علی دادپی
علی دادپی
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

وقتی جز امید چاره ای نیست

سال نوی کاری شروع شده است. خبرها را می دانید و نیازی نیست بگویم٬ سیل٬ تورم٬ نگرانی٬ ناکارآمدی٬ مقاماتی که همیشه مسئولند و میزهایشان عوض می شود ولی نه درسی یاد می گیرند و نه قدی می کشند. ولی دیگر نمی خواهم به اینها و درباره اینها بنویسم. زندگی ادامه دارد و ما ادامه می دهیم.

یادش بخیر یکی از اولین نانهای باگت تازه ای که خوردم کلاس سوم ابتدایی بودم. سال سوم جنگ بود و دیگر هزینه جنگ و زندگی کوپنی خودش را داشت نشان می داد. پس اندازهای خیلیها تمام شده بود و تورم و بازار سیاه حقوق ثابت خیلیها را می بلعید. وسط آن روزهای خاکستری٬ یکی از معلمان خوب مدرسه رفته بود و در خانه اش نانوایی فانتزی کوچکی راه انداخته بود و صبحها از پنجره خانه پخت روزش را می فروخت. مادرم و همکارانش صندوق قرض الحسنه ای در دبیرستانشان راه انداخته بودند تا کمک کار یکدیگر باشند و چه روزهایی بودند که می دیدم مادرم دفترچه های قرض الحسنه را به روز می کند تا آن روزهای خاکستری بگذرند. روزهایی بود که فردا و دیروز مهم نبودند٬ امروز مهم بود. با همه سختیها و نومیدیها و نظریه پردازیها مساله هر خانواده و چالش هر خانواده گذران زندگی بود و حالا هم هست.

حقیقتش را بخواهید در سال ۹۲ و ۹۶ هر دو بار به امید اصلاحات اقتصادی و رقابتی شدن بازار و باز شدن راه برای کارآفرینی و نواوری و مبارزه با فساد به رئیس جمهوری فعلی رای دادم و همه را هم تشویق به رای دادن کردم. الان می بینم انتظاراتم اشتباه بوده است. شاید اصلا اشتباه است که آدمی دانشگاهی از نامزدی کسی حمایت کند٬ شاید ما باید بیشتر روی راه حل و کمک به اجرایی شدنش تمرکز کنیم. نمی شود یک عمر درباره ناکارآمدی دستگاههای دولتی و انگیزه قوی برای رانت خواری و حفظ انحصارات نوشت و بعد از همان دستگاهها انتظار معجزه داشت. آنها همینند٬ با آمدن و رفتن سیاستمداران عوض نمی شوند. اما در این میان کارفرما و کارگر٬ کارآفرین و سرمایه گذار٬ خانواده ها و مردم عادی باید به زندگی ادامه بدهند. باید راههای جدید و محصولات جدید برای فعالیت اقتصادی پیدا کنند و زندگی کنند. در ورای سیاست زدگیها و جنگ قدرت جناحها مردم هستند و زندگی می کنند. برای همین است که امسال حتی اگر درباره سیاستهای اقتصادی و هزینه ها بنویسم بیشتر از جنبه تحلیل می نویسم نه به امید تغییر در دولتیانی که سمبل چمدانهای پر مدرک و چنته های پر حرف و کارنامه های بی عمل هستند. بیشتر می خواهم درباره کارآفرینی٬ محصولات جدید٬ راههای جدید کسب درآمد و فعالیتهای اقتصادی بنویسم. اینکه چکارهایی جواب می دهند و چکارهایی جواب نمی دهند. کدام بازارها را می توان گسترش داد و کجا می شود محصول ایرانی را عرضه کرد. واقعیت ماجرا اینجاست که دولت معمولا از مردم در تلاش و خلاقیت عقبتر بوده و هست. حالا باید به خودمان و تواناییهای خودمان رجوع کنیم و بکوشیم از این روزها بگذریم.

اول. بله افق اقتصادی خوب نیست٬ بله فساد هست٬ بله دولت توان مقابله ندارد. این نیست که فاسدان و مفسدان قوی هستند٬ یکی از طنزهای تلخ اقتصاد شنیدن این جمله است «قوی هستند»٬ بلکه این واقعیت است که مدیران و کارگزاران برای یادگیری از گذشته و مقابله با فساد اراده ای ندارند. این قدرت مختلسان نیست که منابع محدود ایران را تاراج می کند٬ این ضعف دستگاهها و درگیری مدیران در بحثهای نظری و خلق توجیهات است که این فضا را ایجاد کرده است. در این فضا باید تقویت دستگاه قضا را خواستار شد و کوشید راهکارهای جدیدی یافت. چه راهکارهایی هنوز نمی دانم.

دوم. بله ما تحریمیم. شوخی نداریم که. ماه شعبان است و همکلاسیهای دبیرستان مشغول کار خیر٬ از این سر دنیا ۵۰ دلار نمی شود فرستاد برای کمک به سیلزدگان یا شرکت در نیکوکاری بقیه. و نخیر٬ تحریم را نمی شود دور زد. مدعیان دور زدن تحریم بهانه جدیدی برای تاراج پیدا کرده اند وگرنه تحریم یک سد قانونیست. از سدهای قانونی با قانون و از طریق دادگاهها می گذرند. سال ۸۹ یا ۹۰ بود در جلسه ای در اتاق بازرگانی درباره تحریمهای کوبا ارائه داشتم٬ آقای آل اسحاق بودند و پرسیدند راه حل چیست؟‌جواب دادم «وکیل بگیرید٬ کار حقوقی کنید» الان هم راه حل همان است. حضور٬ پیگیری٬ طرح دعوا. دور زدن فقط به فساد دامن می زند و راهزنی اقتصاد را بیشتر می کند. تحریم را بعنوان واقعیت اقتصادی کشور بپذیریم و اجازه بدهیم هزینه واقعیش در قیمتها منعکس بشود تا تخصیص منابع بهینه صورت بگیرد و بدانیم چکار باید بکنیم.

سوم. ولی ما هستیم. شوهر عمه مرحومم مهندس دهقان شرکت پیشتاز آرتاش را در اوایل دهه شصت تاسیس کرد و یکی از اصلی ترین و موفق ترین شرکتهای کوره ساز ایران شد. ما می توانیم٬ در بخش خصوصی٬ خلاقیت و نوآوری آنقدر هست که از این روزها بگذریم. اگر دولت و دولتیان و حکومتیان محبت کنند و بگذارند کارآفرین و نوآور کارشان را بکنند. مردم ما هم می دانند چطور نان بپزند و چطور بفروشند. نیازی به دخالت بیشتر انحصارطلبان اقتصادی نیست. اینها را نگفتم که بگویم «زندگی شیرین می شود». گفتم که بگویم امید یک گزینه نیست٬ امید تنها چاره ما آدمهای معمولیست که خدا آنقدر دوستمان داشته که میلیونها نفرمان را خلق کرده است. این امید را خرج دیوانسالاران کم بضاعت نکنیم وقتی خودمان می توانیم.

…. من هنوز نان باگت تازه را دوست دارم و برایم یادآور اراده ایرانیست تا یک نان فرانسوی.

فساداقتصاداقتصادیروزانه
مسافر٬ مدرس اقتصاد و دانشجوی همیشگی تاریخ و عکاس همیشه آماتور٬ هنوز وبلاگم را دارم: adadpay.com و می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید