ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

پرده دوم: حافظ قهرمان مبارزه با زهد و ریا (حافظ و غنی کشمیری)

محسن فانی، نه تنها خود در شمار شایستگان جای می‌گیرد، بلکه شاگردی شایسته نیز تربیت کرده است: غنی کشمیری. بعدها خواهم گفت که در ایران زمانی شعرهای غنی میان مردمان شهرت داشته، اما در صد سال اخیر او نیز به جرگه از یاد رفتگان پیوسته است. نیک می‌دانید که مسئول این خسران جامعه ادبی است. این جماعت -عمدتاً با بحث‌هایی بر سر هیچ و بیهوده در مجموعه موسوم به دیوان حافظ- دست ما را از سفره سُرورِ شعر و شور دور کرده‌اند. البته بی‌اعتنایی ایشان به امثال غنی، علل و عواملی دیگر نیز دارد که محتملاً در مداخلی به آنها نیز خواهم پرداخت.


خیال‌انگیزی و غنای شعر غنی او را به یکی از نمایندگان شاخص سبک هندی بدل کرده است. او از این امکان برای خلق مضامینی بکر و بدیع بهره می‌گیرد. شاعر کشمیری ما، همچون بسیاری دیگر از سرایندگان سبک هندی، در جدال با جور و جهل زاهد و محتسب هیچ از تک و پو نمی‌افتد. گاه -چنانکه در این غزل- به تیغ طنز شیرین با دشمنان دیرین مستی و راستی می‌ستیزد:

گفتگو یگرنگ نبْوَد عاقل و هشیار را

در نفَس باشد تفاوت خفته و بیدار را

طفل اشکم گر به بازی رو به صحرا آورَد

کاغذ بادی شمارد ابر دریابار را

دل به استدلال بستم ماندم از مقصود دور

نردبان کردم تصور راه ناهموار را

حال ما از نامه بال کبوتر روشن است

ما چه بنْویسیم شرح سینه افگار را

شیشه‌ها را محتسب از بس که بر دیوار زد

کرد میناکار آخر خانه خمّار را

از مه و انجم غنی بر اهل بینش روشن است

کز سپیدی نیست نقصان دیده بیدار را

نفس خفتگان را شاید صدا بلندتر باشد، اما برکتی نیست. برکت از حرکت برمی‌خیزد و زایندگی حاصل زندگی است و نه خفتگی و خمودگی. غنی دل بستن در عقل را نیز همچون خفتگی بیحاصل می‌داند و خطا؛ تشبیه استدلال به راهی ناهموار که از مقصودمان دور می‌کند، نماد و نمود همان تقابل دیرین عقل است و عشق. می‌توان یافت که محتسب نیز در جبهه همان هشیاران و رهروان راه دور و دراز عقل است. از همین رو راه به حقیقت مستان نمی‌برد. اما غنی به طنز می‌گوید که تقابل محتسب با این قوم، برخلاف خواستش، رواج و رونق میخانه را از پی دارد. البته این معنا در قالب تصویری آراسته و ایهام‌آمیز عرضه می‌شود؛ محتسب از راه کینه، شیشه‌های می را بر دیوار میخانه می‌کوبد و می‌شکند. در فرجام، دیوار میخانه تزیین می‌شود به خرده‌ریزه‌های همان شیشه‌ها. گویی محتسب ناخواسته به خمّاران خدمت می‌کند. «مینا» ایهام دارد؛ چرا که هم ظرفی است برای شراب و هم معنای شیشه رنگی و تزیینی را از آن می‌توان گرفت. مفهومی دیگر نیز در این غزل شایسته توجه است: «کاغذ بادی» که غنی به آن اشاره می‌کند، همان بادبادک امروزی است. در ابیاتی دیگر از شاعران سبک هندی نیز این معنا یافت می‌شود. تشبیه اشک به طفلی که ابرها را بادبادک می‌پندارد، گونه‌ای «جاندارانگاری» یا «تشخیص» است.

در دیوان بسیاری از شاعران مفهوم ریاستیزی به قدری فراگیر است که دشوار می‌توان شعری را به مثابه مثال ذکر کرد. گاه یکی از اشعار را به صورتی کاملاً تصادفی برای «اغمای شعر» کنار می‌گذارم. یعنی مصادیق این مفهوم در دیوان شاعر به موردِ مذکور در این رسانه منحصر نمی‌شود. صرفاً می‌خواهم مخاطب به تصوری خطا درباره حافظ راه ببرد. البته باز هم تأکید می‌کنم که حتی اگر حافظ یگانه مبارز این میدان باشد، برای تبدیل شدن به شاعری بزرگ آلات و ابزارهایی دیگر نیاز دارد. در جای خود خواهم گفت که این آلات و ابزارها تا چه اندازه در شعر او حاضرند.

http://t.me/abolfazl_radjabi


‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید