(مداخل موسوم به «فطریه»، شامل مطالبی هستند که از دو سه روز پیش از عید فطر تا چند روز پس از آن، در کانال «اغمای شعر» قرار دادم.)
دو سه روزی به عید ماه رمضان مانده است. بد ندیدم اشعار بزرگانمان را در شرح و بیان این عید بیاورم تا هم حظّی دیگر از زیبایی ببریم، هم مزه دهانمان به طعم تنوع تازه شود. البته این اشعار به پرده دومی که پیرامون شعر حافظ کشیدهاند، یعنی شهسواری حضرتش در عرصه ریاستیزی، بیربط نیست. ماه صیام، هنوز به تمامی تمام نشده است. به همین دلیل برای شروع، شعری شاهوار از خواجوی کاردان کرمانی، در مصائب این ماه (البته از دیدگاه او) میآورم. شعرهای بعدی نیز عمدتاً در مسیر همین شاهکار خواجو قرار دارند. بزرگ خاندان شعر چنین میفرماید:
رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
به درستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمیبود به دستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد به دست
آنکه بیمجلس مستان ننشستی یک دم
این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم
ای دل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گویی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر به چنین روز نمیشاید ریخت
رگ بربط به چنین وقت نمیباید خست
ماه روزهست و مرا شربت هجران روزی
روز توبهست و ترا نرگس جادو سرمست
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار به جز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جُلّابی هست
ماه نوی که خواجو از لب بام دیده است، آغاز ماه صیام را خبر میدهد. هم او و هم دیگرانی که در مداخل پیشِ رو ذکرشان خواهم کرد، این ماه را خوش نمیداشتهاند و از همان آغاز، پایانش را چشم به راه بودهاند. میتوانید این شعرها را آسمانی یا زمینی تفسیر کنید. مخیرید که رمضان یا می یا مستی را نمادین بدانید یا به معنای ظاهریشان بدانید. اما این شعرها فارغ از تفسیر ما زیبا هستند و بی نقصان. یعنی همانطور که از مداخل آغازینِ این رسانه تأکید کردیم، شرط اول «شعر» را واجدند. بحث تفسیر در ترازی دیگر و صرفاً پس از احرازِ این شرط اولیه قابل طرح است.
http://t.me/abolfazl_radjabi