برگشتم و طبیعتا باید با افراد بیشتری اینجا آشنا بشم! منتظرتونم:)