بعضی آدمها بوی نفت میدهند؛ گرچه سعی میکنند خود را جای خالصترین آدمها جا بزنند و در ارتباطات خود پاکیزهترین اهداف را نمایش بدهند؛ اما آنچنان از سرتاپای وجودشان بوی منفعتطلبی استشمام میشود که بههیچعنوان دلسوزیهایشان دلچسب نیست. نه آنکه واقعا در هیچ سطح و بعدی از رفتارشان خالص و دلسوز نباشند؛ نه! حتما هستند اما آن محرک اصلی که رفتارهایشان را شکل میدهد منفعتهایشان است. انگیزههایشان در محبتها و نفرتهایشان ریشه دارد و این محبتها و نفرتها در زمین منفعتها و سودجوییهایشان کاشته و برداشته شده است.
آنان آنچیزی را برای خود میپسندند که سودی به حالشان داشته باشد و آنچیزی را احتراز میکنند که در آن منفعتی نیابند. حال این منفعت ممکن است مادی و ریالی باشد، اعتباری و قراردادی باشد و یا نه حتی تفریحی و فراغتی باشد. گاهی آنان حتی در سرگرمیهایشان هم پیوست منفعت و سودآوری دارند و همه اقداماتشان را بهنوعی با همین حسابوکتاب فاکتور میکنند. وقتی به شما نزدیک میشوند که با حساب دو دو تا چارتایشان جور در بیاید و وقتی به یکباره از شما فاصله میگیرند که با جمع و تفریقشان جور در نیاید. اینچنین است که اینها بوی نفت میدهند.