آنان که حکم مردم را در تشخیص شعر خوب از بد روا میدانند، مغالطهای دیگر نیز مرتکب میشوند؛ در هر سرزمینی «نخبگان» به ذهنیت عامه شکل میدهند و نه برعکس. بنا نبوده و نیست که مدعیانِ «تخصص» در ادبیات، خود از پی عوام بیفتند. در غیر این صورت، تفکیک «عام» از «خاص» معنایی نداشت.
منتقدان، اینجا -دانسته یا نادانسته- نعلِ وارونه میزنند و علت و معلول را جا به جا میکنند؛ آنچه در واقعیت روی میدهد، هیچ با دعوی ایشان نمیخوانَد. مردم به این دلیل فلان و بهمان شاعر را میخوانند و میپسندند که «گزینه» دیگری پیشِ رو ندارند. اساساً جز شاعرانی معدود و مشخص، دیوان دیگران ندرتاً به چاپ میرسد. وقتی دیوانهای دیگر «عرضه» نمیشوند، از جانب مردم نیز «تقاضایی» برای آنها در کار نخواهد بود.
گاه ممکن است دانشجویی در مقطع دکتری، به عنوان رساله، دیوان یکی از شاعرانِ شهرش را تصحیح کند. اما محتملاً انگیزهای جز ادای دین به شهرش ندارد و شاعر مذکور را تنها از همین گوشه میبیند. هم بدین نمط چندان در رواجِ اثر او نمیکوشد. به دیگر سخن، خودِ شخص مصحح، آنقدرها شاعر همشهری را جدی نمیگیرد. دیوان مذکور در کتابخانه دانشگاه خاک میخورد، بی آنکه عوام -یا خواص حتی- به آن دسترسی داشته باشند. اگر از جنابِ مصحح -که به برکتِ شاعر بینوا، از این پس دکتر است- بزرگترین سرایندگان فارسی را سراغ بگیری، به همان نامهای مألوف و محدود اشاره میکند. چه بسا که شعری از همشهری خویش نیز در ذهن نداشته باشد. شوربختانه نمونههایی از این دست فراوانند.
گیرم که حکم عوام، برای ارزیابی شعر، معیار و میزانی مناسب باشد. اما وقتی بزرگان بسیاری را به بهانههایی واهی -و فرامتنی- از دایره دانش ما دور کردهاند، انتخاب مردم نیز میان همان چند سراینده معدودِ سرشناس (و نه لزوماً بزرگ) دایر خواهد بود. باز هم گریز و گزیری از حذف و محوِ حجابهای حول شعر نداریم. باید از این پوسته نابجا بگذریم و در ذات و هسته اثر نظر کنیم. راه همین است.
http://t.me/abolfazl_radjabi