هنوز دو روز از چاپ «حافظ؛ پادشاه عریان شعر» نگذشته است. اما از هفته پیش دوستانی که طبیعتاً آن را نخواندهاند -و شاید هرگز نخوانند- دشنامها و تهمتهای بیشماری نثارم داشتهاند و میدارند. پست پیشین را گذاشتم تا بدانید چنین مواجههای به هیچ روی تازه نیست. از همان آغازِ رواج و رونق حافظ در ایران، منتقدانش به «حماقت» متهم شدهاند و گاه در زمره «حیوان» جای گرفتهاند. این نکته از همان دست حجابها و حائلهایی است که پیرامون «شعر» حافظ کشیدهاند و در «اغمای شعر» طرحشان کردم. تا این حجابها و حائلها را پس نزنیم، به حقیقت شعر او نخواهیم رسید. هسته را از پوسته جدا باید کرد.
تا یادم نرفته بگویم، سنخ انتقاد من از حافظ با رویکرد دیگر منتقدانش جهانها تفاوت دارد. برای من نه شخصیت حافظ، نه سلوکش، نه مراوداتش با این و آن و نه اصلاحگری یا بیتفاوتیِ اجتماعیش موضوعیت دارد. تنها و تنها جنبه زیباییشناختی شعرش را وارسیدهام. منتقدانِ پیشین خواجه در همان زمینِ طرفدارانش بازی کردهاند. زمین من به کلی دیگر است. حافظ را همچون «شاعر» دیدهام و سنجیدهام. در این باره بعدها -و در قالب مجلدات بعدی کتاب- بیشتر خواهم گفت.
طرفهتر آنکه عموم دوستان فحاش، خارج از حوزه ادبیات سیر میکنند و در این زمین و زمینه تخصص یا حتی دانشی ندارند. بدان میماند که من کتابی درباره پیر کوری و ماری کوری بنویسم. بعد استادان فلسفه یا جامعه موزاییککاران ایران، آن هم بیآنکه هنوز کتاب را حتی ورق زده باشند، معترض و متعرضم شوند. اما البته همین ویژگی نیز از همان زمانِ علامه قزوینیها باب بوده است. بسیاری از طرفداران دو قبضه خواجه -و به اصطلاح «حافظپرستان»- به قلمروهایی دیگر تعلق داشتهاند.
به گمانم زمان آن رسیده است که گوش و چشمی شنوا و بینا بر «نقد» پیدا کنیم. راه دموکراسی از همین منزل میگذرد؛ یعنی توان تحمل دیگری و تن دادن به گفتگو که دستکم دو طرف دارد. این نیاز وقتی مبرم میشود که بدانید آن «دیگری» (یعنی «من») در حقیقت از خود شماست و آرمانی جز رهنمونیتان به زیبایی و ارجمندی حقیقی ندارد.
(این یادداشت را حدوداً یک ماه پیش، یعنی هنگامی نوشتهام که «حافظ؛ پادشاه عریان شعر» انتشار یافت. پخش کتاب هنوز آغاز نشده بود و مردم چندان چیزی از آن نمیدانستند. اما افراد بسیاری، به صرف معرفی کتاب و قاعدتاً پیش از مطالعه آن، انواع اتهامها و توهینها را بر من وارد کردند. البته هنوز هم کتاب به صورتی فراگیر توزیع نشده است. امیدوارم این اتفاق هرچه زودتر از طرف ناشر محترم رخ دهد.)
http://t.me/abolfazl_radjabi