da☾
da☾
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

اما تو بیرون نشدی.

22نوامبر.
اول آذر.

سیگار توی دست چپ و کتاب توی دست راست.
خسته، بعد از دانشگاه.
هوا سرد.یخ.برفی.

قدم زدن های بسیار و بسیار.
حین قدم زدن‌، آقایی بیرونِ مغازه عطر فروشی ایستاده بود و درحال پخش بلاتر عطر.
عادت ندارم هیچوقت دستِ افرادی که توی کوچه‌وخیابون کاغذ و اتیکت و پوستر و بلاتر کارِ شون رو پخش می‌کنن رو رد کنم.
بلاتر رو گرفتم.
بدون بو کردن گذاشتم توی یقه پیراهن‌ام، زیرِ بافت، زیر ژاکت.
قدم زدن رو از سر گرفتم.
قدم‌زدن های طولانی و طی کردن خیابون‌ها توی هوای سرد و ابری، زنده‌م می‌کنه.

بعد از یک ساعت رسیدم خونه.
هدفون به گوش، آهنگ در حال پخش، دراز کشیدم و به سقف خیره شدم.
خسته و غمگین.
هوا که سرده، به لایه‌های لباس‌های تن‌ام اضافه میشه.
بعد از نیم ساعت به سقف خیره شدن، بالاخره قصد کردم که لایه لباس ها رو از تن‌ام بکنم.
لایه اول بافت.
لایه دوم ژاکت.
لایه سوم، پیراهن...

و من
من، بین پیراهن و تن ام گیر کردم. :)
خشک‌ شدم.
یک‌آن توی اتاقم نبودم.
به یک غروب برگشتم. به غروب و به یک بلندی.
به یک خنده.
به یک سیگار.
به دست‌هایی که موهام رو از توی صورت‌ام کنار می‌زد.
به یک عالمه نگاه. به کلی حرف.
به یک عالمه لبخند.
به خاطرات. به یک عالمه خاطره.
به عطر. به یک عالم بوی عطر. به لحظه به لحظه بوی اون عطر. به همه‌ی روزها و تک به تک لحظه های کنار هم بودن و باز هم بوی اون عطر..

من گریه نکرده بودم.
من چندین وقت بود که نتونسته بودم گریه کنم.
من گریه کردم.
صورت ام‌ رو با دست‌هام پوشوندم و ساعت‌ها بلند بلند گریه کردم.

اون بلاتر بوی عطر تو بود.
و بوی عطر تو برای من جلوه‌گر غروب و سیگار و کتاب و نگاه و لمس و لبخند و مهربانی و توجه و حرف‌ها و کلمه‌ها و. باهم،بودن‌ه...
عطر تو برای من غم ئه، دلتنگی‌ه.تاریکی‌ه.تنهایی‌ه.کنار هم بودن‌ه. :)
عطر تو برای من تو ئه. خودِ تو. وجود تو. گوشه به گوشه و تمام تو.

بلاتر رو گذاشتم بین صفحات کتاب، کتابی که از تو به من رسیده بود.
صفحات کتاب بوی تو رو میده و من هرشب صورتم رو لای اون کتاب فرو می‌برم و عطر تو و عطرِ کتاب رو نفس می‌کشم.


برام نوشتی:
خارج از زمان بایست،
سپس آن‌را معنا کن.

من اونشب با بوی این عطر،
خارج از زمان ایستادم

و بعد،
تو رو معنا کردم...

اگه عطرت بپره؟...
اگه عطرت بپره........

'کوشیدم بوی تو را از سلول‌های پوستم بیرون کنم،
پوستم کنده شد اما تو بیرون نشدی...'
- سعاد الصباح.




من گم شده‌ام مرا مجویید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید