«در جهانی که شر به طور مداوم در جریان است، انسان نمیتواند با نادیده گرفتن آن، از شرّش رهایی یابد.» — آلبر کامو، طاعون
اگر روزی بخواهند کتابی بنویسند از شهری که در آن زندگی میکنیم، شاید به داستان اوران در کتاب طاعون شبیه باشد. شهری که زیر سایه مرگ و بیماری، سرفههای ممتد و چهرههای درمانده فرو میرود. مردمی که دیگر نه فرصت دارند به زندگی فکر کنند و نه توانش را؛ چون هر روز درگیر جبر روزگاری هستند که بر آنها تحمیل شده.
اینجا، در میان شهرهای شلوغ، خیابانهایی که هر گوشهاش پر از چهرههای خسته و بیماران واقعی و روحی است، صدای سرفهها به موسیقی غالب شهر تبدیل شده. سرفههایی که تنها محصول ویروسهای بیماری نیستند، بلکه سهم نفسهای ما از هوای آلودهای است که سالهاست در صدر جدول آلودگی جهان ایستادهایم؛ صدرنشینیای که هیچگاه برایمان افتخار نداشته.
اما این فقط آلودگی هوا نیست. اینجا، آلودگی دیگری جریان دارد. بیماریای به نام فقر که آرام و بیصدا استخوانها را میشکند. فقر، بیماریای که میلیونها نفر را در کام خود فرو میبرد. دیگر تنها شکمها گرسنه نیستند؛ آرزوها هم گرسنهاند، رویاها هم در سکوت له میشوند. کودکی که باید در خیابان توپ بازی کند، کفشهای پارهاش را روی آسفالت میکشد و زیر لب دعا میکند فردا پدرش بتواند لقمهای نان به خانه بیاورد.
در این شهر، ثروت مردم به اسم امنیت، به اسم جنگ، به اسم شعارهای بیپایان از جیبشان بیرون کشیده میشود و به جیبهای آنها که هرگز از پر شدن سیر نمیشوند، ریخته میشود. در حالی که روی دیگر این سکه، انسانهایی هستند که با چهرههایی بیروح، همچون رباتها از دیکتاتوری پیروی میکنند. گویی انسان بودنشان را در نظامی از دست دادهاند که به آنها یاد داده سکوت کنند و فرمان ببرند.
و شهر، روز به روز در تاریکی بیشتری فرو میرود. مردمی که زمانی برای فردای بهتر مبارزه میکردند، امروز به تلاش برای زنده ماندن بسنده کردهاند. اینجا، امید هم به بیماری مبتلا شده است. گویی همه در تلاطم این طاعون مدرن، تنها تماشاچیاند.
آلبر کامو در طاعون میگوید که انسانها در مواجهه با شر سه دسته میشوند: کسانی که میجنگند، کسانی که تسلیم میشوند، و کسانی که نگاه میکنند. ما کجای این داستان ایستادهایم؟ آیا به تماشای فروپاشی جامعه خود عادت کردهایم؟ آیا تسلیم مرگ تدریجی روحمان شدهایم؟ یا هنوز کسانی هستند که برای زنده ماندنِ امید بجنگند؟
شاید امروز، در این شهر بیمار، هر کدام از ما مسئولیت داریم. شاید مبارزه با طاعونِ فقر، فساد، و ظلم، از یک صدا شروع شود. از یک انسان که تصمیم میگیرد سکوت نکند.
شهر ما بیمار است، اما این بیماری علاجی دارد؛ به شرط آنکه ما یادمان نرود هنوز زندهایم و میتوانیم تغییر دهیم. شاید فردا خیلی دور نباشد.
وضعیت فعلی ایران در آینه جهان و هوش مصنوعی:
فقر در ایران به عوامل متعددی وابسته است، از جمله:
فقر تأثیرات زیادی بر زندگی مردم ایران دارد، از جمله: