از دیگر معاصران حافظ که همچون کمال به سرزمینی جز ایران امروزین تعلق دارد، ناصر بخارایی است. اما احتمالاً به اقتضای آنکه اکنون در زادبومش (ازبکستان) زبان فارسی چندان رونقی ندارد، حتی به اندازه کمال محبوب یا مشهور نیست. او نیز غزلسرا و قصیدهسرای سزاواری است، اما در محاق مخوف خواجه حافظ شیرازی، محوش کردهاند. بعدها از ناصر و نوشتههای نازنینش بیشتر خواهم نوشت.
اما آنچه در این مدخل بنا بر راه و روند فعلیمان اهمیت دارد، جدال اوست با تزویر و خرقهپوشی و گندمنمایی و جو فروشی. میتوان این جدال را یکی از مضامین اصلی در دیوان گرامی و گرانقدرش دانست. ناصر در این مسیر جسارتی کمنظیر به خرج میدهد و از موضع خویش پا پس نمیکشد. غزل ذیل را بر سخنم شاهد میگیرم:
کنون که روز وصال است، صبح دولت ماست
بیار باده که این یک دو روزه نوبت ماست
مقیم کوی مغانیم و رند و عاشق و مست
فقیه کودن مسکین نه مرد صحبت ماست
کسی که عقل ندارد کجا کند معلوم
دقیقههای نهانی که در شریعت ماست
من از مطالعه صورتت شدم غافل
خط تو بر ورق گل کتاب حکمت ماست
چرا نماز کنم بهر بوستان بهشت
دمی تفرج دیدار دوست جنت ماست
ندای غیب شنیدست بارها ناصر
که زهد و فسق همه خلق در مشیت ماست
ناصر بزرگ برای «مقیمان کوی مغان» شریعتی دیگر میآورَد که حریفان مسکین و کودن و لاجرم بیعقل به دقیقههایش «علمی» ندارند. میتوان یافت که عقلِ منظور ناصر، از جنس عقل کلی است که با عشق و رندی و مستی منافاتی ندارد. (در برخی نسخ، «حریف توبه و تقوی» به جای «فقیه کودن مسکین» نشسته است.) مؤلفههای متداول و مرسوم در سبک عراقی، همچون رند و فقیه و کوی مغان و زهد و فسق و... اینجا نیز حاضرند. ناصر با خلق تصویری درخشان از دیدار (یعنی رخسار) معشوق و تشبیه آن به جنت، خود را از بهشت ظاهربینان و ظاهرفریبان بینیاز میبیند. نیز واجآرایی حاصل از «مقیم» و «مغان» و تشبیه رخسار معشوق به برگ گل -و همزمان کتابی حکمتآموز- از ظرایفی هستند که ناصر در کار میآورد.
در غزل ناصر نیز اشاراتی هست که اگر دوستان حافظ در شعر او بیابند، به حیرت میافتند و صفحاتی در بیانش سیاه میکنند. برای نمونه مضمون بیت مقطع، دستآویزی میشود برای خلق مقالات و کتابهایی درباره مشیت از دیدگاه حافظ. حتی بعید نیست که آن را نشان پیوند خواجه با قرآن بینگارند. (چنانکه فیالمثل آیه ۲۶ سوره آل عمران چنین مفهومی دارد.) خواننده نیز به دیوانهای دیگران دسترسی ندارد یا بر حسب اعتماد به جامعه ادبی، سراغی از آن دیوانها نمیگیرد. هم از این رو با گروه مذکور همنوا میشود و خواجه را شخصیتی متمایز در عالم ادب ایرانی میانگارد. حاشا که چنین باشد!
http://t.me/abolfazl_radjabi