سید
سید
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

باید بی‌خبر شوم تا باخبر شوم

ما بی‌خبریم؛ از چه؟ از حقایق عالم، از باطن دنیا، از اصل ماجرا. در میان خبرهای هرروزه غوطه‌وریم اما بی‌خبریم. فلان تصادف، بهمان نرخ و بها، خبر از اقتصاد، خبر از اجتماع، گزارش سانحه، مصاحبه آقای مسئول، تصویر تیم ورزشی، اظهارنظر یک سلبریتی؛ هرروز مغز و روان‌مان را پر می‌کند، ثانیه‌هایمان را تصرف می‌کند؛ اما باز بی‌خبریم چون این‌ها خبرهای اصلی نیست. این‌ها حتی خبرهای فرعی هم نیست.

بی‌خبرم چون گوش‌هایم کر شده است، چشم‌هایم نابیناست، پوست بدنم خرفت شده و زبانم قوه چشایی‌اش را از دست داده. گوش و چشم و لمس و زبان دارم اما به کار باطن نمی‌آید، فوق فوقش بتوانم تلگرام را چک کنم و با کنترل، تلویزیون را این کانال و آن کانال کنم؛ این‌ها عقیم و ابتر مانده‌اند.

در عالم، روشنی‌ها و ظلمت‌هایی است که چشمم توان درکش را ندارد. اصوات و پیغام‌ها و آیت‌های هرروزه‌ای شنیده می‌شود که گوش‌هایم امواج آن را ترجمه نمی‌کند. چرا؟ چون مسدود شده است. به‌خاطر دلبستگی‌های پوچ، به‌خاطر روزمرگی‌های تکراری، به‌خاطر غیظ و غضب‌های کودکانه، به‌خاطر ماجراجویی‌های فکاهی، به‌خاطر حرص‌ها و آزها و مسخره‌بازی‌های بزرگسالی.

تا خودم را نتکانم، تا خودم را پالایش نکنم، تا پیوندهایم را قطع نکنم، تا زنجیرها را پاره نکنم وضع همین خواهد بود؛ کر خواهم بود و کور. باید بگذرم تا ببینم. باید سبک شوم تا بپرم. باید از منیت‌های خودم عبور کنم تا دگرگون شوم. باید بی‌خبر شوم تا باخبر شوم.

خبربی خبریچشمدنیاانسان
یک آدم عادی که می‌خواهد از حد معمول هم معمولی‌تر باشد؛ که بدون پرده و باآرامش حرف‌های دلش را با مخاطب ناشناس مطرح کند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید