درگیری ذهنی خیلیها این است که «شانس» وجود دارد یا نه؟ اینکه گاهی فرصتهای خاصی برای هرکدام از ما پیش میآید، اما هرگز برای دیگران رخ نمیدهد شانس است؟ و یا برعکسش را فرض کنید؛ چقدر موقعیتهای طلایی که پیش روی دیگران گشوده میشود اما تا عمر داریم برای ما چیزی شبیه آن رخ نمیدهد، آیا این شانس نیست؟
اگر شانس را یک «انتخاب اتفاقی» بدانیم؛ نه! اما اگر آن را یک «اتفاق انتخابی» بدانیم؛ بله!
اگر گمان میکنیم قرعه فال بهصورت کاملا اتفاقی به نام ما درآمده، در خانه ما را زده و ما را انتخاب کرده؛ و این را شانس بدانیم هرگز! این معنا غلط در غلط است. اما اگر گمان کنیم اتفاقاتی در زندگی ما رخ میدهد که کاملا حساب شده و تعیین شده است و برای آن اتفاق، دقیقا ما را انتخاب کردهاند؛ آنوقت اسم آن را شانس بگذاریم این تفسیر کاملا درست است.
نظام هستی، صاحب، طراح و مهندس دارد. درست مثل موتور پیچیده یک ماشین. هر رخدادی که در آن اتفاق میافتد توسط مهندس طراح دیده شده و تمام اتفاقات آن قابل محاسبه و پیشبینی است گرچه خود راننده هرگز نفهمد که احتراق درون موتور و یا نیروی محرکهای که آنجا پدید میآید از کجا آمده است.
نظام زندگی هم همان است؛ هرآنچه از فرصتهای طلایی و رخدادهای بینظیر که در زندگی ما پیش میآید توسط طراح خلقت پیشبینی شده و برای آن اتفاق خاص، ما را انتخاب کرده است؛ حتی اگر هرگز نفهمیم که چرا انتخاب شدهایم و این رزق و نعمت و گشایش از کجا به ما رسیده است.
بههرحال با شانسهای مکرر در مکرر سروکار داریم؛ پس به نفعمان است عینکمان را از انتخاب اتفاقی به اتفاق انتخابی بچرخانیم.