یک سؤال مهم آن است که آرمانها، عقاید را میسازد یا عقیدهها هستندکه آرمان میسازند. شاید نتوان جواب سرراست و روشنی به این سؤال سخت و مهم داد اما چیزی که واضح است این است که بین هر دو مفهوم ارتباط مستقیمی برقرار است؛ نوعی از بدهبستان. آنان که به آرمانهای متعالی میاندیشند صاحب ایمانهای قوی و محکم میشوند و آنان که در سرزمین ایمان و باور زندگی میکنند حتما به قلههای بلندی از آرزو و تفکر دست مییابند.
آنچیزی که ارتباط این دو را بیشتر و سازندهتر میکند دو عنصر اساسی است: تفکر و اراده.
هرچه که بیشتر بیاندیشم سرزمین رؤیاها و باورهایم درخشانتر و بلوریتر میشود؛ بر وضوح آن افزوده شده و شک و شبهههای ویرانگر را محو میکند و هرچه بر اراده خود بیافزایم توان حرکت از ایمان به آرمان برایم مهیاتر میشود. مهم آن است که ایمانها، من را به سمت قلهها هل بدهد و قلههای بلند، ایمان من را عمقیتر و درونیتر کند.
پس این مربع با چهار رأس خود است که شاکله زندگی را بهخوبی مهندسی میکند: ایمان - آرمان - تفکر - اراده.