در تمنای حسین
در تمنای حسین
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

روز نوشت های یک پشت کنکور (قسمت سوم)

قسمت دوم

روز هایی که قرار نبودن باشن...

روز سی و چهارم

27 اردیبهشت

تقریبا از امروز همه شروع میکنن کتابارو دونه دونه جلو رفتن. اولین امتحان از کتاب دین و زندگیه. کتابی که نه چیزی از دین توش دیدیم نه چیزی از زندگی! کتابی که دبیرش فقط خاطره تعریف می کرد و الان ما موندیم و 140 صفحه ی نامفهوم. امروز و فردا هم قرار بود کارت های ورود به جلسه توزیع بشن ولی تا این لحظه که سایت آموزش و پرورش کار نمیکنه. مثل اینکه برای هر امتحان یه شماره صندلی جداگانه داریم. یعنی منی که امروز صندلی 47 نشستم فردا صندلی 102 میشینم و الی آخر. با توجه به حجم زیاد درسا بهتره فقط از کتاب وزارتی بخونید و با جزوه ها و کتاب هایی فقط برای نویسندشون منفعت دارن وقتتونو تلف نکنید. برای نمونه سوال هم امتحانای سالای قبل کافیه به نظرم.

روز سی و پنجم

صبح موقع نماز چون میدونستم ترافیک سایت کمه بهش سر زدم و بالاخره تونستم لاگین کنم. اما نوشته بود کارت ورود به آزمون فعلا برای شما صادر نشده است. بعد از صبحونه یه سوال جالب اومد سراغم! اینکه اگه یکی که با سرعت صوت حرکت میکنه صحبت بکنه چی میشه ؟ جوابش خیلی جالب تر بود طبق اثر دوپلر و معادلش، فرکانس صدای فرد بینهایت میشه. که یعنی نمیتونه از صدا و حرفای خودش فرار کنه! البته به صورت تجربی زیاد چنین اتفاقی نمیفته. چون باید سرعت صوت و سرعت فرد دقیقا برابر باشن و همچنین صحبت کردن توی سرعت 1224 کیلومتر بر ساعت یا همون 340 متر بر ثانیه اصلا کار ساده ای نیست. توی جنگنده ها هم هم موتور فاصله داره با خلبان و هم خلبانا تجهیزات محافظتی کافی دارن. از طرفی هم صوتو پشت سر میزارن و همراهش نمیشن. ولی در کل روی کاغذ و از لحاظ تئوری خیلی باحاله!

بعد از کلی تلاش بعد از ظهر تونستم مجددا وارد سایت بشم ولی باز کارت صادر نشده بود. یکی از عوامل استرس دانش آموزا همین مشکلات سازمان ها و بلاتکلیف بودنشونه. من قول میدم نمره کسایی که کارتشونو زودتر گرفتن تو امتحان دینی بیشتر از بقیه باشه حالا به وقتش میبینیم. هر چند دقیقه یه بارم سوالا توی کانالای تلگرامی لو میره!

روز سی و ششم

مجددا صبحِ زود رفتم سایت و بالاخره تونستم کارتمو بگیرم.
برنامه بازی های جام ملت های والیبال 2024 منتشر شد و اکثرا بازیا به وقت ایران، نصف شب برگزار میشن پس از خیرش میگذریم.
امروز فهمیدم بعضی از موسسات هر آزمونو دوبار میفروشن یه بار سوالاتشو یه بار هم تصحیحشو!

بعد از کلی درس خوندن و استرس مرکز سنجش وزارت تصمیم گرفت امتحان دینی رو لغو و به تاریخ 27 خرداد موکولش کنه. این تصمیم در نوع خودش هم خوب و هم بده! خوبیش اینه که کسایی که نتونستن بخونن درسشونو میخونن و کساییم که کارتشونو نتونستن بگیرن کارتشونو میگیرن. بدیش هم اینه که وزارت با این تصمیم زیر گندی که زده بود رو امضا کرد. واقعا کسر شانه برای یک وزارت که نتونه چند تا کارتو توزیع کنه. منم وقتی دیدم فرصت خوبی برای جبران نمره دینیم پیش اومده یه تجدید قوا کردم و رفتم که شیمی رو شروع کنم.

روز سی و هفتم

امروز تا قبل از ظهر شیمی رو یه دور روخوانی کردم. از بابت شیمی نگرانی خاصی ندارم چون پارسال بهترین نمرم توی امتحان شیمی بود. یکی از اشکالات کتاب شیمی وجود مباحث غیر شیمیاییه. مباحثی مثل امید به زندگی، تاریخ، عوامل پیشرفت جوامع و... شاید با شیمی ارتباط داشته باشن ولی اصلا جاشون توی کتاب شیمی نیست.
بعد از ظهر هم نمونه سوالات دبیرخانه کشوری شیمی رو بررسی کردم و بنویس چی بودن...

نزدیکای عصر خبر گم شدن بالگرد آیت الله رئیسی و همراهانش منتشر شد. متاسفانه جنگل های ارسباران جای خیلی بدی برای این اتفاق بود. با وجود بارون و مه و غروب آفتاب نگرانیا خیلی زیاده. بیشتر نگران حال آیت الله آل هاشم هستم. با توجه به اتفاقاتی که قبلا افتاده از جمله شهادت شهیدان کاظمی، فکوری، بهرامی و همراهانشون میتونم بگم دست سرویس هایی از جمله موساد توی این حادثه مشاهده میشه و بعضی توئیت ها هم این حرف منو تائید میکنن. ان شا الله خداوند آقای رئیسی و آقای آل هاشم رو برامون و برای کشور و انقلاب حفظ کنه.

روز سی و هشتم

حال امروزم دقیقا مثل روز شهادت سردار سلیمانی بود. صبح با خبر شهادت بیدار شدم. شهادتی که آوینیِ شهید درموردش فرمود: "شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدمی به اندازۀ آن درآید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می کنی، مطمئن باش." لباسی که اصلا در قد و قوارش نیستم.

غم از دست دادن چنین انسان هایی خیلی بزرگه. رئیس جمهوری که رجایی زمانش بود. رئیس جمهوری که شاگرد بهشتی بود. رئیس جمهوری که خادم الرضا بود. همراه مردمش بود. مدام در سفر بود. دنبال حل مشکلات بود. امام جمعه ای که کف خیابون همراه مردم بود. امام جمعه ای که با نرده خودش رو از مردم جدا نکرده بود. امام جمعه ای که کل آذربایجان دوستش داشتن. وزیری که ایران رو به عزت سابقش برگردوند. استانداری که طی چند ماه کلی پروژه رو پیگیری کرد. شهد شهادت گوارای وجودشون.

حالم خوب نیست و تصمیم گرفتم دیگه این نوشته ادامه پیدا نکنه از اینکه این نوشته رو دنبال کردید متشکرم. ان شا الله به وقتش این نوشته ها منتشر میشن و نوشته ی دیگه ای هنگام اعلام نتایج برای شرح ما وقع به طور خلاصه مینویسم.
سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز شهادت نیست.
یا علی 31 اردیبهشت 1403

روز سی و نهم و چهلم

حالم خیلی خراب بود و این بغض و غم تو سینم سنگینی میکرد. میخواستم همه چیو تموم کنم. اولین باریه که خبر مرگ تونسته منو به هم بریزه. در حدی حالم خراب بود که اصلا متوجه برنامه های تشییع نشدم. بعد از دو سه روز که یکم آروم شدم با خودم گفتم بهتره برگردم به روال عادی و سر و سامان دادن به کارارو شروع کردم.

امتحانات تا آخر هفته لغو شد و برنامه امتحانی تا حدودی تغیر کرد. کنکور هم به علت انتخابات ریاست جمهوری دو هفته عقب افتاد. مراسمات با شکوه تمام برگزار شدن. و برای بعضی منافقین فقط رو سیاهی موند.

روز چهل و یکم

امروز با کمک دوستان یه ختم قرآن شروع شد برای شادی ارواح شهدا.
از درسا عقب افتاده بودم و امروز جبرانش کردم. به علت تغیرات برنامه کارت آزمون مجددا پخش شد و خداروشکر به راحتی میشد دریافتش کرد. برنامه خواهرم هم تغییر کرده و متاسفانه کاملا با برنامه من مطابق شده. بدون شک توی رفت و آمد به مشکل میخوریم و باید یه فکری براش بکنیم. نزدیکای غروب هم یه بارون و تگرگ شدیدی بارید و یه لحظه که رفتم حیاط لباسام کامل خیس شد از بس شدید بود.

بعد از دفن شهدا که امروز بود فعالیت ها در راستای انتخابات شروع میشه. با وجود رسوایی هایی که برای قالیباف پیش اومده واقعا متعجبم که چرا اسمش برای اون پست اونم بعد از این شهید مطرح میشه! با اینکه کشور در حال حاضر نه رئیس مجلس داره و نه رئیس جمهور ولی با وجود همچین رهبر فرزانه ای هیچ نگرانی ای مشاهده نمیشه. امیدوارم تاریخ تکرار بشه و بعد از رجایی زمان، شاهد انتخاب شدن خامنه ای زمان باشیم.

روز چهل و دوم

امروز به صورت اتفاقی توی اینترنت یه پستی در مورد توسل به چهل شهید و اثراتش دیدم و بعد از انتخاب چهل تا شهید شروعش کردم. صبح زود هم متوجه شدم که کارتو باید دوباره بگیریم چون یه تغیراتی توش دادن. ولی دیگه نگرفتمش؛ گذاشتم بمونه همون صبح امتحان که دیگه هر تغییر و بلایی میخوان سرش بیارن بعد بگیرمش. مجددا امروز یه تگرگ بارید و کلی به درختای حیاط صدمه زد. منم شیمی، دینی و عربی رو یه دور خوندم.

روز چهل و سوم

بعد از گذشت دو روز فقط دو نفر توی ختم قرآن شرکت کردن. در مقایسه با ماجرای کرمان و شهیده رحیمی خیلی مشارکت کم شده. در عمل ختم لغو شده؛ شاید میتونستم از گروه ویرگولی های ایتا هم کمک بگیرم ولی چون هنوز فرصت ارتباط گرفتن باهاشون رو نداشتم ترجیح دادم همینطوری بمونه. ان شا الله یه فرصت دیگه.

من عربیم چه برای مکالمه چه برای امتحان دادن خوبه خداروشکر. ولی همونطور که تو بیوم نوشتم غرور خطر داره و نباید مغرور شد. نمره 18 قدیما خوب بود ولی الان من حداقل از امتحان فردا 20 میخوام. معدل 19 لازم دارم و باید تا جایی که میتونم از نقاط قوتم بیست بگیرم تا دینی و فارسی نتونن زمینم بزنن. برای همین از صبح کلی pdf و جزوه و کتاب گذاشتم جلوم که کامل خودمو آماده کنم.


خودم که از این نوشته راضی نبودم ولی بالاخره باید منتشر بشه!
قسمت چهارم
ادامه دارد/



غرور انسان را از یاد گرفتن باز میدارد امیرالمومنین (ع)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید