آدامس موزیشونم:)
آدامس موزیشونم:)
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

بامِ‌شَهر

از اینجا میشه همه چیزو دید. حتی اگر خودت نخوای.ارتعاش صدای ماشین های درحال عبور و گاهی صداهای متفرقه باعث میشه حس کنم که کجا هستم.

اگر بخوام از همینجا شروع کنم معدود ادم هایین که اینجا وایسادن و تماشا میکنن به یه شهر البته، شاید هیچکدوم فکر و نگاهشون اینجا نیست اما خب ، وجود دارن

اون پایین ادمایی هستن که هرکدوم معنای مختلفی توی ذهن دارن. هرکدوم روشی برای زندگی کردن. کارشونم حسرت خوردن زندگی دیگرانه که تلاش میکنن بدستش بیارن اما این اجازه رو ندارن. نمیدونم شاید یه روزی تونستن بدستش بیارن و از این اوضاع راحت شدن. اینجا برای رفت امد نگاهت میکنن تا اگر مثلشون نباشی تورو یکدست رنگ میکنن که عین خودشون بشی و بمونی. امیدوارم ادمک من به اینجا نیومده باشه.

اما اون وسط ا‌ضاع فرق میکنه. اونجا همه ادمارو میتونی ببینی و هیچکسم به کارت کار نداره و این اصلا خوب نیست. همه جور ادم از اینجا معلومه دنبال چیه اما بی هدفی وجه اشتراک تموم ادمای اینجاست. شاید نمیخوان که دنبال چنین چیزی باشن تا مبادا کسی نگاهشون کنه. اینجا به دیده نشدن و شلوغی عادت زیادی دارن. ادمک من اینجا گم میشه اگر بیاد.

کمی بریم جلوتر..جایی که مفهوم زندگی به کلی تغییر میکنه. نگاهایی رو روی خودت حس میکنی که بردگی و ماتم زدگی رو تو بند بند وجودت به رقص درمیاره چون ارباب های تو کسایین که با چشم هاشون تورو به اسارت گرفتن.زیبایی یه شکل و مفهموم دیگه از خودش اینجا نمایان میشه و اینجا همون جاییه که منبع همه حسرت هاست

اما برای ادمای پایین تر نه شلوغی ها مهمه نه مهمونی ها نه ادمای عجیب اونجا بلکه نابودی اون منبع برای ارامش روحیشون مهمه. آدمک من اینجور جاهارو دوست نداره.

_حاویِ‌عُقده‌هایِ‌دَر‌دِل_

کور بشه دوتا چشمی که نبینه:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید