ابوالفضل رجبی
ابوالفضل رجبی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پرده سوم: افسانه‌سازی، افسانه دوم: ملاقات حافظ و تیمور لنگ (بخش چهارم)

در شعر ظهیر برخلاف غزل حافظ آن «ایهام» معهود رعایت شده است: معشوق گاه دست در زلف می‌برد و از این رهگذر نظر شاعر عاشق پیشه را پیش خود می‌کشد. اما خواستی دیگر نیز در کار است؛ معشوق می‌خواهد دل آشفته ظهیر را که در زنجیر زلفش گرفتار آمده است، به دست گیرد. این تصویر درخشان از شاعری درخشان مظهر و مجلای عشقی است که در ابیات بعد نیز جریان دارد. ظهیر از یار جدا افتاده است. اکنون اگر در آیینه می‌نگرد، نشان خودپسندی و خودپرستی و خودرایی و خودآرایی نیست. آیینه نقش معشوق را در خود دارد. معشوق روزگاری پیش روی آیینه ایستاده است و در خود نگریسته. اما ظهیر این دیدن و نگریستن را به آیینه نسبت می‌دهد. چرا که بی‌تردید معشوق «دیدنی‌تر» از آیینه است. شاعر بزرگ فاریابی در اینجا همان معنایی را در نظر دارد که جادوگری دیگر به نام «غنی کشمیری» در بیتی برازنده پیش می‌کشد:

------------------------------------------------------------

در حیرتم که آینه امروز صبحدم

روی که دیده است که روی تو دیده است؟

------------------------------------------------------------

بنا بر باوری عامیانه اگر چشم آدمی سر صبح پیش از هرکس، به آدمی نیک‌صورت و نیک‌سیرت بیفتد، دست‌کم آن روز بخت‌یار خواهد بود. غنی حیرت می‌کند که این بخت‌یاری آیینه از کجا می‌آید. کدام سیرت و صورت نیک را دیده که اکنون به مشاهده معشوق نایل آمده است؟ غنی همچون ظهیر، با همین کلمات ساده و آشنا تصویری غریب می‌آفریند.

در بیت بعد ظهیر بزرگ، باز به همان سیاق سابق، معشوق را می‌ستاید. شاعر لب بر لب جام می‌نهد به نیت باده‌نوشی. اما شگفتا که دهانش حلاوت می‌گیرد. گویی باده رسم تلخی و تلخکامی از سر گذاشته است. دلیل این حلاوت چیست؟ پیش‌تر معشوق شکرلب از «آن» جام نوشیده است و شیرینی کام و شیرین کامیش در جام ریخته است. ظهیر لب معشوق را بوسیدنی‌تر می‌یابد. بر همین بنیان از این بیان شاعرانه بهره می‌برد که جام لب معشوق را بوسیده است. این بیان را پیش‌تر در شعری شورانگیز از سلمان ساوجی خواندیم. می‌فرماید:

------------------------------------------------------------

ما ز جام ساقیی مستیم کز ذوق لبش

در میان خون است دائم ساغر و پیمانه را

------------------------------------------------------------

در بیت ظهیر با دشواری بیت حافظ روبه‌رو نیستیم. کلمات به درستی و در جای خود آمده‌اند و تصویری بکر و بدیع را سر و شکل داده‌اند. این ویژگی در باقی ابیات غزل نیز به چشم می‌آید. از جمله بیتی که در «حافظ پادشاه عریان شعر» نیز ذکر کرده‌ام؛ انتساب «عصمت» به یوسف و «شرم» به زلیخا که دزد «هوس»، از چهره او می‌رباید، تناسب تمام و کمال واژه‌ها را در بیت ظهیر عیان می‌کند. گیرم که دروغ دولتشاه راست باشد. گیرم که حقیقتاً آن ملاقات میان خواجه و تیمور لنگ رخ داده باشد. باز هم نوشتار حافظ، در مقام «شعر»، شایسته نیست. باید گنجینه‌های حقیقیمان را دریابیم. خوشا به حال ما و شما که شعرمان به ذوق ظهیر و سلامت طبع سلمان و غنای غنی مستظهر است...

http://t.me/abolfazl_radjabi

حافظ پادشاه عریان شعرافسانه سازیظهیر فاریابیغنی کشمیریسلمان ساوجی
‏‏‏‏نویسنده و منتقد ادبی✍️باور دارم که ادبیات و خصوصاً شعر فارسی به دلایلی دچار رخوت و خمودگی است و نیازمند رستاخیزی رهایی‌بخش?کانال اغمای شعر? t.me/abolfazl_radjabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید