هشتم ماه مه٬ دو هفته پیش هفتاد و پنجمین سالگرد پیروزی متفقین بر آلمان نازی در قاره اروپا بود. امروز که روز پیروزی در اروپا (Victory Europe) نام دارد به نبردهایی خاتمه داد که با حمله آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ شروع شده بود و گستره آنها به آفریقای شمالی و خاورمیانه هم رسید. برای ایران این جنگ تکرار تجربه بیحاصلی اعلام بیطرفی و زیانبار بودن غفلت از واقعیت روابط بین الملل است.
در این سالها ایران و ترکیه تنها کشورهای مستقل خاورمیانه بودند که بعنوان دولت – ملتهای مستقل سرنوشت خود را در دست داشتند. سوریه و لبنان تحت الحمایه فرانسه٬ عراق٬ اردن و فلسطین تحت الحمایه انگلیس بودند. مصر کشور مستقلی بود که در جنگ جهانی اول استقلال خود را از عثمانی اعلام کرده بود ولی در عمل کشوری در اشغال نیروهای متفقین بود که نمی خواستند کنترل کانال سوئز را از دست بدهند. تنها دو سال بعد از شروع جنگ ایران به اشغال متفقین درآمد تا پل پیروزی باشد. یکسال بعد از اشغال ایران٬ دولت شاهنشاهی ایران به رایش سوم اعلام جنگ کرد ولی نیروهای مسلح ایران هیچوقت در نبردی با نیروهای آلمان شرکت نکردند. نظامیان ایرانی کشته شده در جنگ جهانی دوم به دست نیروهای شوروی و بریتانیا از پای درآمدند.
برخلاف بسیاری از کشورهای مشارکت کننده در جنگ نقش ایران در پیروزی متفقین یک نقش استراتژیک بود. از یک طرف این کشور امکان کمک رسانی مستقیم به شوروی از مسیری امن و دور از دسترس زیردریاییها و بمب افکنهای آلمان را فراهم کرد و از سوی دیگر نفت ایران سوخت مورد نیازی نیروهای متفقین را تامین کرد. نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا همچنان بر دریاها فرمان می راند ولی به لطف سوختی که در پالایشگاه آبادان تصفیه می شد. با اینحال نقش استراتژیک ایران نه به امتیازی استراتژیک تبدیل شد و نه باعث شد ایران خود را عضوی برابر در جامعه جهانی بیابد. انفعال دولت ایران و داشتن نگاهی بر مبنای دعواهای تاریخی باعث قربانی شدن منافع ملی ایران در این دوران شد.
تجربه ایران با استعمار انگلیس و روسیه باعث خصومت با این دو کشور بود که باعث می شد بسیاری از ملیون بی خبر ایرانی خود را طرفدار آلمانی بدانند که در حال قتل عام یهودیان و ارتکاب جنایت علیه بشریت بود. ضعف ایران در دفاع از منافع خود٬ تجربه تلخ دوران قاجار و عدم اطمینان به دول متفق باعث شده بود که خیلیها در تهران بدشان نیاید آدولفی پیدا شود و وینستون را نابود کند. ولی واقعیت منافع ملی ایران و آینده این کشور خاورمیانه ای در گرو پیروزی آلمان نبود. ایران با غفلت از یک فرصت تاریخی پتانسیلهای آنرا نه تنها که از دست داد بلکه در سالهای بعد از جنگ در حال دست و پنجه نرم کردن با نتایج اشغال کشور بود. از تجزیه طلبی در آذربایجان و کردستان تا شورشهای جنوب حاکمیت دولت – ملت ایران تهدید می شد و محدوده حکمرانی ایران کوچک و کوچک تر شد.
ایران مهم بود و موقعیت سوق الجیشی آن در جنگی که در قاره اروپا و آفریقای شمالی در جریان بود٬ غیرقابل انکار. ولی از ولیعهد جوان درس خوانده در سوئیس تا افسران تحصیلکرده در پاریس و سنت پترزبورگ ایران دنبال کسی بود که انتقام ایران را از قدرتهای استعماری بگیرد٬ ولو آنکه نژاد برتر باشد و عاقبت بسیاری از ایرانیان در صورت پیروزیش اتاقهای گاز و تصفیه نژادی باشد. درس جنگ جهانی دوم هنوز اهمیت دارد: ایران بخشی از جهان است و باید با جهان بر اساس منافعش و نه بر اساس حس انتقام از شکستهای گذشته تعامل کند. وگرنه حتی از پتانسیهای خود هم نمی تواند سود ببرد.
عکس تصویر سربازان ایرانی شرکت کننده در رژه پیروزی در لندن است. سربازانی که می توانستند سهمی به مراتب بیشتر از تحمل تحقیر اشغال کشورشان در پیروزی متفقین داشته باشند.