وقتی جامعهای با حضور مردم با ایمان تشكیل شود، همه مؤمنین در برابر یكدیگر مسئولیت و وظیفه دارند، كسی نمیتواند ادعای ایمان نماید ولی نسبت به آنچه كه در اطرافش میگذرد بی تفاوت باشد و مانند سنگی باشد كه به آنچه كه در اطرافش میگذرد، حساس نباشد. این نوع مسئولیت ارتباطی با شغل، تحصیلات، ثروت، نژاد و... افراد ندارد و همه مؤمنین باید حدودی از آن را به عهده بگیرند. یكی از مسئولیت هایی كه مؤمن نسبت به جامعه بر عهده دارد ،«روشنگری و هدایت» افراد جامعه است .
شهید مرتضی مطهری می فرمایند: «رهبری نسل جوان در حقیقت یك مسؤولیت عمومی است كه متوجه عموم مسلمانان است. بلكه نسلها مسؤول یكدیگرند. هر نسل مسؤول نسل بعدی است كه این دین و این هدایتی كه از نسلهای گذشته دست به دست به آنها رسیده است آنرا حفظ كنند و به نسلهای بعدی برسانند، یعنی نسلهای بعدی را آماده كنند برای پذیرفتن و استفاده از آن. بنابراین رهبری نسل جوان عبارت است از یك وظیفه و مسؤولیت، كه متوجه همه است» بنابراین مؤمن نمیتواند نسبت به جامعه اش بی تفاوت باشد، مؤمن نمیتواند ببیند فكر و رفتار فرزندان امت اسلام، رنگ غیر الهی به خود گرفته است .
«فرایند ایجاد انگیزه برای افراد به منظور حضور آنان در تشکیلات
1- افزایش كمی بسیجیان و تاثیر پذیری آنان از برنامه های شجره طیبه صالحین
2-شناسایی افراد مستعد و نخب
3-درکار تشکیلاتی ابتدا باید جذب نیرو کرد زیرا با دشمنی که تشکیلاتی کار می کند نمی توان به تنهایی مبارزه کرد. اولویت قرآن بیشتر بر مبنای کار جمعی است. نیرویی باید جذب کرد که بتوان با آن، یکدل و یک هدف بود.
ضرورتهای جذب در شجره طیبه صالحین عبارتند از:
1- لزوم ایجاد و تقویت ارتباط نسل جوان و نوجوان جامعه با مراكز دینی و انقلابی.
2- مقابله با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمن در جدا نمودن جوانان از مراكز دینی و انقلابی.
3- احساس مسئولیت و وظیفه و انجام تكلیف شرعی نسبت به هدایت نسل فعلی.
1- بِسترسازی برای گسترش معرفت و تربیت دینی در افراد.
2- رفع شبهات ذهنی و دیگر موانع حضور نوجوانان و جوانان در محیطهای دینی و انقلابی.
3- ارتقاء سطح فعالیت های گوناگون بسیج.
4- ایجاد روحیه نشاط و امید در نسل جوان.
5- حضور فعال سازمان بسیج در عرصه های گوناگون و محیط های هدف.
مراحل جذب :
یكی از مسائلی كه در مراحل مقدماتی جذب باید مد نظر قرار گیرد انتخاب فرد یا افرادی است كه دارای استعداد، توان و ویژگی های مناسبی برای جذب افراد انتخاب نماییم ، ویژگی های عمومی ذیل برخی از این ویژگیهای حداقلی میباشد:
شور و نشاط- مقید به مسائل شرعی-خوش اخلاقی-دارای جذبه و...
عوامل موثر در جذب
در این جــا ایــن عوامــل را بــه دو دســته ی کلــی تقســیم می کنیــم و در هــر کــدام بــه بعضــی از عوامــل اشــاره می کنیــم و بقیــه را بــه تجربــه و ســلیقه ی خواننــده ی محتــرم واگــذار می کنیــم:
الف) عوامل مربوط به جذب کنندگان:
1)مخاطب شناسی:
مــا تــا مخاطــب را نشناســیم، نمی توانیــم ارتبــاط لازم را بــا او برقــرار کنیــم. پــس شــناخت تمــام ابعــاد وتوانایی هــا، نقــاط مثبــت و ضعــف، فرصت هــا و تهدیدهــای پیــش روی او، عوامــل کندکننــده یــا تســریع بخــش، بســیار لازم، بلکــه ضــروری اســت تــا بتــوان در جهــت جــذب مخاطــب حرکــت کــرد. در غیــر ایــن صــورت بــه جــای جــذب، دفــع صــورت خواهــد گرفــت.
2) اخلاق و تواضع مسئولین و متصدیان جذب:
هــر انســانی از تکبــر طــرف مقابــل نســبت بــه خــود نفــرت دارد و ایــن مســاله مانــع برقــراری ارتبــاط می گــردد. تمــام اعضــای بســیج، در ایــن نکتــه بایــد خیلــی دقــت داشــته باشــند و از بهتریــن عوامــل جــذب، فروتنــی و افتادگــی افــراد بســیج اســت. امــام صــادق (ع) فرمودنــد: « در آســمان دو فرشــته، مــوکل بنــدگان هســتند، هــر کــس بــه خاطــر خــدا تواضــع کنــد، بلنــدش می کننــد و هــر کــس تکبــر کنــد، بــر زمینــش می زننــد» یکــی از عوامــل اصلــی محبــوب بــودن فرماندهــان دفــاع مقــدس، تواضــع آن هــا در برابــر نیروهــا و مــردم بــود. دربــاره ی شــهید بروجــردی می گوینــد: «شــهید بروجــردی به رغــم موقعیــت درخشــان و برجســته ای کــه در بیــن فرماندهــان عالی رتبــه ی نیروهــای مســلح اعــم از ارتــش و ســپاه داشــت، چنــان عــزت نفــس و تواضعــی از خــود بــروز میــداد کــه در بیــن تمامــی رزم آوران جبهه هــای غــرب و جنــوب، اخــلاص او زبــان زد خــاص و عــام شــده بــود. بــا توجــه بــه این کــه فرماندهــی عالــی جنــگ در جبهه هــای شــمال غــرب و غــرب کشــور را بــر عهــده داشــت، امــا هیــچ گاه بــه دنبــال کارهــای تبلیغاتــی و یــا امــر و نهــی بــه زیردســتان خــود نبــود. یکــی از دوســتان محمــد درایــن خصــوص مــی گویــد: وی ســعی داشــت گمنــام بماند، ســعی می کــرد وجــودش در جامعــه مطــرح نشــود، معتقــد بــود کــه تمــام اجــر یــک کار، در گمنامــی عامــل آن اســت و ســخت اصــرار داشــت بــر ایــن گمنامــی.
بــه گفتــه ی وی، یــک بــار کــه گروهــی از تلویزیــون غافل گیرانــه از او فیلمبــرداری می کردنــد، مصرانــه مانــع از ادامــه ی کارشــان شــد، می گفــت: از مــن فیلمبــرداری مــی کنیــد؟ برویــد اســتغفار کنیــد... شــما بایــد برویــد از ایــن بچه هــای رزمنــده کــه دارنــد می جنگنــد فیلــم بگیریــد» ســردار ســرتیپ قاســمی، نیــز از عشــق و ارادت عمیــق محمــد بــه فرزنــدان معنــوی حضــرت امــام راحــل، این گونــه یــاد می کنــد، حــاج آقــا همیشــه رســم داشــتند کــه بــا بچــه بســیجی ها نشســت و برخواســت داشــته باشــد. به رغــم تمامــی مســئولیت ها و حجــم بــالای کارهــای روزمــره بــه عنــوان فرمانــده ی منطقــه ی هفــت ســپاه کشــور، از کم تریــن فرصــت بــرای رســیدگی بــه مســایل و مشــکلات بســیجیان اســتفاده می کــرد، شــهید بروجــردی در برخــورد بــا نیروهــا، مصــداق عینــی «رحمــاء بینهــم» بــود. «در هــر عملیــات مثــل یــک نیــروی ســاده، دوش به دوش بســیجی ها می جنگیــد و پیش روی می کــرد، بــرای همیــن هــم، بچــه هــا عاشــق او بودنــد، امــا خــدا شــاهد اســت کــه ایــن مــرد، از ایــن 1 همــه عشــق و ارادت، ســر ســوزنی دچــار غــرور نمی شــد.» » دانش جویــان، بیش تریــن عامــل دفــع دانش جویــان را روحیــه ی تکبــر و خــود برتربینــی برخــی مســئولین بســیج، ذکــر می کردنــد کــه بایــد بــا تواصــی (بــه هــم توصیــه کــردن) بیــن بســیجیان و محاســبه ی نفــس، آن را حــل کــرد.
3) اخلاص:
بــرای خــدا، درتربیــت اســلامی تاثیرگــذار اســت؛ چــون غیرخــدا موثــر نیســت. ِفقــط کار ّاگــر جــذب بــرای خــدا باشــد، خداونــد مقلب القلــوب اســت و دل هــای افــراد را بــه ســمت مــا متوجــه می کنــد؛ صحبت هــا بــه دل می نشــیند، ضعــف و خطاهــای مــا پوشــیده می مانــد و ... . مانــدگاری برخــی کلمــات یــا کتــب مربــوط بــه اخــلاص صاحبــان آن اســت. دربــاره ی مرحــوم شــیخ عبــاس قمــی (قــدس ســره)، نویســنده ی کتــاب مفاتیح الجنــان آمــده اســت: «مرحــوم محــدث روزى بــراى فرزنــد بزرگــش نقــل کــرد کــه: وقتــی کتــاب منازل الآخــرة را تالیــف و چــاپ کــردم، یــك نســخه ی آن بــه دســت شــیخ عبدالــرزاق مســاله گو افتــاد، و او هــر روز کتــاب منازل الآخــره را بــه دســت گرفتــه و بــراى حاضریــن می خوانــد. مرحــوم پــدرم کربلایــی محمدرضا کــه از علاقه منــدان شــیخ عبدالــرزاق بــود و هــر روز در مجلــس او حاضــر م یشــد- روزى بــه خانــه آمــد و گفــت. شــیخ عبــاس! «کاش مثــل ایــن مســاله گو م یشــدى و م یتوانســتی منبــر بــروى و ایــن ». کتــاب را کــه امــروز بــراى مــا خوانــد، بخوانــی چنــد بــار خواســتم بگویــم آن کتــاب از آثــار و تالیفــات مــن اســت، امــا هربــار خوددارى کــردم و .1 چیــزى نگفتــم، فقــط عــرض کــردم: «دعــا بفرمایید خداونــد توفیقی مرحمــت فرماید»» مرحــوم موســوی همدانــی مترجــم تفســیر المیــزان بــه نقــل از علامــه طباطبایــی(ره) می نویســد: «شــخصی مرحــوم پــدرم را در خــواب دیــد، حــال او را و نظــرى کــه بــه فرزنــدش دارد ســوال کــرد، آن مرحــوم فرمــوده بــود: از محمــد حســین راضــی نیســتم، زیــرا او بــا نوشــته هایش، ســرمایه ی کلانــی بــراى خــود فراهــم آورده و چیــزى بــه مــن نــداده، مرحــوم اســتاد وقتــی ایــن ماجــرا را نقــل کرد اشــك از 2 چشــمانش جــارى شــد و بــه مــن فرمــود: مــن ثــواب تفســیر المیــزان را بــه روح والدینم اهدا نمــودم.» و علامــه، درتوضیــح آن بــه بعضــی خــواص شاگردانشــان فرمــوده بودنــد: بنــده فکــر نمی کــردم نوشــتن آن، ثــواب داشــته باشــد.
4) آراستگی و نظافت ظاهری:
جــوان، زیبادوســت اســت و از آراســتگی خــود و دیگــران لــذت می بــرد. بنابرایــن نظافــت ظاهــری اعضــای بســیج در جــذب دانشــجویان، کامــلا موثــر اســت َّ امــام صــادق (ع)می فرماینــد:«إن متعــال زیبایــی و آراســتگی را دوســت دارد.هم چنیــن فرمودنــد: «خداونــد زیبایــ ی و آراســتگی را دوســت دارد، و نکبــت و بــد حالــی را مکــروه دارد، و خداونــد، متعــال دوســت دارد کــه وقتــی نعمتــی بــه بنــده اش ارزانــی م یکنــد، اثــر آن را بــر او ببینــد، پرســیدند چگونــه؟ حضــرت فرمــود: لباســش را تمیــز نگــه دارد و خــود را خوشــبو ســازد و خانــه اش را ســفید و گــچ-کارى نمایــد و صحــن خانــه اش را بروبــد، حتــی آن کــه چــراغ افروختــن پیــش از غــروب آفتــاب فقــر را بــر طــرف م یکنــد و بــر روزى م یافزایــد.» مرتــب و تمیــز بــودن لباس هــا، مرتــب بــودن موهــا، تناســب رنــگ پوشــش، عطــر زدن، تمیــز بــودن دندان هــا، بــی بــو بــودن جــوراب، داشــتن ناخن هــای مرتــب و امثــال آن از نشــانه های آراســتگی ظاهــر اســت. مومــن هــم آراســتگی باطــن دارد و هــم آراســتگی ظاهــر . «از کــوره همــان بــرون تــراود کــه در اوســت». بلــه پرداختــن بیــش از آن انــدازه بــه ظاهــر کــه مانــع ســایر شــئون انســان شــود، مطلــوب نیســت. «در ایــن مجــال، نمونــه هایــی از توجــه حضــرت امــام، بــه بهداشــت و آراســتگی ظاهــر بیــان می شــود: ایشــان هیــچ گاه بــا ظاهــری نامرتــب در جامعــه و حتــی در میــان افــراد خانــواده ظاهــر نمی شــدند و اســوه ی یــک مســلمان واقعــی بودنــد کــه نکتــه بــه نکتــه ی کارهایشــان، درس عملــی بــرای مســلمانی و نمونــه شــدن اســت: آیــت الله جعفــر ســبحانی: امــام مقیــد بودنــد کــه کفــش تمیــز و جــوراب مرتبــی بپوشــند. بزننــد. خلاصــه آن کــه در عمامــه ی خــود را مرتــب و حتــی گاه و بیــگاه پیراهــن خــود را لاجــورد جامعــه، بــه صــورت یــک انســان پــاک و منــزه ظاهــر می شــدند. رهبــر معظــم انقــلاب؛ آیــت الله خامنــه ای: در منــزل امــام، آینــه ای بــه دیــوار بــود کــه هــرگاه امــام، بلنــد می شــدند، خــود را در آن می دیدنــد و خــود را مرتــب می کردنــد. مــن آن جــا بــه نظــم امــام پــی بــردم. در آن زمــان طلبه هــا مقیــد بــه آینــه و ایــن کارهــا نبودنــد؛ علمــای پیرمــرد کــه ابــدا توجــه بــه ایــن امــور نداشــتند. لیکــن امــام خیلــی مرتــب بودنــد. خانــم زهــرا مصطفــوی (دختــر امــام(س)) نقــل می کردنــد: لبــاس ملاقــات امــام جــدا بــود. اگــر روزی ســه الــی چهــار مرتبــه بــرای ملاقــات بــه حســینیه می آمدنــد، وقتــی بــه اتــاق برمی گشــتند، بــا آن لبــاس در اتــاق نمی نشســتند؛ بلکــه لبــاس هایشــان را در مــی آوردنــد و تــا می کردنــد، عمامــه را رویــش می گذاشــتند و یــک پارچــه ی ســفید هــم رویــش می-کشــیدند و بعــد می آمدنــد، می نشســتند. امــکان داشــت روزی ســه الــی چهــار دفعــه بــه ایشــان می گفتنــد کــه جمعیــت بــرای ملاقــات آمــده، بفرماییــد، بــاز بلنــد می شــدند و لبــاس خانــه را در می آوردنــد و لبــاس ملاقــات را می پوشــیدند؛ یعنــی هــر چیــز بــه جــای خــود. آقــای کفــاش زاده نقــل می کننــد کــه: از دختــر امــام شــنیدم کــه امــام پیژامــه و زیــر پیراهنــی و حتــی دســتمال خــود را اتــو می کردنــد؛ بیش تــر هماهنــگ و همرنــگ می پوشــیدند، لبــاس رو را هــم اتــو می کردند
5)پاسخ گویی به شبهات:
اعضــای بســیج بایــد در مباحــث اعتقــادی و سیاســی تســلط داشــته باشــند تــا بتواننــد پاســخ گوی ســوالات و شــبهات دانش جویــان باشــند والا اگــر نتواننــد شــبهات را جــواب دهنــد، موانــع جــذب افــراد برطــرف نمی شــود و رغبتــی بــه آمــدن در بســیج نشــان نخواهنــد داد. اغلــب افــراد کــه ســمت بســیج یــا نیروهــای ارزشــی نمی آینــد، بــه عــات ذهنیت-هایــی اســت کــه بــرای آن هــا بــه وجــود آمــده اســت. بنابرایــن بایــد آن هــا را توجیــه کــرد و مســایل را بــرای آن هــا تشــریح کــرد و ایــن مقــدار، نیازمنــد توانایــی و تســلط بــر مباحــث گوناگــون اســت؛ خصوصــا جوانــان کــه ذهــن فعالــی دارنــد و پــر ســوال هســتند، جواب گویــی بــه آن هــا از اهمیــت ویــژه ای برخــوردار اســت. علــم و اخــلاق دو بــال بــا ارزش و کلیــدی جذب کننــدگان هســتند و در ســیره ی اهــل بیــت (ع)، عمــوم افــراد، بــا ایــن دو عامــل، جــذب شــده اند.
6) توجه به نیازهای جوان و رفع آن ها:
جوانــان نیازهــای گوناگونــی از قبیــل عاطفــی، معنــوی، اجتماعــی، تفریحــی و امثــال آن دارنــد کــه بســیج بایــد بتوانــد هــم آن هــا را بشناســد و هــم بــه آن نیازهــا، پاســخ دهــد. برخــی جوانــان خــلا عاطفــی دارنــد؛ اگــر بــه آن توجــه شــود، جــذب می شــوند. عــده ای دیگــر بــه تفریــح و نشــاط نیــاز دارنــد و بایــد بــا تفریحــات ســالم بــه ایــن نیــاز پاســخ مثبــت داده شــود. لازم اســت مســئولین بســیج و ســرگروه ها بــا مطالعــه و مشــورت بــا اعضــای مجموعــه، ایــن نیازهــا را جمــع آوری کننــد و دربــاره ی شــیوه ی پاســخ گویی بــه آن هــا، راه حــل ارائــه دهنــد تــا در مقولــه ی جــذب، موفق تــر عمــل کننــد
7) همدردی و دوستی:
رفاقــت، صمیمــت مــی آورد و صمیمــت ســبب جــذب می شــود. گاهــی جــوان بــه دنبــال دل کنــد و مشــکلاتش را بیــان کنــد، احســاس آرامــش ِ شنواســت و همیــن مقــدار کــه دردِگــوش می کنــد.
پــس گــوش شــنوا داشــتن بــرای جــذب افــراد، بســیار موثــر اســت. دوســتی بــه موقــع بــا افــراد، از دوســتی های انحرافــی آن هــا نیــز جلوگیــری می کنــد. در فضــای دوســتی و صمیمیــت انتقــال بســیاری از معــارف، ســریع تر و راحت تــر صــورت می گیــرد. البتــه در مســاله ی دوســتی مثــل جاهــای دیگــر بایــد از افراط هــا پرهیــز کــرد. ) اگــر مقــدور باشــد در نیازهــای مالــی 1 بعضــی از مصادیــق دوســتی و هــم دردی عبارت انــد از: ) در صــورت وارد شــدن مصیبــت در 3) در صــورت مریــض شــدن بــه او ســر بزنــد 2کمــک کنــد مراســمی کــه برگــزار می شــود، شــرکت کنــد و... یکــی از بهتریــن مصادیــق دوســتی، هدیــه دادن اســت کــه بــرای جلــب قلــوب تاثیرگــذار اســت و اثــرات عجیبــی دارد کــه نبایــد از آن غفلــت کــرد. خــود ابــراز محبــت نیــز، محبــت زاســت.
8)شخصیت دهی و احترام به سلایق:
افــراد، بــه ویــژه جوانــان، بــرای اعتقــاد خــود بســیار ارزش قائلنــد. اگــر اعتقــاد در چارچــوب دیــن اســت و فقــط در دایــره-ی ســلیقه، بــا مــا اختــلاف دارد، هیــچ شــکی نیســت کــه بــه ایــن اعتقــاد بایــد احتــرام گذاشــت. امــا اگــر اعتقــاد او خــلاف دیــن اســت، بایــد بــا حفــظ احتــرام بــه شــخصیت او، تدریجــا و بــا منطــق واســتدلال، اشــکال او را در حــد فهمــش برطــرف کــرد. تحمیل بــی فایــده کشــیده می شــود کــه ثمــره ای ِ عقایــد مــا، موجــب طــرد افــراد می
در برخــورد بــا عقایــد منفــی نیــز، بایــد اولویت بنــدی کــرد و از عقایــد ریشــه ای تر شــروع کــرد تــا مشــکلات اعتقــادی حــل شــود. امــا در مــورد ســلایق، تــا آن جــا کــه لازمــه ی فاســدی در بــر نداشــته باشــد، بایــد از ســلایق، اســتقبال شــود؛ گاهــی لازم اســت، ســلیقه ای را اعمــال کــرد تــا در عمــل، صاحــب ســلیقه، اشــتباهش را متوجــه شــود. پــس راه نفــوذ در افــراد، احتــرام بــه حــرف و ســلیقه ی آنــان اســت. قــرآن کریــم ســفارش می کنــد کــه بــه خدایــان مشــرکان و کفــار توهیــن نکنیــد تــا آن هــا «و 2» ٍ ــمْلِ عِــرْیَ غِ بًوا ْ ــدَ عَ وا الله ُّــب ُ سَیَ فِ الله ِونُ د ْــنِ م َــونُ ع ْ دَ ی َذیــنَّوا الُّــب ُ سَ لا تَنیــز مقابلــه بــه مثــل نکننــد:« و آن هایــی را کــه جــز خــدا م یخواننــد دشــنام مدهیــد کــه آنــان از روى دشــمنی [و] بــه نادانــی، خــدا را دشــنام خواهنــد داد.» و واضــح اســت کــه ایــن یــک برخــورد اســلامی اســت، نــه آن که منظــور این اســت کــه انســان از عقایــد خــود دفــاع نکنــد. گاهــی خــوب اســت از منتقــد تشــکر هــم بکنیــم و بــه او هدیــه ای بدهیــم کــه بــاب مباحثــه ی علمــی را گشــوده اســت، تازمینــه ی گفتگــو فراهــم گــردد
9) عفو و تغافل:
دربــاره ی هــر انســانی غیــر معصومــی، احتمــال خطــا وجــود دارد و ایــن خطــا و اشــتباه کــردن در جــوان بیش تــر اســت. در جایــی جــوان خطــا یــا گناهــی می کنــد کــه غیــر مــا آن را نمی بینــد و او هــم متوجــه دیــدن مــا نمی شــود؛ این جــا، جــای تغافــل اســت؛ یعنــی بــه روی او نمی آوریــم کــه آن را دیده ایــم. گاهــی هــم او می فهمــد کــه مــا او را دیده ایــم و حالــت پشــیمانی در او ظاهــر می شــود، این جــا جــای عفــو اســت. گاهــی در هنــگام بحــث کــردن، بــه مــا می گویــد: تــو اصــلا نمی فهمــی، یــا می گویــد: همــه ی شــما متکبــر هســتید؛ در ایــن مــوارد بایــد عفوکــرد و او را بــه تدریــج متوجــه اشــتباهش کــرد
گاهــی بــه بــزرگان، توهیــن می کنــد و ایــن توهیــن او از روی جهــل اســت، در این جــا هــم، بایــد گذشــت کــرد. در ســیره-ی امــام حســن مجتبــی (ع) بســیار اتفــاق می افتــاد کــه فــردی از روی جهــل بــه امیرالمومنیــن (ع) پــدر بزرگوارشــان توهیــن می کــرد و حضــرت بــا اخــلاق کریمانــه، بــه توهیــن او توجــه نمی کردنــد و همیــن ســبب جــذب او می شــد. «از حلــم آن حضــرت نقــل کرده انــد کــه روزى آن حضــرت ســوار بــود، مــردى از اهــل شــام بــر ســر راه آن حضــرت آمــد و دشــنام و ناســزاى بســیار بــه آن حضــرت گفــت ، آن جنــاب جــواب او نگفــت تــا از ســخن خــود فــارغ شــد، پــس روى مبــارك خــود را بســوى او گردانیــد بر او ســلام کــرد و به روى او خندیــد فرمــود: اى مــرد گمــان م یکنــم کــه تــو مــرد غریبــ ی و گویــا بــر تــو مشــتبه شــده باشــد امــرى چنــد، اگــر از مــا ســوال کنــ ی عطــا م یکنــم ، اگــر از مــا طلــب هدایــت و ارشــاد کنــ ی تــو را ارشــاد م یکنــم ، اگــر از مــا یــارى طلبــ ی عطــا م یکنــم ، اگــر گرســنه اى تــو را ســیر م یکنــم ، اگــر عریانــ ی تــو را کســوه م یپوشــانم ، اگــر محتاجــ ی ب ینیــازت م یگردانــم ، اگــر رانده شــده اى تــو را پنــاه م یدهــم ، اگــر حاجتــ ی دارى بــراى تــو برم یآوریــم ، اگــر بــار خــود را بیــاورى و بــه خانــه ی مــا فــرود آورى و میهمــان تــا وقــت رفتــن بــراى تــو بهتــر خواهــد بــود، زیــرا کــه مــا خانــه اى گشــاده داریــم ، و آن چــه ، مــا باشــی نــزد مــا میســر اســت . چــون آن مــرد، ســخن آن حضــرت را شــنید، گریســت و گفــت: ، خواهــی گواهــی م یدهــم کــه تویــی خلیفــه ی خــدا در زمیــن، و خــدا بهتــر م یدانــد کــه خلافــت و رســالت را در کجــا قــرار دهــد، و پیــش از ایــن تــو و پــدر تــو را از همه کــس دشــمن تر م یداشــتم. اکنــون محبوب تریــن خلقــی نــزد مــن، پــس بــار خــود را بــه خانــه ی آن حضــرت فــرود آورد، تــا در مدینــه بــود نکتــه ی مهــم در ایــن مســاله 1ــان و معتقــدان اهــل بیــت شــد.»ّمیهمــان آن حضــرت بــود، و از محب ایــن اســت کــه بــه هیــچ وجــه نبایــد خطاهــای گذشــته ی فــرد را بــه رخ او کشــید و بــه واســطه ی آن، او را تحقیــر کــرد؛ عــلاوه بــر آن کــه ایــن کار برخــورد اســلامی نیســت، موجــب دفــع فــرد مــی شــود. کســی کــه مومنــی را « 2 ــه»َبِکَ تْ رَ ــی ی َّت َ ح ْ مــتُ َ یْــمَ لٍ ءْــی َ شِ بًنــاِ مْ ؤُ مَــرَّیَ ع ْــنَدر روایــت آمــده کــه: «م عیب جویــی و ســرزنش کنــد، نم یمیــرد مگــر آن کــه مرتکــب و مبتــلاى بــه آن خواهــد گشــت.» افــراد نســبت بــه ســرزنش، بــه شــدت عکس العمــل نشــان مــی دهنــد و بایــد بســیار ملایــم برخوردکــرد: «روایــت کرده انــد کــه حضــرت امیرالمومنیــن علیه الســلام در روز جنــگ جمــل، ــه را طلبیــد و نیــزه ی خــود را بــه او داد و فرمــود: بــرو ایــن نیــزه را بــر شــتر عایشــه بــزن. ّمحمــد بــن حنفی چــون بــه نزدیــك شــتر رســید، قبیلــه ی بنــی خیبــه، ســر راه بــر او گرفتــه مانــع شــدند، چــون بــه نــزد
10) تطابق حرف و عمل:
یکــی از انتظــارات اساســی کــه افــراد نســبت بــه بســیجیان و نیروهــای متدیــن دارنــد، ایــن اســت کــه آن چــه خــود می-گوینــد، بــه آن عامــل باشــند و اگــر ببینــد کــه گوینــده خــودش عامــل نیســت، حرفــش را نمی پذیرنــد و موجــب زدگــی آن هــا مــی شــود. قــرآن کریــم در ایــن بــاره 2» ــونُلَ عْ فَــوا مــا لا تُولُ قَ ت ْ ن
َ
أِ الله َ ــدْنِ عًتــاْ قَ مَــرُبَ ک َــونُلَ عْ فَ مــا لا ت َــونُولُ قَ تَــمِهاالذیــن آمنــوا لّ می فرماید:«یاای «اى کســانی کــه ایمــان آورده ایــد، چــرا چیــزى می گوییــد کــه انجــام نم یدهیــد؟ نــزد خــدا ســخت ناپســند اســت کــه چیــزى را بگوییــد و انجــام ندهیــد.» جــذب عملــی، بیش تــر از جــذب گفتــاری اثــر دارد. اولیــای الهــی این گونــه بودنــد کــه بیش تــر از آن چــه می گفتنــد، عمــل می کردنــد. ظــرف تاثیــر گفتــار، عمــل کــردن اســت. قمــرى 1339 و 1338 «آقــاى محمــود شــهابی اســتاد دانشــگاه تهــران، کــه در ســال هاى آقاشــیخ عبــاس قمی(ره)مولــف مفاتیح الجنــان را در مشــهد درك کرده اســت، در زمینــه ی تاثیــر کلام حــاج شــیخ م ینویســد: مرحــوم حــاج شــیخ عبــاس قمــی ب یمبالغــه، خــود چنــان بــود کــه بــراى دیگــران م یخواســت، و چنــان عمــل می کــرد کــه بــه دیگــران تعلیــم مــ یداد. ســخنان و مواعــظ او چــون از دل خــارج م یشــد و بــا عمــل تــوام بــود، لاجــرم بــر دل م ینشســت و شــنونده را بــه عمــل وا م یداشــت. هــر کــس او را بــا آن حــال و صفــا و خلــوص م یدیــد عالــم بــود یــا جاهــل، عــارف بــود یــا عامــی، بــازارى بــود یــا ادارى، فقیــر بــود یــا غنــی، وقتــی ســخنان ســرتاپا حقیقــت را از او م یشــنید، ب یاختیــار انقلابــی در حــال وى پدیــد م یآمــد، و تحــت تاثیــر بیانــات صادقانــه و 3 نصایــح مشــفقانه ی او واقــع م یشــد و بــه فکــر اصــلاح حــال خویــش م یافتــاد
11)معرفت دهی جهت حضور در تشکل
غالــب افــراد ایــن خصوصیــت را دارنــد کــه تــا نســبت بــه امــری قانع نشــوند، انجــام نمی دهند. بنابرایــن بایــد بتــوان فلســفه ی حضــور در بســیج را خــوب بیــان نمــود. کســی کــه خــودش از حضــور در بســیج لــذت نبرده اســت، نمی توانــد آن را بــه خوبــی تشــریح کنــد. پــس فــرد جذب کننــده بایــد تــوان اقنــاع بــرای حضــور در بســیج را داشــته باشــد؛ مثــلا بعضــی از آثــار و بــرکات حضــور در بســیج عبارتند از:
ن1 . فعالیت فرهنگی2 . تحقق امر به معروف و نهی از منکر در قالب تشکل3 . حضور در اجتماع مومنین4 . تقابل با شبیخون فرهنگی دشمن5 . فراگیری روش های کار جمعی (مدیریت) 6 . تقویت حس مسئولیت پذیری 7 . تحقق مطالبات مقام معظم رهبری و بزرگان دین در دانشگاه8 . بسترسازی جهت خودسازی9 . زمینه سازی برای تربیت کادر انقلابی 10 . فراهم آوردن مقدمات تشکیل تمدن اسلامی و ..