سید
سید
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

من مأمورم

مأموریت‌های ویژه‌ای بر دوش من است. مأموریت‌هایی خاص‌تر و انحصاری‌تر از آنچه بر دوش همه است؛ وظایفی خاص مبتنی بر ظرفیت‌ها و داشته‌های من و منبعث از نیاز جامعه‌ای که پیرامون من است. هم چون ظرفیت‌های من با بقیه مشابه نیست و هم جامعه اطراف من نیازهای خاص خودش را دارد پس مأموریت‌های من هم انحصاری خودم می‌شود؛ و این حکایت همه آدم‌هاست.

هر انسانی دو دسته مأموریت و شرح وظیفه دارد؛ نخست مأموریت‌های عمومی و دوم مأموریت‌های اختصاصی.

مشکل آنجاست که به مأموریت‌های عمومی فردی و اجتماعی مشغول مانده‌ام و از آنچه سهم خودم هست غافل شده‌ام. کسی هم نیست به این مسئله راهنمایی کند و یا با یک تلنگر و نیشگون من را به خود بیاورد که یالله! بجنب! وقت تنگ است، برگه مأموریت خود را پیدا کن و برای آن فهرست اجرایی فراهم ساز. اینکه از خودم و این‌همه کاری که انجام می‌دهم راضی نمی‌شوم همین است که آن کار اصلی و سهم‌القدر خودم را انجام نمی‌دهم.

فکرم مشغول است و دلم پردرد! کدامین زمان خواهد رسید من همانی بشوم که باید باشم و در همان خط و مأموریتی قرار بگیرم که باید باشم. اصلا ظرفیت‌های خاص من کدام است؟ ظرفیت‌های روحی، فکری، معرفتی، جسمی، مهارتی و صد البته موقعیتی؛ که این آخری در طول عمر مدام در حال تعویض و دگرگونی است. کدام زمان و مکان به این نقطه خواهم رسید؟

مأموریتچشم انداززمان
یک آدم عادی که می‌خواهد از حد معمول هم معمولی‌تر باشد؛ که بدون پرده و باآرامش حرف‌های دلش را با مخاطب ناشناس مطرح کند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید