ویرگول
ورودثبت نام
افسانه حبیبی
افسانه حبیبی
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

شب یک شب دو

یادداشتی بر کتاب "شب یک شب دو" بهمن فرسی.

عزیزم، اگر تو ماهی یکی دو تا از این سلام‌ها برای من بنویسی و روانه کنی، من آنقدر خواندنی خواهم داشت که تمام عمر نتوانم آنها را بخوانم. می‌بینی چه بدم؟

این کتاب را یک هفته پیش خواندم و برای نوشتن درباره‌اش صبر کردم، فکر کردم اگر فکر کنم شاید فاصله‌ای که بین خودم و کتاب حس می‌کنم کمتر بشود، که نشد.

داستان که در قبل از انقلاب می‌گذرد، درباره رابطه عاشقانه مردی است با زنی که با شخص دیگری هم در رابطه است. درباره زندگی مرد از خلال نامه‌هایی که به زن می‌نویسد، می‌فهمیم.

شاید گفتن این که داستان عاشقانه است یک جورهایی غلط‌انداز باشد، داستان اجتماعی-عاشقانه است بیشتر. عشق صرفا دریچه‌ای است برای بیان چیزهای دیگر، چون شاید آن چیزهای دیگر( فرهنگی که بین این‌جا و آن‌جا مانده) جایی برای پاگیری عشق نمی‌گذارند.

ما برهنه شدیم و آغاز کردیم. وقتی برهنه آغاز می‌کنیم، بعدا می‌توانیم پوشاننده‌ترین پوشاکمان را بپوشیم و مطمئن باشیم که جریان برقرار است و همه چیز ادامه دارد. دیگران دو اشکال دارند. آنها پوشیده آغاز می‌کنند، سالها پوشیده ادامه می‌دهند، و همین که برهنه می‌شوند همه‌چیز تمام می‌شود. یا این که برهنه آغاز می‌کنند اما آغازی میانشان روی نمی‌دهد. آن وقت هر کس لباس خودش را می‌پوشد و هر کدام به راه خود می‌روند،

بزرگترین مشکلم با این کتاب این بود که شخصیت اصلی را نمی‌فهمیدم، می‌توانستم تصور کنم چنین شخصیتی وجود داشته باشد، جلویم نشسته و حرف بزند، هر دو از یک خاک باشیم، دغدغه‌هایمان بعضا یکسان باشد، همه‌ی این‌ها بود و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید.

کتاب تاکید زیادی روی مفهوم ..... دارد( متاسفانه توی سایت آبرومندی مثل اینجا نمی‌توانم اسم مفهوم را بیاورم.) و به نظرم قصد این کتاب با طرح این مفهوم کاری به اشاره به خود بی‌بندوباری اخلاقی نداشت یا اگر هم داشت بخشی از چیزی عظیم‌تر بود که از دست رفته، ولی چه؟ این را نفهمیدم. از یک طرف اشارات و تاکید کتاب روی این مفهوم من را یاد کتاب "برادرم یک جادوگر بود" و "شب هول" می‌انداخت. شاید این عدم درکم از غرابت من با مفهوم وطن بیاید.

من و مصطفی، اینجا در تهران، رفته‌ایم مسگرآباد مادر مصطفی را چال کنیم. من واقعا خوشحالم که این زن بالاخره مرد. افیون متحرک بود. مصطفی هم حسابی معتاد شده است. ... نمی‌دانم چه کسی را نفرین کنم. جامعه را یا مادر مصطفی را؟ چون جامعه هم بالاخره یعنی مادر.

کتاب در حال حاضر چاپ نمی‌شود، ولی نسخه افست و الکترونیکی‌اش را می‌توانید پیدا کنید.

کتابعشقخلاصه کتابوطن
اینجا از تجربیاتم با کتاب‌ها و زندگی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید