برخلاف تصور عموم، عبید زاکانی شاعری تراز اول و بسیار بزرگ است. او صرفاً طنزپردازی مطرح آن هم به معنای معهود در ذهن همگان نیست. آفرینندگی عبید مثلاً به «رساله دلگشا» -که حقیقتاً دلگشاست- ختم نمیشود. این سراینده سترگ قرن هشتمی و معاصر حافظ، نبوغ شعری خود را هم در غزل و هم در دیگر قالبها بروز میدهد. در «حافظ پادشاه عریان شعر» دو سه نمونه از غزلهای درخشان او را آوردهام.
عبید ترکیببندی در مدح یکی از وزرای عصر دارد که از چند وجه، بسیار مهم است. بعدها و به مناسبتهای دیگر این ترکیببند را باز بررسی خواهیم کرد و به وجوه مذکور خواهیم پرداخت. اما این شعر با توصیف رنجهای رمضان و شادی عید آغاز میشود. بندهایی از ترکیببند مذکور را با هم بخوانیم:
ساقیا موسم عیش است بده جام شراب
لطف کن بستهلبان را به زلالی دریاب
قدح باده اگر هست به من ده تا من
در سر باده کنم خانه هستی چو حباب
در حساب زر و سیم است و غم داد و ستد
کوربختی که ندارد خبر از روز حساب
بر کسم هیچ حسد نیست خدا میداند
جز بر آن رند که افتاده بوَد مست و خراب
هرکه را آتش این روزه سی روزه بسوخت
مرهمش شمع و شراب است و دوا چنگ و رباب
وانکه امروز عذاب رمضان دیده بوَد
من بر آنم که به دوزخ نکشد بار عذاب
باده در جام طرب ریز که شوال آمد
موسم وعظ بشد نوبت قوال آمد
وقت آن است دگر باره که مِی نوش کنیم
روزه و وَتْر و تراویح فراموش کنیم
پایکوبان ز در صومعه بیرون آییم
دست با شاهد سرمست در آغوش کنیم
سر چو گل در قدم لالهرخان اندازیم
جان فدای قد حوران قباپوش کنیم
شیخکان گر به نصیحت هَذَیانی گویند
ما به یک جرعه زبان همه خاموش کنیم
چند روی ترُش واعظ ناکس بینیم
چند بر قول پراکنده او گوش کنیم
جام زر بر کش و از زال زر افسانه مخوان
تا به کی قصه کاووس و سیاووش کنیم
للَّهِ الحمد که ما روزه به پایان بردیم
عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم
دل به جان آمد از آن باده به شبها خوردن
در فرو بستن و ترسیدن و تنها خوردن
چه عذابی است همه روزه دهان بر بستن
چه بلایی است به شب شربت و حلوا خوردن
زشت رسمی است نشستن همه شب با عامه
هم قدح گشتن و پالوده و خرما خوردن
مدعی روزم اگر بوی دهن نشنیدی
شب نیاسودمی از باده حمرا خوردن
فرصت باده یکماهه ز من فوت شدی
گر نشایستی با مردم ترسا خوردن
رمضان رفت کنون ما و از این پس همه روز
باده در بارگه خواجه والا خوردن
صاحب سیف و قلم، پشت و پناه اسلام
رکن دین خواجه ما خواجه خورشید غلام...
هر که عذاب روزه را از سر گذارنده باشد، در نگاه عبید عذاب دوزخ نخواهد کشید. حال که عید آمده است، باید جبران مافات کرد و دست در باده بود. شادی عبید نیز، همچون خواجو و کمال خجندی و نزاری و قاآنی، آن است که دیگر در میانه روز نیز میتواند باده بنوشد. البته عبید فرصت را از کف نگذاشته است و رندانه و شبانه با ترسایان (یعنی مسیحیان) باده نوشیده. اما از همین بادهنوشی در شبهای رمضان نیز بیم دارد. چرا که روز بعد محتملاً بوی دهانش مدعیان را از آن شادخواری شبانه باخبر میکند. به گمانم معنای شعر بر خواننده گرامی روشن باشد. برای آنان که نمیدانند میگویم که «وتر» و «تراویح» نمازها و دعاهایی در ماه رمضانند. «قوّال» نیز یعنی سخنگوی و -در اینجا- آوازهخوان و مطرب.
عبید اشعاری دیگر نیز در شادباش عید رمضان دارد. هم در آن شعرها و هم در ترکیببند فوق، دو مضمونِ اساسی -و مرتبط- دیگر نیز طرح میشوند که در مداخل پیشین بیان کردیم: ضدیت با شیخکان و زاهدان و واعظان ترشروی و درشتخوی و همراهی و همنشینی با رندان حقگوی و حقیقتجوی. این مضامین چنانکه هماره تأکید کردهام، در کلِ سنت شعریمان جریان دارند و قاعدتاً نباید امتیاز کسی خاص به حساب آیند. نکته مهم آن است که مضامین مذکور به نحوی شاعرانه بیان شوند. عبیدِ بزرگ این رسالت را به خوبی از عهده برآمده است.
http://t.me/abolfazl_radjabi