زمانی که رحمانی عزیز از تیم 100 استارت آپ خواست مختصری درباره پذیرش24 و مسائل مرتبط با آن بنویسم با خودم فکر کردم شاید تمایزی که پذیرش24 با خیلی از پروژه های دیگر دارد شهرستانی بودن آن هست. برای همین گفتم داستان رو بر اساس مصائب یک استارت آپ در شهرهای کوچک بنویسم که در ادامه خواهم گفت.
سال 85 در اوج جوانی و با همکاری گروه 4 نفریمون که الان سالهاست در کنار هم می جنگیم اولین پروژه مون رو ایجاد کردیم. اما بلافاصله در کمتر از 3 ماه شکست خورد و ما تعطیلش کردیم. اون زمان دانش استارت آپی به شکل کنونی در دسترس نبود و ما آزمون و خطا زیاد داشتیم و تقریبا از سال 85 تا 95 یازده پروژه رو ایجاد کردیم که تونستیم با موفقیت هشت مورد از اونها رو ورشکست کنیم? و دو تا دیگه رو هم به خاطر شروع پذیرش24 خودمون سر بریدیم??
سال 95 یکسالی از تولد غیر رسمی پذیرش24 گذشته بود و ما یه عالمه شکست پشت سر خودمون داشتیم. خیلی شرایط سخت و پیچیده ایی بود.
راستش اینه که عدم دانش کافی ما در فضای کسب و کار پلتفرمی و عدم وجود دانش و فضای کاری استارتاپی (مشابه آنچه هم اکنون وجود دارد) ما شکست های متوالی رو تجربه کردیم.
حتی دائم فشاری رو از سمت سهامداران سرمایه گذارمون باید تحمل می کردیم که دلیل سرمایه گذاری بر روی این پروژه چی بود و چرا این پول رو هدر دادید و تقریبا میشه گفته در چند جبهه باید همزمان می جنگیدیم.
1. عدم نیروی انسانی کافی
2. سطح دانش پایین ما در حوزه پلتفرم گردانی
3. عدم درک و فاصله طولانی ذهنیت سهامداران سرمایه گذارمون نسبت به آنچه قراره ما در آینده در پلتفرممون داشته باشیم (به واسطه سنتی بودن تفکر سهامداران)
4. عدم دسترسی به هیچ گونه منتور و مشاور برای توسعه پلتفرم در شبکه ارتباطیمون
5. انتظار بیش از حد ما از مسئولین محلی و سرخوردگی تیم بعد از عدم تحقق انتظارات
6. بلند نبودن دید انسانها در شهرهای کوچک که متاسفانه برای ما نیز گریبان گیر بود
7. عدم دسترسی آسان به رویدادهایی که به شدت در رشد تفکر و شبکه ارتباطات ما می توانست موثر باشد
8. عدم توانایی در ایجاد شبکه سازی به دلیل فاصله جفرافیایی و عدم حضور در اکوسیستم فعال و پیشرو
حالا مواردی مثل دو وجهی بودن پلتفرم، کار در حوزه سلامت و ... که البته چالش هایی جاری کارآفرینیست که مشمول ما هم می شد و ما هم حسابی درگیر همه این موارد بودیم
اینها همه مصائب ما در ابتدای راه پذیرش24 بود که عمدتا به دلیل زندگی در شهرستان و فاصله جغرافیایی از پایتخت ایجاد شده بود.
البته کار ما به اینجا ختم نمیشه و نکته جالب ماجرا اینه که خود پذیرش24 هم در ابتدای زندگی خودش و بعد از دریافت فاند او به صورت کامل در حال حذف شدن از گردونه رقابت بود و باز هم دلیل اون عدم دانش کافی ما و عدم وجود منابع انسانی توانمند و منتورهای مناسب در شهر ما بود. به جرات می تونم بگم در صورتی که ما در اکوسیستم استارتاپی سال 92 تا 95 در تهران ساکن بودیم قطعا رشد بیشتری داشتیم و هم اکنون چند سالی از وضعیت جاری جلوتر بودیم و طبیعتا این یکی از مصائب و آسیب هایی بود که ما از زندگی در یک شهر کوچک می دیدیم.
خوب همه اینها صورت مساله ماجرا بود و ما تماما نقاط ضف و تهدید نبودیم و تیم ما خالی از نقاط قوت و فرصت هم نبود
1. مایک تیم متحد چهارنفره بودیم که سالها در کنار هم جنگیده بودیم و به این آسونی قرار نبود شکست بخوریم. یاد گرفته بودیم که یا می گیریم و اصلاح می کنیم و دوباره می سازیم و خسارات رو جبران می کنیم.
شکست های اخیر ما رو سرسخت کرده بود و یه جورایی حسابی پوستمون کلفت شده بود البته شایدم آب از سرمون گذشته بود?
2. هزینه های ما در مقابل رقبا در شهری مثل یزد به مراتب پایین تر از تهران بود و در بررسی هایی که آخیرا انجام دادم بین 30 تا 50 درصد ما ارزون تر شرکت رو اداره می کنیم.
3. هزینه زندگی نیز در شهرهای کوچک تر پاییین تر بود و طبیعتا توقع بسیار پایین تر بود.
4. ولع رشد برای کسانی که میخواستند در سطح ملی کار کنند اما نمیخواستند از یزد خارج بشن نیز کم کم حداقل نیروهای توانمند موجود رو به ما جذب می کرد
5. ماها قلبا اعتقاد داشتیم که کار خوبه خدا درست کنه و خوب همینطور هم شد.
اصلا فکر نکنید تاپی از آسمون یه چیزی افتاد روی پذیرش24 و شفا پیدا کرد و همه چی حل شد. هرگز اینجوری نبود . البته اتفاقاتی افتاد که منشا خیر بود و جرقه های تغیر رو در ما ایجاد کرد اما در نهایت همه چیز با تلاش و صبر بچه ها و خواست خدا حل شد و خیلی چیزا هم هنوز حل نشده ولی اوضاع الان خیلی بهتره و به شدت در تلاشیم برای ساخت آینده ایی بهتر.
در سال 96 که میشه گفت سال شکوفایی ما بود ما در جشنواره وب و موبایل ایران شکست می خوریم و همین جشنواره جرقه ایی میشه برای آغاز همه حرکتهامون.
چهار تایی میشینیم و باهم تقسیم وظایف می کنیم. تصمیم می گیریم هر کسی گوشه ایی از کار رو بر عهده بگیره و جاهایی که باهم هم پوشانی داریم رو به متخصص ترش واگذار کنیم. برای همین حامد رفت و به صورت تخصصی در حوزه فنی کار کرد، محمد رضا ساید بی توو بی پلتفرم رو دست گرفت و ابراهیم هم ساید بی توو سی رو پذیرفت و من هم مهاجرت کردم تهران و به نیت شبکه سازی دوسالی تهران زندگی کردم.
ظرف یکسال و تا مهر 97 زیر ساخت پلتفرم رو شکل دادیم، ساید بی توو بی پلتفرم رو حسابی غنی کردیم و با شبکه ارتباطی که ایجاد کردیم بسیاری از ضعف هامون جبران شد و مهر 97 برای اولین با پلتفرممون به بازار عرضه شد
من سال 98 به یزد برگشتم و با اتفاقاتی که در این دوسال رقم زدیم دیگه نیازی به حضور در شهری مثل تهران نداریم . نقاط قوتمون مثل هزینه بسیار پایینمون همچنانپابرجاست و بسیار از نقاط ضعفمون که عمدتا آموزش و رشد و یادگیری خودمون و ایجاد شبکه ارتباطی بود به صورت کامل حل شد هرچند هنوز هم گاهی براش اذیت میشیم.
البته باید گفت مساله ایی مثل کمبود نیروی انسانی هنوز که هنوز است چالش جدی ماست و برای حل اون به شدت در حال تلاشیم
حرف آخرم رو بخوام بگم اینه که تجارت در شهرهای کوچک مخصوصا از نوع آنلاینش رو به مراتب بیشتر از تهران توصیه می کنم و اگر صاحب کسب و کار بتونه چالشهای شهرستانی بودن خودش رو حل کنه تا ابد یکی دو قدم نسبت به رقباش مزیت رقابتی خواهد داشت
اردتمند
ابوالفضل ساجدی