عادله محجوبی هستم متولد 57
25 ساله که متأهل هستم. در شرایط سخت خانوادگی زندگی کردم هفت سال اول تقریباً همه چی خوب بود بعد هفت سالگی پدرم ازدواج دوم کرد و شروع مشکلات و زخمها آغاز شده بود البته من هنوز زخم نمیشناختم.
درگیری خانوادگی بی حرمتی و بی توجهی و بی عشقی دیگر دیده نشدن از اونجا شروع شده بود.
در سن کم 16 سالگی ازدواج کردم وارد چالشهای بعدی که اون موقع بهش مشکلات میگفتم.
باز هم تجربه بیعشقی، بیتوجهی، دیده نشدن، تأیید نشدن و یه وقتهایی همه چی خوب بود ولی روزهای جنگ و درگیری رخ میداد تا سال 98 من خیلی رنج و دردها رو کشیدم، تا جایی که دیگه از پدر مادرم، همسرم، فامیلها خسته شده بودم دلم تنهایی خودمو میخواست، از این که به هر کی خوبی میکردم بدی میدیدم از عشق پدر، همسر محروم شده بودم از تأیید دیگران دور شده بودم برای درمان خودم به مرگ فکر میکردم و خودمو از بین ببرم و به خاطر بچههام نمیتونستم تا این که یه روز به رابطه با دوستان تن دادم. ولی بعد از مدتی دیدم این بار هم حالم بدتر است و هیچ کدوم رو دوباره ندادم و این بار با شرم بیشتر.
روزهای آخر حال خرابی از خدا یا مرگ میخواستم یا چاره ی راه ، میگفتم که نجاتم بده تا این که توسط یکی از دوستان دورم پیج اینستای فراز قورچیان ر گرفتم تا اون روزی که شفای زخم برگزار میشد من که پر از زخم میدیدم خودم رو در خونریزی میدیدم با تشنگی و تمایل زیاد شرکت کردم و اون جا متوجه ریشه تمام مشکلات شدم متوجه درون خودم شدم تازه متوجه شده بودم که دنیا دست کیه و چیکار باید کرد. اون جا متوجه خود عوضیم شدم که پر از شهوت، ولع، وابستگی، تنبلی، بی ایمانی، کمبود، توجه طلب، گدای عشق و ...
اونجا با ضعف خودم روبرو شدم البته که با توجه به شرم ، اینها به خاطر شرایط خانوادگی و کهن الگو بهم رسیده و من باید کاری کنم. مثالا این که مثل ردیف چوب کبریتی که اولی روشن شده همین طور از شعله خودش به چوب کبریت بعدی انتقال میده. استاد فراز قورچیان بهم توی کارگاه شفای زخم یاد داد که برای زخمهام کاری کنم و تا امروز در حال شناسایی زخمهایم هستم و برای شفاشون کار میکنم و الان دیگه با آموزشهایم معجزههای زیادی برام رخ داده و از شهوتم رها شدم.
در فراوانی زندگی میکنم. مهر طلبی ندارم و با ایمان و اراده خدا در حرکت هستم و برای قطع کهن الگوی خانوادهام و شفای آنها نیز ثمر بخش است و الان خودم را در سرزمین عاشقان میبینم، از مسیر جدید زندگیم دست بر نخواهم داشت و تا جان دارم به اراده خداوند تسلیم هستم هر آن چه را که او برایم مقدر کند، و برای آرزوها و رویاهام زندگی میکنم.
الان دیگه توی سرزمینی جدید قرار گرفتم سرزمین من اینطوریه :
سرزمینی که پر از فراوانیست پر از زیباییهاست حتی زخمهایم موهبت دارند. صبر رو یاد گرفتم و در صبر نتیجه خوبی دیدم و میبینم.
آدمهایی که تو زندگیم میان آینه ای از من هستن بازتاب درون خود میبینم عشق گدایی نمیکنم و بی دریغ و بی توقع عشق میدم چون باور دارم عشق خداوند در وجودم دمیده و خدا گونه عمل کنم.
بی توقع شدم و روی باورها و اراده خودم کار میکنم. واقعا در کارگاه های شفای زخم ، استاد فراز قورچیان سرنوشت خیلی از ماهارو عوض کردن ، اینایی که براتون دارم تعریف تنها بخشی از آنهاست . چون میدونین ، خیلی مهمه که توی زندگیت کسی باشه که از توی سیاه چاله ی مغزت بکشت بیرون و کمکت کنه که بتونی به خود واقعیت نزدیک بشی ! یکی از چیز هایی که من از فراز قورچیان یاد گرفتم اینه که دیگرانو اصلا قضاوت نکنم و خودم رو جای اونها قرار بدم چون همگی یکی هستیم و هیچوقت نباید ظاهر زندگی کسی رو با باطن زندگی خودم مقایسه کنم .
این تنها یکی از ارزشمند ترین نکاتی بود که توی کارگاه های شفای زخم استاد فراز قورچیان روش کار میشه . بندها را قطع کردم و باز هر جا بند ببینم با دستهایم بندها را میبرم و به خودم و خدا متکی میشوم. انسانهایی که وارد زندگیم میشوند و حرفهایی که بهم میزنند یک پیام و آلارم هستند از طبیعت درست میگیرم و پاکسازی میکنم.
تمام سعی ام اینه که از ذهن دور شوم و خالی اش کنم به واسطه مراقبه و جایی برای خداوند باز میکنم تا اون در من جاری شود و با ایمان به خودش حرکت میکنم توی درد و رنج نمیمانم و همه جا نور را دنبال میکنم و در رویاهایی که به دنیا خدمت کند رویا و آرزو میکنم. تمامی اینهارو مدیون استاد و راهبر عزیزم فراز قورچیان هستم که با راهنمایی ها و پشتیبانی های ذهنی و روحی ای که در کارگاه های شفای زخم داشتند ، روح من رو نجات دادند .