ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پرده سوم: افسانه‌سازی، افسانه دوم: ملاقات حافظ و تیمور لنگ (بخش دوم)

عمده‌ترین آرایه‌ای که عموماً به حافظ نسبت می‌دهند، «ایهام» است. اگر از طرفدارانش بپرسی می‌گویند حضرتش هر امکانی را در کلمات به کار می‌گیرد تا به این آرایه شکل دهد. کلمه‌ای نیست که ظرفیتی ایهامی داشته باشد و خواجه از آن بهره نگیرد. از این حیث حافظ را میان تمامی شاعران یگانه می‌انگارند. اما هر دو اعتقاد جماعت مذکور به روشنی ناصواب است؛ نه حافظ از تمام ظرفیت‌های ایهامی بهره می‌گیرد و نه دست دیگر شاعران از این آرایه خالی است. وانگهی در دیوان خواجه بسیاری ابیات را می‌توان یافت که واجد آرایه ایهامند، اما دشواری‌هایی دیگر دارند. لسان‌الغیب غالباً حسرت ابیاتی کامل و بی‌نقصان را بر دلمان می‌گذارد.

در بیتی معروف که بهانه مدخل پیشین و این مدخل و مداخل پیش روست، ظرفیتی ایهامی وجود دارد. این ظرفیت برخلاف دعوی دوستداران حافظ از دست او گریخته است؛ «به دست آوردن دل» می‌تواند علاوه بر «جلب نظر» به معنای ظاهری و فیزیکیش نیز باشد. اما البته چنین نکته‌ای پیش دیگر معایب غزل چندان به چشم نمی‌آید. فی‌المثل در بیتی دیگر از غزل چنین می‌خوانیم:

------------------------------------------------------------

اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعاگویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

------------------------------------------------------------

«زیبیدن» را عمدتاً به معنای «در خور و شایسته بودن» می‌فهمیم. بر این اساس معنای بیت حافظ چنین خواهد بود: «چه دشنام دهی چه نفرین کنی، دعاگو هستم. [زیرا] جواب تلخ شایسته لب لعل شکرخاست!» اما مصراع دوم را نیز وجهی در کار نمی‌آورد. به چه دلیل جواب تلخ از لب لعل شکرخا شایسته است؟ آرایه‌ای دیگر که همچون «ایهام» ویژگی حافظ می‌دانند، «حسن تعلیل» است. شاعران گاه مصراع دوم بیتشان را دلیلی شاعرانه بر مصراع اول قرار می‌دهند. مصداق بارز این آرایه که محتملاً شنیده‌اید، بیتی است از غنی کشمیری:

------------------------------------------------------------

خمیده‌پشت از آن گشتند پیران جهاندیده

که اندر خاک می‌جویند ایام جوانی را

------------------------------------------------------------

اما در بیت خواجه (همچون بسیاری دیگر از ابیاتش) خصوصیتی را شاهدیم که می‌توان «سوءتعلیل» خواند. زیرا مصراع دوم بیت، خود نیازمند دلیل است. گیرم که در اینجا «زیبیدن» را به معنای «خوشایند بودن» بفهمیم. حتی در آنصورت نیز بیت حافظ تقریری ناتمام از مثلاً این بیت خواجو خواهد بود:

------------------------------------------------------------

اگر تو شور کنی من تُرُش نخواهم شد

که تلخ از آن لب شیرین مقابل شکر است

------------------------------------------------------------

یا این بیت سعدی:

------------------------------------------------------------

غلام آن سبکروحم که با ما سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

------------------------------------------------------------

ظرایف ابیات این دو بزرگِ شعر فارسی عیان است. شور و ترش و تلخ و شیرین در بیت خواجو بی‌وجه و سرسری نیامده‌اند. («شور کردن» به معنای غوغا برانگیختن یا ستیزیدن است.) تقابل اوصاف «سبکروحی» و «سرگرانی» در بیت سعدی نیز‌ همان مفهوم مقصود خواجو را تقویت می‌کند. مداخل بعد به بدیلی اختصاص دارند که در «حافظ پادشاه عریان شعر» برای غزل خواجه طرح کرده‌ام.

http://t.me/abolfazl_radjabi

حافظ پادشاه عریان شعرافسانه سازیخواجوی کرمانیسعدی شیرازیتیمور لنگ
‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید