ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پرده دوم: افسانه‌سازی، افسانه سوم: انتقاد شاه شجاع از شعر حافظ (بخش دوم)

در نوشتار پیشین بیتی از غزلی ذکر شد که ابیات آغازینش حقیقتی هول‌انگیز را برملا می‌کند. این ابیات را نیز در «حافظ پادشاه عریان شعر» به نقد کشیده‌ام:

------------------------------------------------------------

هاتفی از گوشه میخانه دوش

گفت ببخشند گنه می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش

مژده رحمت برساند سروش

------------------------------------------------------------

جماعت حافظ‌پرست محتملاً این ابیات را نشانی از تساهل و تسامح خواجه می‌انگارند. اما در ابیات مذکور تصویر و تخیلی آنچنان که از شاعران بزرگ چشم داریم، نمی‌یابیم. لسان‌الغیب -که علاوه بر «ایهام» به آرایه «حسن تعلیل» شهرت دارد- دلیلی بر سخن خویش، یعنی بخشایشگری خداوند، نمی‌آورد. هم از این رو کلامش از تراز نظم فراتر نمی‌رود. خواجه در این ابیات به دنبال انتقال مفهومی است که جادوگری بزرگ به نام صائب تبریزی در قالب «شعر» پیش می‌کشد:

------------------------------------------------------------

هوالغفور ز جوش شراب می‌شنوم

صریر باب بهشت از رباب می‌شنوم

تفاوت است میان شنیدن من و تو

تو بستن در و من فتح باب می‌شنوم

------------------------------------------------------------

در اینجا حضرت صائب، به اقتضای شاعری، غلغل شراب را «هوالغفور» می‌شنود. گویی خود شراب بانگ می‌زند که از من بنوشید، خدا بخشنده است! می‌بینید که صائب بزرگ بر سخن خویش وجهی شاعرانه می‌آورد و به مصداقی بارز از آرایه «حسن تعلیل» شکل می‌دهد. این تصویرِ سماعیِ بکر و بدیع تفاوت کار شاعران بزرگ را با شاعرنمایانی چون حافظ عیان می‌کند. برای توضیح بیشتر مطلب، به صفحات ۱۸۸ تا ۱۹۰ از «حافظ پادشاه عریان شعر» مراجعه فرمایید.

این‌همه را گفتم تا با شما به آن حقیقت هول‌انگیز برسم؛ به باور جماعت حافظ‌پرست، خواجه در غزل مورد بحثمان به استقبال غزلی از شاه شجاع رفته است. شگفتا که کارِ دست شاه، فرسنگ‌ها از آفریده خواجه فاصله دارد! گویی ممدوح حافظ به او شعر گفتن می‌آموزد. در این غزل دل‌انگیز نقصان‌های کار لسان‌الغیب غایبند. شوربختانه در عرصه شعر فارسی، جایگاه حقیقی حافظ نه تنها از صائب و خواجو و سلمان و کمال و دیگر سرایندگان نامدار و گمناممان، بلکه از ممدوحان خویش نیز فروتر است. در اینجا آن غزل معهود را از نظر می‌گذرانیم. شرح آن و باقی اشعار شاه شجاع (و نیز ممدوحی دیگر) بماند برای نوشتارهای بعد:

-----------------------------------------------------------

شیوه عشّاق نباشد خروش

گر به مثَل خون دل آید به جوش

بلبل از آن خار جفا می‌خورَد

کو به گلستان ننِشیند خموش

پیرهن صبر قبا کرد هجر

ای دل سرگشته سَرِ سِرّ بپوش

هرکه چو من شربت دوری چشید

زهر هلاهل بوَدش همچو نوش

تازه حدیثی بشِنیدم ز عشق

زان سخنم صبر برفتست و هوش

کای به غم دوست چنین مبتلا

پند خردمند نکردی به گوش

دل که اسیر است مبادش خلاص

سر که فدا نیست مبادا به دوش...

http://t.me/abolfazl_radjabi

حافظ پادشاه عریان شعرافسانه سازیشاه شجاعصائب تبریزیحسن تعلیل
‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید