مدل ذهنی کارآفرینان چیست ؟ : کارآفرینی برای هر شخصی مناسب نیست. شخصی که کارآفرین میشود باید مستقل بوده و روحیهی جنگجو داشته باشد. این فرد باید برای کاری که انجام میدهد اشتیاق زیادی داشته باشد و هیچ شک و تردیدی به دلش راه ندهد. با همهی اینها می توان گفت سختی و مشقت تنها بعد کارآفرینی نیست و دستاوردهای زیادی برای فرد از جمله رشد شخصیتی خواهد داشت. سوالی که پیش میآید این است که یک فرد برای تبدیل شدن به یک کارآفرین چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ درست است که برخی مهارتهای اکتسابی هستند و در طول مسیر کامل میشوند اما طرز تفکر افراد را نباید در این مسیر نادیده گرفت.
نمایش فهرست این آموزش : [نمایش]
توصیف فرایند تفکر فردی دربارهٔ چگونگی کار در دنیای واقعی است. مدل ذهنی نمایشی از جهان پیرامون، روابط بین بخشهای مختلف آن و درک مستقیم یک فرد در مورد اقدامات خود و نتایج آن میباشد. مدلهای ذهنی میتوانند رفتار را شکل دهند و رهیافتی را برای حل مشکلات (مشابه با یک الگوریتم شخصی) و انجام وظایف ایجاد کنند.
مدل ذهنی نوعی نماد داخلی یا نمایش واقعیت خارجی است، فرضیهای که نقش مهمی در شناخت، استدلال و تصمیمگیری بازی میکند. کنت کریک در سال ۱۹۴۳ پیشنهاد کرد که ذهن «مدلهای کوچک» واقعیت را برای پیشبینی رویدادهایی که استفاده میکند، ایجاد میکند.
جی رایت فرستر مدلهای ذهنی عمومی را تعریف کرد:
تصویر جهان اطراف ما، که در ذهن خود نگه میداریم فقط یک مدل است. هیچکس در سر خود همه جهان، دولت یا کشور را تصور نمیکند. او فقط مفاهیم و روابط بین آنها را انتخاب کرده و از آنها برای نشان دادن سیستم واقعی استفاده میکند (فرستر، ۱۹۷۱).
در روانشناسی، اصطلاح مدلهای ذهنی گاهی اوقات برای اشاره به بازنماییهای ذهنی یا شبیهسازی ذهنی بهطور کلی استفاده میشود. در موارد دیگر از آن برای اشاره به مدلهای ذهنی، استدلال و نظریه مدل ذهنی استدلال که توسط فیلیپ جانسون – لیرد و روث م.جی. بایرن توسعه یافتهاست، استفاده میشود.
بریم بخونیم : تست ایده کسب و کار چیست ؟
یکی از ویژگیهای مشترک تمام کارآفرینان موفق این است که این افراد از سنین کم به کار کردن علاقه دارند. ارسطو لومیس (Aristotle Loumis) طراح عینکهای برند Ellison زمانی که تنها ۱۰ سال داشت به فکر راهاندازی کسبوکار افتاد. او با دوستانش توافق کرده بود که در طول هفته سه مرتبه کارهای سخت آنها را انجام دهد و در هر بار ملاقات آنها هفت دلار پول دریافت کند. مهارتی که او در انجام دادن کارها داشت به زودی در میان تمام دوستانش زبانزد شد و تعداد مشتریهایش به اندازهای زیاد شد که توانست هفتهای ۵۰۰ دلار درآمد داشته باشد. او گفته است: «خانوادهی من از نظر مالی درآمد زیادی نداشتند اما همیشه به سختکوش بودن خود افتخار میکردند.»
کارآفرینان دائما تغییرات محیط اطراف خود را در نظر میگیرند و در تلاش هستند تا نیازهای دیگران را برطرف کنند. آدام ریویتز (Adam Rivietz)، همبنیانگذار شرکت Paid است. این شرکت در سطح جهانی در امور مرتبط با بازاریابی اینفلوئنسرها فعالیت میکند و با شرکتهای بزرگی مانند کوکاکولا، مایکروسافت و ایربیاندبی همکاری داشته است. پایگاه دادهی این شرکت از اطلاعات ۱۵ هزار اینفلوئنسر در ۱۰۵ کشور جهان نگهداری میکند و برای همکاری این افراد با شرکتهای بزرگ واسطه میشود.
ریویتز میگوید در تابستان سال ۲۰۱۱ متوجه شد دخترانی که در شهر محل اقامتش زندگی میکنند، نوعی گلسر از جنس پر به موهای خود میبندند. او تصمیم گرفت هزاران دلار روی ایدهای که در سر داشت سرمایهگذاری کرده و از مغازههای فروشندهی لوازم ماهیگیری تزئیناتی از جنس پر تهیه کرد تا به صورت آنلاین به سالنهای آرایشگاهی بفروشد. او در عرض چند هفته متوجه شد که تصمیمگیری درستی طبق غریزهاش داشته است و تمام محصولات به فروش رفت.
ذهنهای منطقی به دنبال این هستند که از ریسک اجتناب کنند و در یک شرایط امن و دور از حاشیه کار کنند. اما کارآفرینان به دنبال پیدا کردن فرصتهای مناسب و بالقوه هستند. شرکت Paid پیش از اینکه کسبوکارش را جهانی کند، مدل خود را روی تنها یک اینفلوئنسر امتحان کرده بود.
اولین اینفلوئنسر شرکت، دختری بود که از دوران دبیرستان با او آشنایی داشت و او توانسته بود ۷۵ هزار فالوئر در طول یک سال جذب کند. شرکت به او پیغام داده و از او خواسته بودند تا بهعنوان آژانس استعدادش فعالیت کنند. بعد از پیدا شدن اولین مشتری و پرداخت حقوق به اینفلوئنسر مورد نظر تصمیم گرفتند کار خود را گسترش داده و به چند اینفلوئنسر دیگر نیز پیشنهاد دهند. طبق گفتهی ریویتز، آنها به ۷۰۰ اینفلوئنسر اینستاگرام که آدرس ایمیل خود را در قسمت بیوگرافی ذکر کرده بودند پیشنهاد دادند. در عرض یک هفته، ۵۰۰ نفر از آنها برای همکاری اعلام آمادگی کردند.
طبق گفتهی تیم فریس (Tim Ferriss)، نویسندهی آمریکایی، هر فردی میانگینی از پنج مردمی است که با آنها همکاری دارد. کارآفرینان موفق میدانند وجود انرژی منفی میتواند به شدت روی کاری که انجام میدهند تأثیر بگذارد. به عنوان مثال حرکت هواپیما را در نظر بگیرید. بادی که در قسمت عقب هواپیماها جریان دارد کمک میکند تا در مسیر درست قرار بگیرد و بادهایی که در قسمت جلو هستند باعث میشوند هواپیما دیرتر به مقصد خود برسند. کارآفرینان دقیقا میدانند که با چه افرادی باید همکاری داشته باشند. کسانی که مانند بادهای عقب هواپیما ار فعالیتشان حمایت کرده و آنها را در مسیر درست هدایت کنند تا زودتر به هدف نزدیک شوند.
زمانی که محصولی توسط یک دوست پیشنهاد میشود احتمال خرید آن چهار برابر افزایش پیدا میکند. کارآفرینان بزرگ این واقعیت را همیشه در ذهن داشته و با استفاده از قدرتی که در شبکهی اجتماعی دارند محصولات خود را به فروش میرسانند. یکی از دلایل رشد شبکهی اجتماعی فیسبوک این بود که کاربرانش در مورد کاراییهای آن با دوستان خود صحبت میکردند و استفاده از آن را به یکدیگر پیشنهاد میدادند. شرکت Paid نیز بر مبنای ارتباط کار میکند و اینفلوئنسرها را به شرکتهای متقاضی تبلیغات پیشنهاد میدهد.
بریم بخونیم : پردرآمدترین شغل های پاره وقت کدامند ؟
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک تمام کارآفرینان موفق این است که سریع دست به عمل میزنند و همچنین کارها را با سرعت بالایی پیش میبرند. درصورتیکه افراد معمولی مدت زمان زیادی را برای انجام کارهای خود صرف میکنند. ویژگی دیگر کارآفرینان این است که به همه چیز پاسخ مثبت میدهند و معتقدند درهای شرکت به روی هر کار جدیدی باز است.
البته این به این معنا نیست که بدون فکر کردن و در نظر گرفتن عواقب تصمیم میگیرند. آنها تنها ضررهایی ناشی از صبر کردن را میدانند و به همین دلیل کارها را با سرعت بالاتری پیش میبرند. آنها به قانون ۸۰/۲۰ اعتقاد دارند و نهایت استفاده را از یک روز کاری میبرند. قانون ۸۰/۲۰ میگوید ۸۰ درصد نتایجی که میگیریم نتیجهی ۲۰ درصد کارهایی است که انجام میدهیم.
کارآفرینان افراد رویاپردازی هستند که با این کار سعی دارند تأثیر هر کاری را افزایش دهند. زمانی که دیگران محدودیتها را میبینند آنها از فرصتها استفاده میکنند. هیچکس در سال ۲۰۰۱ فکر نمیکرد دستگاه پخش موسیقی به نام آیپاد ارائه شود که بتواند هزار آهنگ را در خودش جای دهد.
زک بنسون (Zach Benson)، کارآفرین موفقی است و میگوید: «رویا پردازی یعنی معتقد باشید که میتوانید چیزی که لیاقتش را دارید به واقعیت تبدیل کنید.» او همچنین میگوید: «من تا به حال با صدها اینفلوئنسر اینستاگرام همکاری داشتهام. شاید فکر کنید نحوهی زندگی بسیاری از افرادی که در اینستاگرام فعالیت میکنند نمایشی است اما من با آنها کار کردهام و میدانم که واقعیت دارد. خودم همیشه آرزوی داشتن این سبک زندگی را داشتم و امروزه توانستهام به بزرگترین آرزویم دست پیدا کنم.»
آیا شما فردی هستید که عاشق چالشها هستید و از امتحانات جدید دور نمیشوید؟ آیا شما علاقهمند به ایجاد مهارتهای جدید در طول عمر خود هستید؟ یا از کسانی هستید که فکر میکنند هوش و خلاقیت و استعداد دادههای ایستا هستند که شخص با آن متولد میشود؟ یعنی آنها با گذشت زمان نمیتوانند به طور قابلتوجهی تغییر کنند و ثابت هستند.
جواب سؤالات، تعیینکننده نوع مدل ذهنی شماست که یا ایستا و ثابت است یا پویا و رشدپذیر. این دو ذهنیتی است که اساس کار یک روانشناس مشهور جهان، «کارول دوک» هست. روانشناسی که مینویسد: «بیست سال تحقیقات به من نشان داده است که دیدگاهی که شما برای خودتان اتخاذ میکنید، تأثیر عمیقی بر نحوه پیشبرد زندگی شما دارد.»
./مدل ذهنی کارآفرینان چیست ؟ – آکادمی راد_files/frame.html
ابتدا نگاهی دقیقتر به آنچه این دو ذهنیت بیان میکنند داشته باشیم:
الگوی ذهنی ایستا ریشه در این عقیده دارد که استعدادهای اساسی شما ذاتی است و شما با آنها متولدشدهاید و تغییر نمیکند. فکر میکنند که انسانها ذاتاً استعداد پزشکی، نویسندگی، فوتبالیست و غیره دارند. با تلاش میانه خوبی ندارند این افراد از ترس انتقاد، چیزهای جدید زیادی را امتحان نمیکنند.
کسانی که الگوی ذهنی رشدپذیر دارند معتقدند که هوش و یادگیری آنها با گذشت زمان رشد میکند و بر این باورند که تواناییها را میتوان توسعه داد. ضمناً آنها میدانند که تلاش آنها تأثیر مستقیمی در موفقیت دارد. اگر فردی استعداد موسیقی ندارد با گذاشتن انرژی و زمان میتواند یاد بگیرد. این الگوی فکری تأکید میکند که خصوصیات اساسی فرد نقطه شروع است و آنها را میتوان با تلاش و همت زیاد تقویت یا جبران کرد.
دو نفر را در نظر بگیرید که کارفرما بودند و با بدهیهای زیاد ورشکست میشوند. یکی از آنها به دنبال راههای مختلف میرود و به طریقی بدهی خود را پرداخت میکند و با سرمایه اندک دوباره کار خود را شروع میکند و بهتر از قبل به درآمد بالایی میرسد، اما دیگری هنوز در همان شکست باقیمانده و نتوانسته از آن اتفاق گذر کند.
اتفاق کاملاً مشابه برای دو نفر پیش میآید اما آنها دو واکنش کاملاً متفاوت از یکدیگر را بروز میدهند. برای یکی از آنها ورشکسته شدن از بهترین اتفاقات زندگی بود که به او کمک کرده است تا بتواند درآمد میلیاردی کسب کند. برای دیگری هم ممکن است ورشکستگی از بدترین اتفاقات زندگی بود.
باید بدانیم موفقیت بدون رنج کشیدن و تلاش کردن به دست نمیآید. ساختار ذهن اینگونه هست که تنبلی و راحتی را دوست دارد و بهمحض اینکه فرد با یکبار تلاش شکست میخورد و میخواهد دوباره شروع کند ذهنش مقاومت میکند که به سمت این کار نرود. اگر این فرد دارای الگوی ذهنی ثابت باشد، تسلیم میشود ولی فرد با ذهن رشدپذیر این مقاومت را میشکند و ذهن خود را مهار میکند و به مسیر خود ادامه میدهد.
بنابراین، این مقایسه نشان میدهد که موفقیت برای کسانی که تلاش میکنند، حاصل میشود. این دقیقاً به همین دلیل است که باید در هر زمینهای روی توسعه الگوی ذهنی رشد کار کرد.
مدل ذهنی انسانهای موفق رو به رشد هست و دائم تغییر میکند و به سمت مدار بالاتری حرکت میکند. در زمینه کسبوکار، فردی ایده دهمیلیونی به ذهنش میرسد و با موفقیت آن را اجرا میکند. این کامیابی سکوی پرش آنها میشود و به دنبال نوآوری و یادگیری مداوم میرود. در این مسیر در ذهنش تغییراتی ایجاد میشود و یک پله بالاتر میرود و ایده صدمیلیونی به فکرش خطور میکند.
ذهن اینگونه افراد به یک ذهن ثروتمند و قدرتمند تبدیل میشود و اگر به آنها یک میلیارد پول داده شود، میدانند با آنچه باید بکنند و چگونه آن را به جریان بیندازند. به دلیل داشتن خلاقیت، دست به کارهای بزرگ میزنند. اگر شکست بخورند درس میگیرند و از پیش رو برمیدارند و روش خود را در مسیرشان اصلاح میکنند و به شکل بهتر و اثربخشتری آن مسیر را میپیمایند.
مثال بارز از انسان موفق که در ابتدای مقاله آورده شد «توماس آلوا ادیسون» است که بعد از ۹۹۹ بار آزمونوخطا توانست لامپ را اختراع کند. ناکامیها او را متوقف نکرد بلکه از هر شکستی یک بازخوردی دریافت کرد و تا پیروزی دست از تلاش برنداشت. وقتی ادیسون به موفقیتی دست پیدا میکرد به او انگیزه میداد و خود را به چالش میکشید اینگونه بود که توانست 1368 اختراع را در ایالاتمتحده آمریکا و اروپا به ثبت رساند.
در مقابل انسانهای شکست خورده که دارای مدل ذهنی ثابت هستند فکر میکنند توانایی و هوش آنها پایین است. وقتی با چند بار تلاش به نتیجه نمیرسند متوقف میشوند و سعی نمیکنند که روش خود را اصلاح کنند. اگر آنها در کاری موفق شوند به موفقیت امروز خود قانع میشوند و به دنبال رشد و پیشرفت نمیروند و وضع فعلی خود را حفظ میکنند.
تمرین و تلاش کلیدواژه موفقیت است. تمرین کردن باعث رشد و قدرتمندتر شدن انسانها در هر زمینهای میشود.
بدون شک ذهن ما یکی از قدرتمندترین چیزهایی هست که خدا در وجودمان به ودیعه گذاشته است. طرز فکر ما درباره خود، بر رفتار و نحوه برخورد با رویدادها اثر میگذارد و درنهایت زندگی ما را شکل میدهد. اهداف زندگی و کاری که در طول زمان با آنها انجام میدهیم، ناشی از این اصل اساسی است. الگوی ثابت در ذهن شما مانع از ایجاد تغییرات مثبت در زندگیتان میشود. اگرچه داشتن الگوی ذهنی رشد، راهحل آسانی برای هر مشکلی نیست ولی کار سخت را برای رسیدن به اهداف خود آسانتر و لذتبخشتر میکند و به شما اطمینان میدهد که برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه باید به آن اعتماد کنید.
بریم بخونیم : استراتژی های توسعه کسب و کار چیست ؟
واضح است، افراد دارای مدل ذهنی رشدپذیر به دلیل دیدگاههای خود بیشتر به دنبال یادگیری و نوآوری هستند. آنها برای رشد کردن و پیشرفت به ذهن خود اجازه میدهند که فرصتهای بیشتری را جستجو کند. در اینجا همچنین حائز اهمیت است که کارآفرینان به پرورش الگوی ذهنی تیم خود توجه کنند. مدیران پروژه باید روی این موضوع کار کنند که اشتباهات مضر نیستند بلکه آنها وسیلهای برای یادگیری روشهای بهتری برای انجام کارها هستند.
از اوایل سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۱۲، نوکیا یکی از قدرتمندترین شرکت های دنیا و بزرگترین تولیدکننده گوشیهای تلفن همراه در جهان با در اختیار داشتن ۸۰ درصد سهم بازار بود. قیمت هر سهم این شرکت ۴۲ دلار و ارزش این شرکت ۲۵۰ میلیارد یورو بود. نوکیا یک شرکت فوقالعاده قوی با مدیرانی کار بلد و حرفهای بود که کارشان را به خوبی انجام میدادند. اما متأسفانه امروزه به خوبی کار کردن و حفظ وضع موجود برای موفقیت کافی نیست.
رهبران نوکیا، به دنبال یادگیری مداوم و تغییر و نوآوری سریع نبودند. آنها نتوانستند تغییرات مداوم و سریع صنعت تلفن همراه را که بهواسطه شرکتهای سامسونگ و اپل آورده شدند را پیشبینی کنند. شرکتهای اپل و سامسونگ تا چند سال قبل هرگز گوشی موبایل تولید نمیکردند. اما آنها شرکتهای یادگیرندهای بودند و مدام به دنبال یادگیری، تغییر و نوآوری میگشتند. خیلی سریع گوشیهای نوکیا را در بازار کنار زده و سهم قابلتوجهی از بازار گوشیهای تلفن همراه را به خود اختصاص دادند.
شرکت نوکیا هیچ کار خطایی انجام ندادند ضعف آنها در عدم یادگیری، رشد و تغییر مداوم و سریع بود .به خاطر همین نهتنها شانس خود برای رسیدن به موفقیت را ازدستداده بلکه شانس بقا را نیز از دست دادند. نوکیا بهواسطه موفقیت چشمگیری که داشت شکست خورد.
شرکت نوکیا قربانی موفقیت خود شد.
همانطور که میدانیم ما هماکنون در عصر اطلاعات، اطلاعاتی که بهواسطه تکنولوژی بهعنوان ابزار اهرم قرارگرفته، هستیم. به همین دلیل جهان بهسرعت در حال تغییر است و دانشهای جدید اضافه میشود. اگر ما دارای مدل ذهنی ثابت باشیم مثل شرکت نوکیا حذف میشویم. پس باید خود را تغییر بدهیم و به دنبال یادگیری باشیم. یادگیری سبب باز شدن درهای جدیدی به روی ما میشود و باورهای محدودکننده ذهنی حذف میگردد. اینگونه هست که دید ما در نتیجه مدل ذهنیمان تغییر میکند.
ماکس پلانک میگوید: هر وقت نحوه نگاه شما به دنیای اطراف تغییر کند، دنیای اطراف شما تغییر میکند.
حال که اهمیت مدل فکری رشدپذیر را متوجه شدیم میخواهیم به روشهای کاربردی برای توسعه و گسترش الگوی ذهنی رشد بپردازیم.
کارها را شروع کنید تا عادتهای جدید را ایجاد کنید. به استعدادها و مهارتهای خود اعتماد کنید تا به شما در راه هموار کردن فرصتهای جدید، بهتر کمک کند. هنگام کار روی یک پروژه، افق یادگیری خود را گسترش بدهید.
بریم بخونیم : طرح های کارآفرینی چیست ؟
چالشها بهترین دوستان جدید شما هستند که نقاط ضعفتان را به شما نشان میدهند که آنها را بپذیرید تا بتوانید بر ضعفتان غلبه کنید و استعدادهایتان شناخته شود. چالشها باعث ناراحتی ما میشود و این به نفع ماست که ما را به سمت رشد سوق میدهد.
همانطور که آلبرت انیشتین میگوید: «من استعداد خاصی ندارم. من فقط از روی علاقه کنجکاوم». برای اینکه تمرکز خود را روی رشد و یادگیری نگهدارید، کنجکاو شوید. اینیکی از اساسیترین مواردی است که به شما کمک میکند تا بهراحتی از یک طرز تفکر ایستا به الگوی ذهنی پویا منتقل شوید؛ مانند یک کودک شروع به سؤال کنید و دنیاهای جدیدی را کشف کنید که در مقابل شما آشکار خواهد شد.
فرد با طرز فکر ثابت نیاز به اعتبار ثابت از دیگران دارد. این همان چیزی است که شما باید از آن خلاص شوید. انرژی خود را صرف تأیید افراد دیگر نکنید. آنها فقط شما را از اهداف واقعیتان منحرف میکنند. انتقاد مثبت را شروع کنید و بازخورد بخواهید. این امر به شدت چشمانداز شما از رشد را بهبود میبخشد.
اگر خود را با افراد دیگر مقایسه کنید، در حال نابودی هستید. به دنبال افرادی باشید که این کار را کردهاند و از اشتباهات آنها بیاموزید، آنها را بهعنوان کسی که یک درس ارزشمند برای شما ارائه میدهد، در نظر بگیرید.
مهمترین تفاوت بین یک کارآفرین و کارمند در مدل های ذهنی آنها و نحوه برخورد با مسائل و اتفاقات است. مهم نیست که استعداد شما و ایده کسب و کار شما در چه حدی است؛ اگر از نظر ذهنی آماده کارآفرین شدن نیستید پس شانس زیادی برای موفقیت ندارید. در این مطلب در مورد ۱۴ تغییر و تفاوت ذهنی که برای کارآفرین شدن لازم و ضروری است صحبت خواهیم کرد:
کارآفرینان بر خلاف کارمندان می توانند از هیچ چیز دستاورد بزرگی ایجاد کنند. اما لازمه این امر گرفتن تصمیمات بزرگ است. شما نمی توانید منتظر اتفاقات باشید؛ یا این که منتظر باشید که به شما بگویند چه کنید شما باید اتفاقات را مدیریت کنید. کارآفرینان موفق می دانند که فرصت ها ممکن است سریع از بین بروند پس حص تصمیم گیری سریع خود را تقویت میکنند.
وقتی برای دیگران کار میکنید تنها باید مسئول انجام دادن امور جاری هستید. به عنوان یک کارآفرین شما باید رو به جلو فکر کنید؛ در مورد خطرات و موقعیت هایی که گوشه و کنار وجود دارند فکر کنید و براساس عدم قطعیت تصمیم گیری کنید. شما باید در نظر داشته باشید که هر کاری که امروز میکنید بر وضعیت کسب و کار شما، سه ماه یا حتی پنج سال دیگر تاثیرگذار خواهد بود.
به عنوان یک کارمند شما “داخل جعبه” فکر میکنید، طبق روال و قائده کار میکنید. اما وقتی کارآفرین هستید دیگر جعبه ای وجد ندارد. آنچه دیگران نمی بینند را باید ببینید، ایده های جدید تست کنید، به حوزه های جدید سر بزنید، ریسک کنید و پا را از منطقه امن خود فراتر بگذارید. برای انجام موارد فوق باید شجاعت داشته باشید، جسور و نترس باشید و علی رغم شکست و مایوس شدن به کار خود ادامه دهید.
بیرون از جعبه فکر کنید!
کارمندان یک تعریف خاص شغل دارند، مهارت های مشخصی را لازم دارند و بس. اما کارآفرین بودن نیاز به یادگرفتن مهارتهای جدید دارد. مثلا ایجاد یک پایگاه داده، جلب توجه سرمایه گذاران، یافتن بازار برای ایده هایتان، استفاده از تکنولوژی های جدید، ایجاد وبسایت و … شما باید دراین مسیر مدام یاد بگیرید و هیچ عذری پذیرفته نیست.
بریم بخونیم : کارآفرینی سازمانی چیست ؟
وقتی کارمند هستید نیاز نیست زیاد به اعداد دقت کنید اما وقتی کارآفرین هستید باید با اعداد زندگی کنید، این اعداد هستند که شما را زنده نگه میدارند. میزان سود، هزینه ها و درآمد است که باید برای شما مهم باشد. اما بدون توجه به اعداد و راهنمایی آنها شما نمی توانید به خوبی کسب و کار خود را راهنمایی کنید.
وقتی کارمند هستید لازم نیست عاشق کار خود باشید اما یک کارآفرین باید عاشق کار خود باشد. اگر عاشق کار خود نباشید نمی توانید تلاش و انرژی کافی را صرف کار کنید. اما توجه کنید که علاقه به کارتان شما را از حقیقت دور نکند. نباید مثل یک کارمند برای خود کارکنید باید بلکه باید با چشم باز و بدون تعصب کسب و کار خود را هدایت کنید. مواظب باشید که مبادا عشق شما به کارتان قضاوت شما را خدشه دار کند.
کارمندان نباید قوانین را بشکنند. اما کارآفرینان اگر می خواهند دستاورد بزرگی داشته باشند نباید به شرایط فعلی و چارچوب ها علاقمند باشند؛ آنها باید مدام قوانین و چارچوب ها را زیر پا بگذارند و کارها و امور را به صورت متفاوتی انجام دهند. برای این امر باید یک دید بلندمدت و جامع داشته باشید، مدام به آنسوی افق نگاه کنید و به تغییر شرایط موجود علاقه مند باشید.
یک کارمند هر روز باید ۸ ساعت کار کند و در باقی اوقات نیازی به کار کردن ندارد اما یک کارآفرین مدام باید در ارتباط با کار خود باشد حتی اگر پشت میز خود نباشد. مدام باید به کار خود فکر کند، با افراد مرتبط با کار خود در ارتباط باشد و امور کار خود را پیش ببرد. فرجه و استراحتی وجود ندارد و کارافرین باید خود را برای ساعات متمادی کار کردن آماده کند.
خیلی ها مواردی که ذکر شد را جدی نمی گیرند و تغییر ذهنی برای کارآفرین شدن را شروع نمی کنند. همین امروز تغییر ذهنی خود را شروع کنید، حتی اگر کارمند هستید اقدام کنید و اگر ممکن است یک کسب و کار کوچک را در کنار کار اصلی خود ایجاد کنید؛ با اینکار می توانید فرصت تقویت مهارت های لازم برای کارآفرینی را در خود ایجاد کنید و هنوز فضای امنیت شغلی خود را داشته باشید. البته که باید دیر یا زود این امنیت را رها کنید.
گاهی اوقات با مسائلی مواجه میشوید که در رابطه با آن مسائل میتوانید به حس درونی خود اعتماد کنید، اما در مقابل، زمانهایی نیز وجود دارد که باید به توصیههای دیگران توجه کنیم. در نظر داشتن این توصیهها در یکسری از موقعیتها مانند تصمیمگیری درباره مسائل مالی و سرمایهگذاری، انتخابهای کلی برای آینده خود و یا آینده کسب وکارتان کار عاقلانهای به نظر میرسد.
شرکت شیپ (shyp) در سانفرانسیسکو مثالی در این زمینه است. این شرکت با بیتوجهی به توصیههای دیگران در زمینه پایداری مدل کسب وکار، فروپاشی خود را رقم زد. بعدها کوین گیبون ( Kevin Gibbon ) مدیرعامل این شرکت در وبلاگ خود در این باره نوشت. وی گفته بود: نزدیکان و اطرافیانم مدام به من و کسب وکارم هشدار میدادند که استراتژی تعقیب مصرف کنندگان استراتژی غلطی است. من در ابتدا گوش نکردم. اما در نهایت توصیه آنها را به کار بستم. بزرگترین حسرت من این است که چرا زودتر به این توصیهها توجه نکردم. شرکت شیپ افزایش ۶۲ میلیون دلاری در سرمایه را تجربه کرد اما با این وجود در سال ۲۰۱۸ تعطیل شد.
بریم بخونیم : استراتژی کارآفرینی چیست؟
موقعیت اجتماعیای را تصور کنید که دیگران با شما صحبت نمیکنند و به یکدیگر نیز توصیه میکنند که با شما همصحبت و همکلام نشوند؛ زیرا تمام مدت درباره خودتان و کسب وکارتان صحبت میکنید. در دنیا چیزی خسته کنندهتر از گفت و گوی یک طرفه وجود ندارد. شاید دوست نداشته باشید این نقش نفرت انگیز را که سبب میشود دیگران از شما فاصله بگیرند، ایفا کنید.
پس سعی کنید یک طرفه صحبت نکنید اما همیشه برای صحبت درباره کسب وکارتان آماده باشید. برتنی هرست ( Brittany Hearst ) مولف کتاب پرفروش اینفلوئنسر و مگا اینفلوئنسر میگوید: اگر شما داستان خود را نگویید، شخص دیگری برای شما داستان تعریف میکند. پس کاملا به عهده شماست که گفت وگو را مدیریت و کنترل کنید یا اینکه صرفا شنونده باشید و گریه کنید.
کارآفرینان به دو موضوع واقفند؛ آنها می دانند که از عهده همه کارها بر نمیآیند و همچنین میدانند که نباید همه کارها را به تنهایی انجام دهند. ایشان دو دلیل را برای این امر ذکر میکنند: اولین دلیل این است که در طول روز، زمان کافی برای انجام همه امور وجود ندارد. دومین دلیل این است که ما ذاتا در برخی از امور بهتر از دیگران هستیم پس بهتر است در حیطه استعدادهایمان حرکت کنیم.
البته پیش میآید در مسیر زندگی و فعالیتهایمان در موقعیتهای مختلف قرار میگیریم و مجبور به ایفای نقشهای متفاوتی میشویم. اگر در امور محاسباتی ضعیف هستید، لزومی ندارد که به حسابداری و امور مالی بپردازید. میتوانید یک نرم افزار حسابداری که خیلی گران هم نیست، تهیه کنید و انجام امور محاسباتی را به دیگری بسپارید. حقوق و دستمزد، اظهارنامه مالیاتی یا پیشبینی جریان نقدینگی چیزی نیستند که بخواهید یاد بگیرید یا روی آن کار کنید. بهتر است در حیطه استعداد و توانمندیهای خود حرکت کنید و در باقی امور از دیگران کمک بگیرید و یا کار را برون سپاری کنید.
کج خلقیهای خود را کنار بگذارید و تعامل خود را با شبکه ارتباطیتان حفظ کنید. هر کارآفرینی میداند که در مسیر کارآفرینیاش تنهاست، اما این را هم میداند که به تنهایی از عهده همه امور بر نمیآید. توانایی شما برای راه اندازی یا توسعه محصولات و خدمات، ایجاد حرکت در بازار، استخدام تیم یا بازخوردهای کلیدی همگی مرتبط با شبکه ارتباطی شماست. ساخت شبکه ارتباطی از اهمیت بالایی برخوردار است.
اما به یاد داشته باشید تلاشهای بیهدف برای ارتباط با افراد مختلف سودی برایتان ندارد. در واقع کیفیت مهمتر از کمیت است. به یاد داشته باشید ایجاد شبکه ارتباطی برای بسیاری از انسانها امری دلهره آور است. در اینجا دو نکته را در راستای تقویت ذهنیت کارآفرینی بیان میکنیم.
• از میان شبکه ارتباطی خود، سه نفر را که می دانید از گفت وگو با ایشان سود میبرید، انتخاب کنید و برای مثال دوشنبهها با ایشان به گفت و گو بپردازید. این موضوع میتواند در قالب یک مکالمه تلفنی باشد یا اینکه گفت وگویی ساده در حین صرف ناهار. ممکن است مدت زمان زیادی از آخرین ارتباطتان با اعضای شبکه ارتباطیتان گذشته باشد. با ارسال یک پیامک یا ایمیل مجددا این ارتباط را شکل دهید. این کار کمتر از ۱۰ دقیقه طول میکشد.
• دو نفر خارج از شبکه ارتباطی خود که از لحاظ حرفهای مورد تحسینتان هستند و یا به ایشان علاقه دارید، انتخاب کنید و برای مثال جمعهها با ایشان وقت بگذرانید و به گفت و گو بپردازید. این علاقه بدین معناست که شما دوست دارید آنها را در شبکه ارتباطی خود داشته باشید، زیرا در حیطه مرتبط با فعالیت شما کار کردهاند.
به عنوان مثال اگر بخواهید وبلاگ خود را راه اندازی کنید و یا کتابی بنویسید، فکر کنید چه کسی یا چه کسانی دقیقا همین کار را انجام دادهاند؟ این لیست به اندازه تصورات شما بی پایان است و تعجب خواهید کرد اگر بدانید ارتباط با این افراد تاثیرگذار چقدر آسان است. اما بسیاری از مردم زحمت امتحان این موضوع را به خود نمیدهند.
بریم بخونیم : چه کسی کار آفرین است؟
به تعیین یک هدف بپردازید. بله، یک هدف! یک هدف معقول و منطقی.
برنامه ۵ساله زندگی خود را فراموش نکنید. اگر در ابتدای مسیر، هدف خیلی بزرگی برای خود تعریف کنید، کارتان سخت میشود و همین امر به مرور مایه دلسردیتان میشود. در عوض از خود بپرسید: تنها چیزی که دوست دارید در نود روز آینده به آن برسید چیست؟ فقط به یک مورد اشاره کنید. سپس لیستی از تمام امور و مواردی که از هدف شما حمایت میکند تهیه کنید. یکی از آن موارد را انتخاب کنید و از امروز شروع کنید. مهم نیست که چقدر کوچک است. هنر ساده شروع کردن، به خودی خود شما را به جلو سوق میدهد.
زیبایی طرز تفکر کارآفرینان در این است که به یادگیری خاص و آموزش رسمی نیاز ندارد. فقط باید استعدادهای ذاتی که همه مان از آن برخوردار هستیم را به کار ببریم و نظم و انضباط را با آن همراه کنیم.
فارغ از اینکه در چه مرحلهای هستید و یا چه رویایی دارید، باید به خاطر داشته باشید که رئیس شما هستید و مانع اصلی نیز خود شما هستید. مابقی فقط بازیهای ذهن است.
مدل ذهنی کارآفرینان
آیا شما فردی هستید که عاشق چالشها هستید و از امتحانات جدید دور نمیشوید؟ آیا شما علاقهمند به ایجاد مهارتهای جدید در طول عمر خود هستید؟ یا از کسانی هستید که فکر میکنند هوش و خلاقیت و استعداد دادههای ایستا هستند که شخص با آن متولد میشود؟ یعنی آنها با گذشت زمان نمیتوانند به طور قابلتوجهی تغییر کنند و ثابت هستند.
جواب سؤالات، تعیینکننده نوع مدل ذهنی شماست که یا ایستا و ثابت است یا پویا و رشدپذیر. این دو ذهنیتی است که اساس کار یک روانشناس مشهور جهان، «کارول دوک» هست. روانشناسی که مینویسد: «بیست سال تحقیقات به من نشان داده است که دیدگاهی که شما برای خودتان اتخاذ میکنید، تأثیر عمیقی بر نحوه پیشبرد زندگی شما دارد.»
ابتدا نگاهی دقیقتر به آنچه این دو ذهنیت بیان میکنند داشته باشیم:
الگوی ذهنی ایستا ریشه در این عقیده دارد که استعدادهای اساسی شما ذاتی است و شما با آنها متولدشدهاید و تغییر نمیکند. فکر میکنند که انسانها ذاتاً استعداد پزشکی، نویسندگی، فوتبالیست و غیره دارند. با تلاش میانه خوبی ندارند این افراد از ترس انتقاد، چیزهای جدید زیادی را امتحان نمیکنند.
کسانی که الگوی ذهنی رشدپذیر دارند معتقدند که هوش و یادگیری آنها با گذشت زمان رشد میکند و بر این باورند که تواناییها را میتوان توسعه داد. ضمناً آنها میدانند که تلاش آنها تأثیر مستقیمی در موفقیت دارد. اگر فردی استعداد موسیقی ندارد با گذاشتن انرژی و زمان میتواند یاد بگیرد. این الگوی فکری تأکید میکند که خصوصیات اساسی فرد نقطه شروع است و آنها را میتوان با تلاش و همت زیاد تقویت یا جبران کرد.
دو نفر را در نظر بگیرید که کارفرما بودند و با بدهیهای زیاد ورشکست میشوند. یکی از آنها به دنبال راههای مختلف میرود و به طریقی بدهی خود را پرداخت میکند و با سرمایه اندک دوباره کار خود را شروع میکند و بهتر از قبل به درآمد بالایی میرسد، اما دیگری هنوز در همان شکست باقیمانده و نتوانسته از آن اتفاق گذر کند.
اتفاق کاملاً مشابه برای دو نفر پیش میآید اما آنها دو واکنش کاملاً متفاوت از یکدیگر را بروز میدهند. برای یکی از آنها ورشکسته شدن از بهترین اتفاقات زندگی بود که به او کمک کرده است تا بتواند درآمد میلیاردی کسب کند. برای دیگری هم ممکن است ورشکستگی از بدترین اتفاقات زندگی بود.
بریم بخونیم : مدیریت استراتژیک کارآفرینی چیست ؟
باید بدانیم موفقیت بدون رنج کشیدن و تلاش کردن به دست نمیآید. ساختار ذهن اینگونه هست که تنبلی و راحتی را دوست دارد و بهمحض اینکه فرد با یکبار تلاش شکست میخورد و میخواهد دوباره شروع کند ذهنش مقاومت میکند که به سمت این کار نرود. اگر این فرد دارای الگوی ذهنی ثابت باشد، تسلیم میشود ولی فرد با ذهن رشدپذیر این مقاومت را میشکند و ذهن خود را مهار میکند و به مسیر خود ادامه میدهد.
بنابراین، این مقایسه نشان میدهد که موفقیت برای کسانی که تلاش میکنند، حاصل میشود. این دقیقاً به همین دلیل است که باید در هر زمینهای روی توسعه الگوی ذهنی رشد کار کرد.
مدل ذهنی انسانهای موفق رو به رشد هست و دائم تغییر میکند و به سمت مدار بالاتری حرکت میکند. در زمینه کسبوکار، فردی ایده دهمیلیونی به ذهنش میرسد و با موفقیت آن را اجرا میکند. این کامیابی سکوی پرش آنها میشود و به دنبال نوآوری و یادگیری مداوم میرود. در این مسیر در ذهنش تغییراتی ایجاد میشود و یک پله بالاتر میرود و ایده صدمیلیونی به فکرش خطور میکند. ذهن اینگونه افراد به یک ذهن ثروتمند و قدرتمند تبدیل میشود و اگر به آنها یک میلیارد پول داده شود، میدانند با آنچه باید بکنند و چگونه آن را به جریان بیندازند. به دلیل داشتن خلاقیت، دست به کارهای بزرگ میزنند. اگر شکست بخورند درس میگیرند و از پیش رو برمیدارند و روش خود را در مسیرشان اصلاح میکنند و به شکل بهتر و اثربخشتری آن مسیر را میپیمایند.
مثال بارز از انسان موفق که در ابتدای مقاله آورده شد «توماس آلوا ادیسون» است که بعد از ۹۹۹ بار آزمونوخطا توانست لامپ را اختراع کند. ناکامیها او را متوقف نکرد بلکه از هر شکستی یک بازخوردی دریافت کرد و تا پیروزی دست از تلاش برنداشت. وقتی ادیسون به موفقیتی دست پیدا میکرد به او انگیزه میداد و خود را به چالش میکشید اینگونه بود که توانست 1368 اختراع را در ایالاتمتحده آمریکا و اروپا به ثبت رساند.
در مقابل انسانهای شکست خورده که دارای مدل ذهنی ثابت هستند فکر میکنند توانایی و هوش آنها پایین است. وقتی با چند بار تلاش به نتیجه نمیرسند متوقف میشوند و سعی نمیکنند که روش خود را اصلاح کنند. اگر آنها در کاری موفق شوند به موفقیت امروز خود قانع میشوند و به دنبال رشد و پیشرفت نمیروند و وضع فعلی خود را حفظ میکنند.
تمرین و تلاش کلیدواژه موفقیت است. تمرین کردن باعث رشد و قدرتمندتر شدن انسانها در هر زمینهای میشود.
بدون شک ذهن ما یکی از قدرتمندترین چیزهایی هست که خدا در وجودمان به ودیعه گذاشته است. طرز فکر ما درباره خود، بر رفتار و نحوه برخورد با رویدادها اثر میگذارد و درنهایت زندگی ما را شکل میدهد. اهداف زندگی و کاری که در طول زمان با آنها انجام میدهیم، ناشی از این اصل اساسی است. الگوی ثابت در ذهن شما مانع از ایجاد تغییرات مثبت در زندگیتان میشود. اگرچه داشتن الگوی ذهنی رشد، راهحل آسانی برای هر مشکلی نیست ولی کار سخت را برای رسیدن به اهداف خود آسانتر و لذتبخشتر میکند و به شما اطمینان میدهد که برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه باید به آن اعتماد کنید.
بریم بخونیم : تست ایده کسب و کار چیست ؟
واضح است، افراد دارای مدل ذهنی رشدپذیر به دلیل دیدگاههای خود بیشتر به دنبال یادگیری و نوآوری هستند. آنها برای رشد کردن و پیشرفت به ذهن خود اجازه میدهند که فرصتهای بیشتری را جستجو کند. در اینجا همچنین حائز اهمیت است که کارآفرینان به پرورش الگوی ذهنی تیم خود توجه کنند. مدیران پروژه باید روی این موضوع کار کنند که اشتباهات مضر نیستند بلکه آنها وسیلهای برای یادگیری روشهای بهتری برای انجام کارها هستند.
قبل از ادامهی بحث مدل ذهنی کارآفرینان، لطفاً هفت توصیف زیر را بخوانید:
اکنون سعی کنید این هفت ویژگی را به ترتیبی که شما را توصیف میکنند مرتب کنید.
به عبارت دیگر، ترتیب موارد این فهرست هفتگانه را به شکلی تغییر دهید که بتوانید بگویید:
نخستین مورد، تقریباً توصیف خود من است.
مورد دوم هم توصیف من است؛ اما کمتر از مورد اول.
و به ترتیب که پایین بیاییم آخرین مورد کمتر از سایر موارد، ویژگی من محسوب میشود.
(شاید هم چند مورد پایین فهرست اصلاً ویژگی شما نباشد)
به هر حال، صرفاً هدف این تمرین مرتب کردن این هفت مورد بر اساس ویژگیها و ترجیحات شما است.
بعد از اینکه موارد فوق را فهرست کردید، شمارهی آنها را در پایین این درس (یا روی یک برگ کاغذ) ثبت کنید .
بریم بخونیم : مدیریت استراتژیک کارآفرینی چیست ؟
لازم نیست توضیح طولانی بنویسید؛ همین که شمارهها را بنویسید کافی است. مثلاً:
توصیفهای بالا به ترتیب زیر در مورد من درست است:
۵ ← ۶ ← ۴ ← ۳ ← ۱ ← ۲ ← ۷
اینکه کدام ویژگیها در بالای فهرست ما قرار میگیرند چندان مهم نیست.
آن ویژگیها قاعدتاً در مسیر کارآفرینی مانع ما نخواهند شد و اتفاقاً میتوانند موتور محرک فعالیت و کارمان باشند.
آنچه باید اکنون جدی بگیریم و بیشتر در موردش فکر کنیم، دو یا سه یا چهار موردی است که در پایین فهرست قرار گرفته است. چون ممکن است این موارد روزی در بخشی از مسیر کارآفرینی، ما را با مشکل مواجه کنند.
هر یک از این موارد را پیش چشم خود بگذارید و سعی کنید سناریوهایی را تصور کنید که هر یک از آنها ممکن است به مانعی در مسیر شما تبدیل شوند.
موارد زیر تنها چند مثال هستند که میتوانند ذهن شما را بیشتر باز کنند:
مورد (۱) در قسمتهای پایین فهرست من قرار گرفته است.
بنابراین اولویت من در کارآفرینی، مشغول شدن به فعالیتی که از آن لذت میبرم نیست. احتمالاً این باعث میشود که در درازمدت، کارآفرینی از من انرژی بسیار بگیرد و مرا مستهلک کند. یا مدام لازم داشته باشم از کار فاصله بگیرم و درآمد و خروجی کارم را در جای دیگری که از آن لذت میبرم خرج کنم و این خود به مانعی در مسیر کار من تبدیل شود.
مورد (۲) در قسمتهای پایین فهرست من قرار گرفته است.
معمولاً کسی که به کارآفرینی فکر میکند، اهل اقدام و عمل است و از اینکه صرفاً صحبت کند و دیگران اقدام کنند لذت نمیبرد. اما مسیر کارآفرینی به علتهای مختلفی ممکن است در مقاطعی با مشاوره گره بخورد. ممکن است برای کسب تجربه و آشنا شدن با فضا، مجبور شوم مدتی در مقام مشاور در کنار دیگرانی که به کارهای مشابه مشغولند کمک کنم. تحمل موقعیت مشاور در شرایطی که خود را لایق اجرا میدانم ساده نیست.
ضمن اینکه ممکن است کسب و کار من شکست بخورد. اگر به ایدهی خود دلبسته باشم، یک راه ادامهی مسیر این است که مدتی در موقعیت مشاور در کنار سایر فعالان بازار یا حتی رقبای سابق کار کنم. اما با توجه به اینکه مورد دو را در قسمت پایین فهرست نوشتم، ممکن است تحمل چنین شرایطی برای من دشوار باشد یا حتی انگیزهی من را برای ادامهی کار و تلاش کردن و شکست خوردنهای بعدی تا رسیدن به موفقیت بگیرد.
سناریوی دیگر هم این است که باید بتوانم گاهی کنار کارمندان خود بایستم و فقط مشورت دهم و اجازه دهم که آنها تصمیم نهایی را بگیرند و اجرا کنند. حالا که تحمل موقعیت مشاور برای من سخت است، احتمالاً بعداً در محیط کار با تفویض اختیار و کمک به رشد همکارانم مشکل خواهم داشت.
مورد (۳) در قسمتهای پایین فهرست من قرار گرفته است.
پول دادن و در اختیار گرفتن یک کسب و کار موجود به این معناست که بسیاری از بخشهای مجموعه مطابق خواست و سلیقهی من نباشد.
وقتی کسب و کاری رشد میکند و جلو میرود، حتی اگر از نظر عرفی اختیار مطلق در تغییر و اصلاح آن داشته باشیم، بخشهای زیادی از آن را نمیتوان در کوتاه مدت تغییر داد.
یک سناریوی محتمل این است که من بعداً در محیط کار، با تحمل ساختارهایی که کنترل و اصلاح آنها خارج از اختیار من هستند مشکل پیدا کنم.
همچنین احتمالاً اگر روزی رقیبی داشته باشم که منطق و استراتژی حکم کند آن را بخرم و به مجموعهی خود بیفزایم، در اجرایی کردن این کار ناتوان خواهم بود. شاید هم از آن کارآفرینهایی بشوم که رقیب را میخرند و درب شرکت او را میبندند که این نوع رفتار میتواند آغاز سقوط شغلی من باشد.
مورد (۴) در قسمتهای پایین فهرست من قرار گرفته است.
تأسیس یک شعبهی جدید یا اخذ نمایندگی به معنای کارآفرینی در یک چارچوب محدود است. در شرایطی که قوانین و دستورالعملها از بیرون دیکته میشود.
الان که میبینم این مورد در پایین فهرست من قرار گرفته، نگران شرایطی هستم که قواعد متعدد از بیرون به من تحمیل شود. واقعیت این است که هیچ نوع کسب و کاری به صورت کامل در اختیار کارآفرین نیست. بسیاری از کسب و کارها و صنایع، به شدت در سیطرهی قوانین و مقررات دولتی هستند. امروز آنها را نمیبینم؛ اما فکر میکنم حالا که تحملِ تحمیلِ بیرونی را ندارم، فشارهای چارچوب تنگ قواعد بیرونی روزی من را در کار خسته و فرسوده خواهد کرد.
شاید هم به یکی از آن کارآفرینهای شکستخوردهای تبدیل شوم که مدام در مصاحبهها از همکاری نکردن دولت یا همراه نبودن قوانین حاکمه میگویم.
بر خلاف تصور رایج، کارآفرینی رهایی از همهی چارچوبها نیست. بلکه رهایی از چارچوب کارمندی و ورود به چارچوبی سختتر، متغیر و گاه بیمنطقتر از گذشته است. چارچوبی که اقتصاد کشور یا شیوهی فعالیت رقبا به کارآفرین تحمیل میکند.
مورد (۵) در قسمتهای پایین فهرست «شما» قرار گرفته است.
روحیهی کارآفرینی یک عبارت عینی نیست، بلکه یک اصطلاح ذهنی است و برای هر کس معنای خودش را دارد.
اما سوال اینجاست که با هر تعریفی که در ذهن دارید این چه معنایی دارد که روحیهی کارآفرینی را جزو ویژگیهای خود نمیدانید؟
چه ویژگیهایی را به عنوان روحیهی کارآفرینی تجسم کردهاید که خود را از آنها دور میبینید؟
فکر کردن به همین ویژگیها که خودتان را مصداق آنها نمیدانید، میتواند راهنمای خوبی برای پیشبینی سناریوهای نامطلوب آتی باشد.
مورد (۶) در قسمتهای پایین فهرست «شما» قرار گرفته است.
ممکن است گاهی فکر کنیم داشتن یک ایدهی خوب یا مهارت در مدیریت برای اینکه ما به کارآفرین تبدیل شویم کافی است.
اما باید به خاطر داشته باشیم که این نوع کارآفرینی حتی اگر موفقیتآمیز باشد، معمولاً پس از مدتی به کسب و کاری تبدیل میشود که کارآفرین را به سادگی میتوان از آن حذف کرد.
حتماً برای شما هم پیش آمده است که دوستان و آشنایانی داشته باشید که مثلاً با مشارکت یکدیگر کاری را آغاز کرده باشند و اکنون گلهمند هستند که هنگام میوه دادن کار، شرکا آنها را کنار گذاشتهاند.
این نوع افراد کسانی هستند که صرفاً روی ایده یا رابطه یا توانایی ارتباطی و مدیریتی و مواردی از این دست حساب کرده بودند و شرکا توانستهاند با کمترین درد و زحمت، ایشان را کنار بگذارند.
اما معتقد باشید که توانمندیهای شما و نیازهای بازار یک تلاقی مهم و ارزشمند دارد، احتمالاً به غیرقابل جایگزین یا دیرجایگزین در کسب و کار خود تبدیل میشوید.
البته سناریوهای دیگری هم برای ضربه خوردن از این ناحیه وجود دارد که با کمی فکر کردن میتوانید آنها را تصور کنید.
مورد (۷) در قسمتهای پایین فهرست «شما» قرار گرفته است.
داشتن چشمانداز را میتوان از دو منظر نگاه کرد.
یکی داشتن نگاه کلان است که قاعدتاً میتواند کمک مهمی در رشد و موفقیت کسب و کار باشد. اینکه صرفاً در جزئیات غرق نشویم و مسیر بلندمدت کسب و کار را هم ببینیم و در تصمیم گیریها نگاهی سیستمی و بلندمدت داشته باشیم.
اما نکتهی دومی هم وجود دارد که آن هم مهم است.
در مواردی که مشکلات متعدد به وجود میآیند و چالشهای فراوان پیش روی ما قرار میگیرند، چیزی که میتواند به ما انرژی بدهد تا برای غلبه بر این مشکلات بکوشیم، تصویر بلندمدت از اهداف و کسب و کار ماست.
درست مانند کسی که به قلهی کوه فکر میکند و سنگی را که پیش پاست، کوچک میبیند. اما اگر کارآفرینی را به شکل فعالیتی روزمره ببینیم که فقط ما را از دنیای کارمندی جدا میکند و آرزوهای بلندپروازانه نداشته باشیم، احتمالاً هر مانع کوچکی، مانند سنگی بزرگ بر مسیر کار ما خواهد بود و پس از مدتی، انرژی و انگیزهی خود را برای ادامهی مسیر از دست میدهیم.
همانطور که میدانیم ما هماکنون در عصر اطلاعات، اطلاعاتی که بهواسطه تکنولوژی بهعنوان ابزار اهرم قرارگرفته، هستیم. به همین دلیل جهان بهسرعت در حال تغییر است و دانشهای جدید اضافه میشود. اگر ما دارای مدل ذهنی ثابت باشیم مثل شرکت نوکیا حذف میشویم. پس باید خود را تغییر بدهیم و به دنبال یادگیری باشیم. یادگیری سبب باز شدن درهای جدیدی به روی ما میشود و باورهای محدودکننده ذهنی حذف میگردد. اینگونه هست که دید ما در نتیجه مدل ذهنیمان تغییر میکند.
ماکس پلانک میگوید: هر وقت نحوه نگاه شما به دنیای اطراف تغییر کند، دنیای اطراف شما تغییر میکند.
حال که در آموزش مدل ذهنی کارآفرینان چیست ؟ اهمیت مدل فکری رشدپذیر را متوجه شدیم میخواهیم به روشهای کاربردی برای توسعه و گسترش الگوی ذهنی رشد بپردازیم.
کارها را شروع کنید تا عادتهای جدید را ایجاد کنید. به استعدادها و مهارتهای خود اعتماد کنید تا به شما در راه هموار کردن فرصتهای جدید، بهتر کمک کند. هنگام کار روی یک پروژه، افق یادگیری خود را گسترش بدهید.
چالشها بهترین دوستان جدید شما هستند که نقاط ضعفتان را به شما نشان میدهند که آنها را بپذیرید تا بتوانید بر ضعفتان غلبه کنید و استعدادهایتان شناخته شود. چالشها باعث ناراحتی ما میشود و این به نفع ماست که ما را به سمت رشد سوق میدهد.
همانطور که آلبرت انیشتین میگوید: «من استعداد خاصی ندارم. من فقط از روی علاقه کنجکاوم». برای اینکه تمرکز خود را روی رشد و یادگیری نگهدارید، کنجکاو شوید. اینیکی از اساسیترین مواردی است که به شما کمک میکند تا بهراحتی از یک طرز تفکر ایستا به الگوی ذهنی پویا منتقل شوید؛ مانند یک کودک شروع به سؤال کنید و دنیاهای جدیدی را کشف کنید که در مقابل شما آشکار خواهد شد.
فرد با طرز فکر ثابت نیاز به اعتبار ثابت از دیگران دارد. این همان چیزی است که شما باید از آن خلاص شوید. انرژی خود را صرف تأیید افراد دیگر نکنید. آنها فقط شما را از اهداف واقعیتان منحرف میکنند. انتقاد مثبت را شروع کنید و بازخورد بخواهید. این امر به شدت چشمانداز شما از رشد را بهبود میبخشد.
اگر خود را با افراد دیگر مقایسه کنید، در حال نابودی هستید. به دنبال افرادی باشید که این کار را کردهاند و از اشتباهات آنها بیاموزید، آنها را بهعنوان کسی که یک درس ارزشمند برای شما ارائه میدهد، در نظر بگیرید.
نوشتههای بیشتر از داود ستوده راد
درباره داود ستوده راد
فریلنسر ، داود ستوده راد هستم که به صورت حرفه ای در زمینه دیجیتال مارکتینگ فعالیت می کنم. متخصص در طراحی و بهینه سازی سایت و مشاور در کسب و کار اینترنتی و استارت آپ ها هستم.