شاعران سبک بازگشت نیز، همچون بزرگان سبکهای هندی و عراقی، با دورویی و دیوسیرتی دشمن بودهاند. اساساً چنین صفاتی آنقدر نامطلوب و در عین حال شایعند که بسیاری از سرایندگان ما -به اقتضای طبیعت انسانیشان- با آنها درافتادهاند. اما آنچه در حوزه شعر اهمیت دارد، نحوه بیان این تقابل است. شاعر عالیترین یا دانیترین مضامین را به زبان زیبنده شعر زینت میدهد. برای بیان معایب و مضرات زرق و زهد نیز توجه به همین وجه ضرورت دارد. جز این باشد، کلام شاعر حداکثر در تراز سخنان روزمره خواهد بود.
یکی از بزرگان سبک بازگشت که شهرتی نسبی -یعنی عمدتاً در حد نام- دارد، یغمای جندقی است. از من بپرسید، خواهم گفت که احتمالاً برخی از شعرها را از دیوان یغما به یغما بردهاند و با تغییراتی در کلمات و ترکیباتش اوراق کردهاند و به نام حافظ جا زدهاند. هم از این رو، صورت درست و درمان برخی از شعرهای حافظ را در دیوان او میتوان یافت. (البته این احتمال علاوه بر یغمای جندقی درباره چند شاعر دیگر -پیش و پس از حافظ- نیز صادق است.) یغما در تقبیح قوم و قبیله موافقنمای منافق سخنها دارد. محض نمونه در غزل ذیل تشت رسوایی صومعهنشینان و خرقهپوشان را از بام نخوت بر زمین ذلت میاندازد:
هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا
جام شراب و گوشه میخانه بس مرا
دانی به کنج صومعهام ذکر سبحه چیست
ای کاش برده بود به زندان عسس مرا
هامون چه پویم از پی محمل که میرسد
از راه دل به گوش، صدای جرس مرا
ننگ آیدم ز ظلّ هما گرچه چرخ دون
میپرورَد به سایه بال مگس مرا
آخر ز سختگیری صیاد و باغبان
پر ریخت در میانه باغ و قفس مرا
گفت آیمت به سر دمِ مردن، فغان که کشت
آغازِ وعده حسرتِ آخرْ نفس مرا
گفتم به کوی دوست پی از گریه گم کنم
طوفان اشک بست ره از پیش و پس مرا
بنمودمی حقیقتِ آب بقا به خضر
بودی به خاک پای تو گر دسترس مرا
یغما خوشم به خرقه که عمری در این لباس
بودم شرابخواره و نشناخت کس مرا
شاعر ما که کوثر و جنت را وامیگذارد و جام و میخانه را برمیگزیند، مآلاً از صعوبت صومعهنشینی به ستوه میآید. زندان در نگاه او -و پیشِ تاریکخانه تاریکاندیشان- آزادی است. مایه آزار این شاعر آزادیخواه بیش از همه -به تعبیری که پیشتر از عماد فقیه بزرگ نقل کردم- گندمنمایانِ جوفروشند. هم از این رو در بیت تخلص، خود را نیز در زمره جماعت مذکور میآورد تا قبح رفتارشان نمایانتر شود. از روشنی و روانی این غزل هرچه بگویم کم است. یغمای گرامی و گرانمایه در عین سادگی، این شعر را به آرایههایی همچون اغراق (در بیت هفتم)، تلمیح (در بیت هشتم) غلو (در بیت سوم و هشتم)، تضاد (در بیت چهارم میان هما و بال مگس و در بیت ششم میان آغاز و آخر) و... میآراید. هم آنجا که عشق و حسرت دیدار معشوق را فریاد میزند و هم آنجا که از فرومایگی چرخ مینالد و بر فرانشینی خویش میبالد، هنر به خرج میدهد. مخاطب نیز از این پیچش و چرخش معانی و مضامین هیچ آزرده نمیشود و غزل را بیدشواری میخواند و درمییابد. بیوجه نیست که میگویم یغمای جندقی شاعری شایسته است.
«سبک بازگشت» در قرون دوازدهم و سیزدهم هجری شکل گرفت. اگر این نام را به همان صورت ظاهریش بپذیریم -چنانکه جامعه ادبی پذیرفته است- شعر در این سبک چیزی جز تقلید و رونویسی از شعرهای سبک خراسانی و عراقی نخواهد بود. اما باز هم چونان همیشه، این تصورِ حاکم بر جامعه ادبی، نادرست و سادهانگارانه است. شاید بتوان گفت که شاعران سبک بازگشت در غفلت ایرانیان از عظمت سبک هندی تأثیر گذاشتند. (البته درباره میزان این تأثیر میتوان تشکیک کرد.) اما خود به اندازه کافی بزرگ بودند و هرگز به ورطه تقلید صرف از پیشینیان فرونغلطیدند. شعرهای ایشان عمدتاً به قدری از طراوت و خلاقیت سرشارند که حتی در انطباق واژه «بازگشت» بر سبک متبوعشان به تردید میافتیم. در آینده مصادیقی از خلاقیت سرایندگان این عصر خواهم آورد.
http://t.me/abolfazl_radjabi