در عالم رازی است؛ یک سر پنهانی که باید از آن خبر گرفت. مادامیکه عالم را فقط در ظاهر ببینیم و در پوسته ماجرا بمانیم چیزی از زندگی نمیفهمیم. اما این راز چیست؟ شاید این راز به مقصد عالم ربط دارد. اینکه انتهای مسیر زندگی همه آدمها باید به کجا ختم شود و یا اینکه به کجا ختم میشود؟ اینکه اصلا ما برای چه به اینجا آمدهایم و چه مسئولیتی بر دوشمان گذاشتهاند؟ اینکه برای پیمودن این مسیر چه قانونی بر باطن هستی حاکم کردهاند؟ اینکه در این بحبوحه پر ستیز و گریز، کدام کار و عمل ما ضریب میخورد و کدام عمل و کار ما محکوم به نیستی و فناست؟
این راز، معنابخش زندگی است. خیلی جاها که از زندگی لذت نمیبرم و یا خود را باطل و بیهوده و سرخورده مییابم به همین خاطر است که از این قاعده رازگونه هیچ اطلاعی کسب نکرده و این رمز را کشف نکردهام؛ و اما باید دانست:
یک راز عمومی بر عالم حاکم است و بر زندگی هرکدام از ما یک راز اختصاصی. انگار این گاوصندوق دو رمز دارد؛ یک رمز عمومی که قفل اول را میگشاید و رمز دوم که ویژه صندوقچه اسرار خودم است. وقتی به رمز دوم دست پیدا کردم زندگیام معنا مییابد.