سید
سید
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خسته‌ام از بس که خودم نیستم

این‌که هربار چیزی می‌شوم یا کسی، اشکال بزرگی است. اینکه بارها خودم نیستم ایراد بزرگی است. اصلا تباهی دنیای جدید به همین است که آدم‌ها را از خودشان خارج می‌کند، برایشان ماسک می‌زند، نقاب می‌دوزد و هر بار پوستینی تازه بر تن‌شان می‌کند.

خیلی اوقات من در نقش‌های زندگی‌ام فرو رفته‌ام، درست مثل هنرپیشه‌های حرفه‌ای که آنچنان در نقش‌شان می‌آمیزند که حقیقت زندگی‌شان را فراموش می‌کنند. من، نقش‌هایم نیستم؛ من رل‌ها و نقاب‌هایم نیستم؛ من، منم. اما واویلا که این من را گم کرده‌ام. تحریک‌پذیرم، هیجانی هستم، پر از دگرگونی در لحظه‌های رنگارنگ زندگی‌ام. دیگران رویم تأثیر دارند. موقعیت‌ها درستی رفتارم را تهدید می‌کنند. گروه دوستان و آشنایان تعیین می‌کنند چه باشم و چه موضعی بگیرم و از همه مهم‌تر رسانه با همه اخبار و فیک‌ها و طنزهایش من را این‌ور و آن‌ور می‌کند. درست مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی که بندبازی قدر از پشت پرده دست و پایم را به حرکت در می‌آورد و به مسیری می‌کشاند که خودم در آن هیچ نقشی ندارم. من خسته‌ام از بس که خودم نیستم.

نقشرولهنرپیشهاخبارفیک
یک آدم عادی که می‌خواهد از حد معمول هم معمولی‌تر باشد؛ که بدون پرده و باآرامش حرف‌های دلش را با مخاطب ناشناس مطرح کند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید