ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

فطریه (۳) (شاعر: قاآنی شیرازی؛ ادامه از مدخل پیشین)

آن «واعظ محتال فسونگر» که بناست قاآنی شرح حالش را عرضه کند، برای ما مؤلفه‌هایی آشنا دارد. همگی با اوصاف او دمخور بوده‌ایم. اما کلام قاآنی و طنزی که در کار می‌آورد، حلاوتی دیگر دارد. این سراینده صاحب‌نبوغ همان راه و روند مبارزه با زهد و ریا را پی می‌گیرد که هماره در سنت شعریمان حضور داشته است. در حقیقت این مبارزه تنها یک قهرمان ندارد، بلکه به تقریب تمام شاعرانمان در این عرصه، میدان‌داری و سرداری کرده‌اند. حکایت قاآنی دلیلی روشن است بر این سخن:

دی واعظکی آمد در مسجد جامع

چون برف همه جامه سفید از پا تا سر

تسبیحکِ زردی به‌ کف از تربت خالص

مُهری به بغل صد درمش وزن فزون‌تر

دو آستیِ خرقه نهاده ز چپ و راست

زانگونه ‌که خرطوم نهد پیل تناور

تحت‌الحَنَکی از برِ دستار فکنده

چون جیب افق از برِ گردونِ مدوّر

داغی به جبین بر زده از شاخ حجامت

کاین جای سجودست ببینید سراسر

چشمیش ‌به سوی ‌چپ و چشمی به ‌سوی راست

تا خود که سلامش‌ کند از منعم و مضطر

زانسان که خرامد به رسن مرد رسن‌باز

آهسته خرامیدی و موزون و موقر

در محضر عام آمد و تجدید وضو کرد

زانسان که بوَد قاعده در مذهب جعفر

وز آب به بینی زدن و مضمضه او

گر می‌بدهم شرح دراز آید دفتر

باری به شبستان شد و در صفّ نخستین

بنشست و دعا خواند و بجنباند همی سر

فارغ نشده خلق ز تسلیم و تشهد

برجست چو بوزینه و بنشست به منبر

وانگه به سر و گردن و ریش و لب و بینی

بس عشوه بیاورد و چنین کرد سخن سر:

کای قوم! سرِ خار بیابان که کند تیز؟

وان بَعره بُز را که کند گِرد به معبر؟

وان گرز گران را که سپردست به خشخاش؟

وان قامت موزون ز کجا یافت صنوبر؟

بر جیب شقایق که نهد تکمه یاقوت؟

بر تارک نرگس که نهد قاب مُزعفر؟

القصه بترسید ز غوغای قیامت

فی‌الجمله بپرسید ز هنگامه محشر

وان کژدم و ماران که چنینند و چنانند

نیش و دمشان تیزتر از ناچَخ و خنجر

وان‌ گرزه آتش که زند بر سر عاصی

آن لحظه ‌که در قبر نکیر آید و منکر

زان موعظه مَردم همه از هول قیامت

گریان و من از خنده چو گل با رخِ احمر

خندیدم و خندیدنم از بهر خدا بود

زیرا که بُد آن موعظه مکذوب و مزوّر

وعظی که بود بهرِ خدا با اثر افتد

وز صفوت او تازه شود قلب مکدر...

قاآنی در فرازهایی فراوان به اصناف ریاکاران می‌تازد. اما در ابیاتی که آوردم، سخن خویش را به طرزی عیان‌تر و عریان‌تر عرضه می‌کند؛ واعظ بر پیشانی خویش داغ حجامت می‌زند تا مردمان جای سجده بپندارند. از این و آن سلام و توجه می‌طلبد. حتی چنان قدم می‌زند که از او وقار و متانت و طمأنینه تعبیر کنند. تمامی این اوصاف و باقی ماجرا به گونه‌ای تعبیه شده‌اند که گویی ما خود در آن مجلس وعظ حاضر بوده‌ایم و وقایع را به چشم دیده‌ایم. اما این عیانی و عریانی هرگز کارِ دست قاآنی را به کلامی بسیط و بی‌بها تقلیل نمی‌دهد. توان تخیل و تصویرسازیِ این شاعر بزرگ کنار لحن طنزآلودش، ما را با شعری تمام عیار رو به رو می‌کند.

در پایان معنای کلماتی را می‌آورم که محتملاً بر برخی خوانندگان روشن نیست؛ ثقیلی که قاآنی در ابیات آغازین (از مدخل پیشین) اسباب طرب را از دید و دسترس او دور نگه می‌دارد، انسانی ناخوشایند، همچون همین واعظان و زاهدان است. «مصحف» اشاره به قرآن دارد. «یرلیغ» یعنی حکم و دستور. «محتال» حیله‌گر است. «تحت‌الحنک» بخشی از عمامه را می‌گویند که از زیر چانه می‌گذرانند و دور سر می‌پیچند. (حنک یعنی چانه) «مضمضه» هم که در گفتار روزمره‌مان کاربردی فراوان دارد، به معنای شستن دهان با آب است. به فضولات حیوانات «بعره» می‌گویند. «مزعفر» یعنی به رنگ زعفران. «ناچخ» نیز نیزه‌ای کوچک است. به گمانم باقی کلمات ابهامی نداشته باشند.

http://t.me/abolfazl_radjabi

حافظ پادشاه عریان شعراغمای شعرقاآنی شیرازیماه رمضانریاستیزی
‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید