افسانه حبیبی
خواندن ۲ دقیقه·۱۹ روز پیش

داستان یا شعار سیاسی؟

من پیش از این از عزیز نسین کتاب «مگه تو مملکت شما خر نیس؟» را خوانده بودم، کتابی که چندان دوستش نداشتم. احساسم به این کتابش نیز مشابه است. وقتی در مسیر برگشت ساعت‌های زیادی را باید در قطار می‌گذراندم از بین انتخاب‌هایی که داشتم این کتاب را برداشتم، و باید بگویم حداقل اینقدر سرگرم‌کننده بود که من در آن مسیر تمامش کنم.

کتاب که به صورت نمایش‌نامه موزیکال نوشته شده،‌ ملغمه‌ای است از عاشق شدن و فوتبال. نوشتن خلاصه هم برای این کتاب سخت است، اولش چیزی نوشتم و بعد فکر کردم آنچه نوشته‌ام با این که در مقطعی در کتاب اتفاق افتاده، برای کتاب اهمیتی نداشت. کتاب روی مفاهیم اصلی فساد و بهره‌کشی از دیگران می‌چرخد. هر کسی در داستان سعی دارد به نحوی سر دیگری را شیره بمالد. محور اصلی این فساد و سواستفاده‌ها فوتبال است. فوتبالی که بیشتر از ورزش یک بازی سیاسی است که طراحی شده تا حواس مردم را از موضوعات مهم‌تر مملکت مثل گرانی منحرف کند و همزمان کیسه‌ی گردانندگانش را پر کند. در این میان شخصیت اصلی کتاب واقعا فوتبال را دوست دارد، بدون حاشیه‌هایش.

مشکل اصلی کتاب، مثل مشکل کتاب دیگری که از نویسنده خواندم، بی منطقی است. رویدادها بدون هیچ دلیلی پشت‌سر هم رخ می‌دهند. مثل پازلی که شخصی هر جور عشقش می‌کشیده به هم چسبانده، مشکل هم دقیقا این نیست که تکه‌ها به هم نمی‌خورند، بلکه اصلا شکلشان تعریف نشده که ببینیم چه جور قطعه‌هایی با هم می‌توانند جفت شوند. مدل فضای داستان جوری تغییر می‌کند و تعریف نمی‌شود که منطق را هم بی تعریف یا دائم التغییر می‌کنند. در نتیجه هر اتفاق عجیب و غریبی که رخ می‌داد من را از داستان پس می‌زد، بدون اینکه واقعا حس کنم منطق روایی شکسته شده چون اصلا بودنش را حس نمی‌کردم. این مسئله رخ‌دادهای بی‌پشتوانه درباره کتاب دیگر نویسنده هم صدق می‌کرد ولی از آنجایی که آن کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه بود معمولا این رخ‌داد بی‌پشتوانه تنها در آخر داستان خودش را نمایان می‌کرد، در حالی که اینجا که داستان بلندتر است، پر است از این اتفاقات این چنینی. این‌ها باعث می‌شود فکر کنم که نویسنده واقعا برای داستان روایی ارزشی قائل نبوده، حرفی سیاسی و شکوایه‌ای از وضعیت بد کشور توی ذهن داشته و می‌خواسته به گوش مردم برساند و برای اینکه افراد بیشتری بخوانندش به شکل داستان بیان کرده. در این حالت بی‌منطقی منطق می‌شود وقتی داستان تنها وسیله‌ است چه اهمیتی دارد که با عقل جور دربیاید؟

یکی از نکات جالب کتاب انتخاب قالب نمایشنامه موزیکال آن است. هر چند که این فرم روایی تنها زمانی در کتاب حضور دارد که جناب نویسنده یادش به آن می‌افتد و بقیه وقت‌ها قالب چیزهای دیگری است.


اینجا از تجربیاتم با کتاب‌ها و زندگی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید