ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پرده سوم: افسانه‌سازی، افسانه دوم: ملاقات حافظ و تیمور لنگ (بخش سوم)

چنانکه گفتم، شاعران دیگر نیز «ایهام» را می‌شناسند و بسیار بیش از حافظ. سراینده‌ای که در «پادشاه عریان شعر» غزلی معادل از او برای شعر حافظ آورده‌ام، ظهیر فاریابی است. ظهیر بزرگ، کنار انوری و بسیاری دیگر، عمود عمده شعر در قرن ششم بود. جامعه ادبی عمدتاً این شاعر بزرگ را به صرف بیتی در مدح قزل ارسلان از عرصه ادب حذف کرده‌اند:

------------------------------------------------------------

نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای

تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد

------------------------------------------------------------

اگر جامعه ادبی گاه نامی از این «رند باده‌پیما» می‌برند، صرفاً برای تقبیح او و تکریم امثال حافظ است. عموماً خواجه شیراز را از «معایب» ظهیر بری می‌دانند. برای مثال از ایشان می‌شنویم که «حافظ... تا ممکن بوده از اغراق و غلو پرهیز داشته و ممدوح را به آسمان نرسانیده و نه کرسی فلک را زیر پایش نگذاشته‌.» (عبدالحسین هژیر، «حافظ تشریح»، ص ۴۰) اما چنانکه در «حافظ پادشاه عریان شعر» گفته‌ام، او نیز اغراق و غلو کرده و ممدوح را به آسمان رسانده و نه کرسی فلک را زیر پایش گذاشته است. در دیوان خواجه شیراز بیتی هست که از حیث محتوا و مضمون به بیت ظهیر می‌ماند، اما از حیث زیبایی‌شناسی هرگز:

------------------------------------------------------------

خرد که ملهم غیب است از برای شرف

ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده

------------------------------------------------------------

شرح مقایسه این دو بیت را می‌توانید در صفحات ۱۸۴ تا ۱۸۸ «حافظ پادشاه عریان شعر» بخوانید. به هر روی جامعه ادبی با مشی یک بام و دو هوایی خویش، شاعری بزرگ را از مرکز و مدار توجه ما دور کرده‌اند. حتی از دشنام و بددهانی نیز درباره او کم نگذاشته‌اند. بهانه ایشان محتوای مدح‌آمیز همان بیت مذکور و مشهور بوده است. اما همین محتوا را در دیوان حافظ نادیده انگاشته‌اند. پیامد این معیار دوگانه محرومیت ما از مشاهده ظرایف و دقایق کار ظهیر است. شگفت نیست اگر غزل درخشان زیر را که شرحش در مدخل بعد خواهد آمد، نخوانده‌ایم و نشناخته‌ایم:

------------------------------------------------------------

کشد گر دست گاهی یار آن زلف سمن‌سا را

عجب نبود که می‌خواهد به دست آرد دل ما را

ز هجر روی او با دیدن آیینه‌ام قانع

که او دیده‌ست عکس صورت آن ماه سیما را

لب آن جام می‌بوسم دهانم می‌شود شیرین

حلاوت بین که بوسیده‌ست آن لعل شکرخا را

دلم از چشم میگونش گشود آن عقده مبهم

که گاهی می‌شنیدم نام رند باده‌پیما را

غم عشقش تمامی جای گیرد در دل تنگم

کسی در کوزه‌ای گر جا تواند داد دریا را

نگر دزد هوس را با وجود عصمت یوسف

چه سان از چهره غارت می‌کند شرم زلیخا را

ظهیر از سنگباران حوادث عشقم افزون شد

زمانه از کجا آورد چندین سنگ سودا را

http://t.me/abolfazl_radjabi

حافظ پادشاه عریان شعرافسانه سازیظهیر فاریابیمدحتیمور لنگ
‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید