در این چند روز «حافظ پادشاه عریان شعر» -برای مثال در یکی از روزنامهها (به نام خراسان)- نقدهایی دریافت کرده است. این نقدها عمدتاً مشکلی بنیادین دارد: منتقدان کتاب را نخواندهاند و به یادداشت پشت جلد و نیز مطلبی چندسطری که خود برای معرفی آن نوشتهام، بسنده کردهاند. پیشتر نیز بارها به این نکته بدیهی اشاره شد که برای نقد کتاب باید ابتدا آن را خوانده باشید. اما چنانکه در مداخلی دیگر نوشتهام، چنین نگرشی را به هیچ روی غریب نمیبینم. برای مثال مداخلی را بنگرید که در آنها نوع مواجهه قزوینی و دشتی و داوری و... با نقد خواجه طرح شد. به دوستان پیشنهاد میکنم که ابتدا کتاب را بخوانند و پس آنگاه نقد کنند.
چنانکه هم در خود کتاب و هم در «اغمای شعر» گفتهام، «حافظ پادشاه عریان شعر» تازه تبلور بخشی از پژوهشی درازدامنه است. دویست و چهل صفحه کتاب برای شرح آنچه در ذهن دارم، کفاف نمیدهد. در آنجا به نقد معدودی بیت و غزل و طرح معادلهایی از دیگران برایشان اکتفا کردهام. اما چشم داشتهام و دارم که خواننده همان رویکرد را در قبال باقی ابیات و غزلها نیز پیش گیرد. یعنی رک و راست بگویم؛ پس از مطالعه کتاب، تازه کار من و خواننده شروع میشود. «حافظ پادشاه عریان شعر» برشی است از آنچه باید روی دهد. پیشنهاد میکنم ابتدا همین گام نخست، یعنی مطالعه کتاب، را بردارید. در گامهای بعد همچنان با هم خواهیم بود.
نقد شعر حافظ را دو مانع دیگر نیز هست. از این دو مانع یکی حجیتی است که عموماً برای جامعه ادبی قائلند. به تعبیری دیگر و بنابر استدلال منتقدان، حافظ بزرگ یا بزرگترین است، زیرا فلان و بهمان شخصیت ادبی یا دانشگاهی او را بزرگ یا بزرگترین دانسته است. اما معالاسف باید این فرض را کنار بگذاریم. نامداران جامعه ادبی عمدتاً قضاوتهایی قاطع و درعین حال ناسنجیده داشتهاند. برای مثال دکتر شفیعی کدکنی -که به عنوان شاعر محترمند و توانا- غالب سرایندگان سبک هندی را (همنوا با بخشی بزرگ از جامعه ادبی) «شاعرکان عصر صفوی» مینامد. («موسیقی شعر»، ص ۳۱) من اگر به قول ایشان تکیه کنم، زیباییهای سبک هندی را از دست خواهم داد. همچنین معتقدند که «هیچ شاعری در بحث ظرافتهای سمانتیک معناشناسی بر روی کره زمین همپای حافظ نیست.» (بنگرید به: yon.ir/GvCFA) اما آیا لازمه چنین قضاوتی شناخت تمامی شاعران در تمامی سرزمینها نیست؟ به فرض که ایشان شاعران ایرانی را -آن هم بی نقاب و حجاب تعصب- خواندهاند. اما حقیقتاً چه اندازه شاعران «کره زمین» را میشناسند؟ اگر خواننده نتواند خود را از قید این کیش شخصیتها و مرادپرستیها رها کند، قطعاً در فهم «حافظ پادشاه عریان شعر» نیز توفیقی نخواهد یافت.
مانع دوم پیوندی است که در ذهن خواننده میان شعر از یکسو و اندیشه و شخصیت شاعر از سویی دیگر وجود دارد. برای من این امور ربط و دخلی اساسی به تحلیل شعر ندارند. اما شگفت آنکه در نقدهای این چند روزه مرا منتقد شخصیت و اندیشه حافظ پنداشتهاند.
بناست الگو یا -به اصطلاحی که محتملاً برای شما آشناتر باشد- پارادایمی ذهنی تغییر کند. تغییر مذکور را در مداخل ابتدایی این رسانه پیش کشیدهام. از خوانندگان گرامی میخواهم که مداخل «اغمای شعر» را از آغاز و تماماً مطالعه فرمایند.
این سخن که شاعران پیشین بر حافظ تأثیر گذاشتهاند یا حافظ شعر ایشان را تضمین کرده است، به هیچ روی تازه نیست. اما دعوی من -از جمله در «حافظ پادشاه عریان شعر»- به کلی چیزی دیگر است. منتقدان ظاهراً کار مرا با آن باورِ مألوف و متداول اشتباه گرفتهاند. دلیل من برای طرح شاعرانی پیش از حافظ -که هرگز به خواجو و سعدی و مولانا و عطار و... محدود نمیشوند- بررسی جایگاه خواجه در میان آنهاست. آیا حقیقتاً و چنانکه جامعه ادبی مدعی است، حافظ را باید نقطه اوج ایشان دانست؟ اما شاعران معاصر با حافظ را هم طرح کردهام. چرا که مفسران، حافظ را از ایشان نیز سر میدانند. پای شاعران پس از او را هم پیش کشیدهام. دلیل این کار نیز روشن است و در مداخل پیشین به آن اشاره کردهام؛ عموماً شعرِ پس از حافظ را رو به انحطاط دانستهاند و میدانند. مدعیند که فیالمثل شاعران سبک هندی مقلدانِ بیتوفیقِ حافظ بودهاند و هرگز به گرد پای او نمیرسند. باید صحت و سقم این دعاوی بررسی شود.
بدیهی است که چنین تحولی یکی دو روزه رخ نخواهد داد. به ویژه که برای جامعه ادبی مرجعیت و حجیت قائلید. بتهای ذهن خواننده اندک نیستند. برای آنکه بت بزرگ را در ذهنتان بشکنم، باید ابتدا این بتهای میانی و واسطهای از میان بروند. راهی دور و دشوار پیش رو داریم. اما مقصد از همین اکنون روشن است و راهگشا. تردید را کناری بگذارید و در این راه روشن همراهمان باشید.
http://t.me/abolfazl_radjabi