افرا حامدزاده
افرا حامدزاده
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ سال پیش

هنوز «محسن نامجو» گوش می‌دهی؟

من این متن را حدودا ده روز پیش نوشتم. زمانی که هر بار آهنگی از نامجو می‌شنیدم، احساس تناقض یقه‌ام را می‌گرفت. پیشاپیش بگویم که در چنین وضعیت تاریخی‌ای احتمالا گوش دادن یا ندادن نامجو دغدغه‌ی جدی‌ای نباشد. اما من به نوشتن آن نیاز داشتم. برای کنار آمدن با خودم.

اگر شما هم چنین مسئله‌ای گوشه‌ی ذهنتان هست، خوشحال می‌شوم مرا بشنوید و من هم بشنومتان.

ممنون که وقت می‌گذارید.

تقریبا روزی نبوده است که آهنگی از محسن نامجو را گوش نکرده باشم. اما پس از انتشار روایت «اکانت ماهی» و آن فایل صوتی، هر موقع از نامجو آهنگی می‌شنوم، دوگانگی اولین احساسی است که سراغم می‌آید.

آنچه نامجو را برای من یا نسل من نامجو کرده (یا کرده بود) بخشی از هویت مشترک ناجو با من یا ما بوده است. نامجو وقتی از احساسش نسبت به ایران، ترک وطن، سرخوردگی از امیدوارْ ماندن و بی‌سرانجامی 40 سالگی و از دیازپام10 می‌گوید دارد از دهان امثال من می‌گوید. من با نامجو هم‌ زاد پنداری نمی‌کردم، من نامجو بوده‌ام. ناامیدی تصویر شده‌ی او از دانشگاه در دیازپام 10، با فاصله‌ی دو دهه، همان احساس مشترک من و نامجو در یک سال گذشته بوده است.

کدام خواننده‌ی تلفیقی خوان در ایران است که من حافظ را روزی چند بار از دهانش بشنوم؟ برایم از حصر و ناامیدی پس از 88 بگوید، دلتنگی و غمم را با «دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده» سبک کرده باشد؟ یا چگونه روایت «دراب مخدوش» که هزاران لحظه یادش کردیم در یک شب برایم تمام شود؟

اما چه شد آن تصویر در ذهن من؟ مخدوش، مبهم و بلاتکلیف.احساس من از نامجو درست شبیه دل‌ چرکینی از یک دوست صمیمی است. دوستی‌ای که پیوند عاطفی‌اش بریده شده و حالا چند خاطره و آهنگ و دیالوگ بینمان مانده است.

آنجا بود که ذهنم تلاش کرد هنر نامجو را از خود نامجو جدا کند. اما شد؟ نه. چون نوع ارتباط نامجو با ما فقط از طریق هنرش نبود. او ما را درگیر خودش و خودمان می‌کرد. چنین نزدیک آمده بود.

پس از آن روایت و ویس، هیچ جوابی در خصوص «هنوز نامجو گوش میدهی؟» نداشتم. دوباره به سراغ ویس نامجو رفتم و تلاش کردم ساختار فکری نامجو در آن فایل صوتی را بازیابی کنم. ابتدا یک روایت کلی از ویس مربوطه می‌نویسم تا بدانیم دقیقا از چه صحبت می‌کنیم.

محسن نامجو در همان دقایق ابتدایی ویس می‌گوید که پس از انتشار روایت آزار جنسی به تعداد فالورهای او اضافه شده است. جنبش می‌تو را «شلوغ بازی» خطاب می‌کند، سپس وضعیت پیش آمده را حاصل انتقام شخصی دانسته و اشاره می‌کند که در جنبش می‌تو زنانی روایت نوشته‌اند که در اوقات فراغتشان به کلاس نقاشی می‌رفتند-بدین معنا که به طبقه‌ی خاصی تعلق داشته‌اند_ در ادامه‌ی ویس، نامجو بیش از آنکه تحلیلی ارائه کند چندین جمله در مورد خودش می‌گوید مانند (یک ساعت نفس کشیدن من به اندازه‌ی 6 ماه زندگی کردن شماست) اشاره می‌کند که این حواشی او را از تمرکزش بر موسیقی دور کرده است. او فضای مجازی را برای قضاوت روایت‌های آزار جنسی بی‌اعتبار می‌داند و تاکید می‌کند که بدون مدرک نمی‌شود کسی را به آزار جنسی متهم کرد و در انتهای این بخش، به این پرسش می‌پردازد:«حذف من-محسن- چه کمکی به وضعیت زنان می‌کند؟»

در ادامه از زنی صحبت می‌کند که ما نمیدانیم کیست-هرچند که نام یک نفر را می‌برد- اما او زنی زیبا نیست، هنر ندارد، دنبال شهرت است و از افشای روایت آزار جنسی‌اش برای جلب توجه استفاده کرده است. از جنبش "می توی آمریکا" یاد می‌کند که «حداقل» یک نتیجه داشته است و آن هم پولی است که به "سلما هایک" در قبال افشاگری آزارجنسی‌اش تعلق گرفت. هرچند در نقد به وضعیت رسانه می‌گوید می‌تو به جای پرداختن به زنان سیاه پوست بروکلین، به "سلما هایک"می‌پردازد.

زنانی را نام می‌برد به عنوان "فعالین درست و حسابی حقوق زنان" که به جنبش می‌تو نپیوسته‌اند.اشاره می‌کند که جنبش می تو ناشی از یک خشم سرکوب شده است که نیاز به درمان دارد و می‌گوید که پول جلسه‌ی تراپی چند نفر را تقبل می‌کند اما کیست که برود. از دوستانش برای شرکت در اتاق‌هایی با عناوینی مانند "مدارک آزار جنسی نامجو" در کلاب هاوس گله می‌کند و می‌گوید مثلا قرار است نظر شما درباره‌ی محسن عوض شود؟ و ناراحت است که چرا هیچکس آنجا خلاف جریان غالب چیزی نمی‌گوید و یا نمی‌تواند بگوید او جمله‌اش را اینطور کامل می‌کند که:«هرچند که بدیهیه، آدم باید همْ از آدم پچه ور مالیده بترسه».

نامجو می‌داند روایت آزار منتشر شده متعلق به کیست، می‌داند در آن شب چه گذشته و خانواده‌ی آن شخص کیست اما می‌گوید که برای یک روایت آزار از یک اکانت فیک- که روایت واقعی‌ای را بیان کرده است- نباید جلوی دوربین ظاهر شود. در ادامه ایده‌ی ناز و نیاز را مربوط به ایران و فرهنگ ایران می‌داند که زن ایرانی با زن اروپایی متفاوت است و زن ایرانی است که در مقابل طالبش ناز می‌کند. در پایان ویس نیز به این می‌پردازد که به جای کمپین راه انداختن برای حق آزادی زنان برای خواندن و سیاسی کردن مسئله‌ی حذف صدای زنان در جمهوری اسلامی – که اشاره دارد البته که حذف صدای زنان در سیاست ج. ا وجود دارد- اما کدام زنی مهارت قابل توجهی در آواز خواندن دارد که نگران حذف آنان از این عرصه هستیم.

اگر چند بار با دقت فایل صوتی نامجو را گوش کنید متوجه پراکنده گویی او می‌شوید. مشخص است که این ویس در پاسخ به یک دوست، رفیق یا همکار است که احتمالا علت سکوت نامجو را جویا شده و او در محیطی شخصی این پاسخ را ارسال کرده است.

به صورت کلی نامجو دو نقد به جنبش می‌تو وارد می‌کند که نقد بسیاری از افراد در خصوص جنبش می تو بوده و هست: 1- جنبش می‌تو خودش طبقاتی است. افراد در یک طبقه‌ی فرودست به آن دسترسی ندارند و یا حتی اگر دسترسی هم داشته باشند به علت آبروشان و تابو بودن آزار جنسی نمی‌توانند روایتشان را فاش کنند و این زنان به تکرار چنین تجربیاتی نزدیک و یا نزدیک‌تر از طبقات دیگراند2- فضایی که در جنبش می‌تو شکل گرفته فضای غالب رسانه‌ای است که روایت‌های افراد مشهور در آن دیده می‌شود و گاها به محلی برای عقده گشایی‌های شخصی تبدیل شده است.

لحن نامجو، لغاتی که انتخاب می‌کند-مانند پاچه ور مالیده- و تحقیر طرف مقابل با همان جمله‌ی «یک ساعت نفس کشیدن من ...» حاکی از خشم او در آن موقعیت است. نگاهی ناشی از وسعت اگوسنتریسم شخصی با اشاره به این که روایت آزار نامجو حواشی زندگی‌اش است و متن زندگی او درگیری با موسیقی‌ است.

در تمام ویس، نامجو از دیگری‌ای صحبت می‌کند که برای منِ مخاطب مشخص نیستند. گروهی که چند ویژگی دارند: سواد ندارند، در زندگیشان کار جدی‌ای نکرده‌اند، با نامجو مشکل شخصی دارند، افرادی که دنبال جلب توجه‌ از طریق افشای روایت‌های آزارشان هستند و حقیقتا دغدغه‌ی وضعیت زنان را ندارند. از نظر او کسانی که در این جنبش بوده‌اند به عبارتی همان پاچه ور مالیده‌هایی هستند که فعالین "درست و حسابی" حقوق زنان با آنان همراهی نکرده‌اند- افرادی مانند شادی صدر، فرانک عمیدی و افرادی که در برنامه‌ی سمت نو هستند.

هرچند که جنبش می‌تو قدمت زیادی ندارد تا به لحاظ ساختاری و نظری به صورت جامع و مانع به آن پرداخته شده باشد اما مشخصا نامجو هم درباره‌ی جنبش می‌تو تنها به اندیشه‌ و تجربه‌ی زیسته‌اش اکتفا کرده است و درگیری عمیقی با «مسئله‌ی زنان» نداشته است. نامجو در جایی اشاره می‌کند که «با کدام مدرک من متهمم؟» برای کسانی که مسئله‌ی آزار جنسی به صورت فیزیکی رخ داده باشد و یا آثار جرم به صورت قانونی ثبت شده باشد صحبت نامجو صحت دارد؛ اما آزار جنسی وسیع‌تر از نشانه‌های فیزیکی و موارد قابل ثبت است. چطور آن لحظه که شخصی با کلامی، نگاهی و لمسی آزار دیده است را می‌توان ثبت کرد؟ آیا اگر شخصی که آزار دیده است و در آن لحظه به فکر ثبت شواهد قابل دفاع باشد به این متهم نخواهد شد که اگر این لحظه قابل پیش‌بینی بوده است چرا شخص خود را در چنین موقعیتی قرار داده است؟ کدام آزار جنسی قابل پیش‌بینی است آن هم به گونه‌ای که شخص آزار دیده هشیارانه به دنبال ثبت مدارک باشد؟ اتفاقا جنبش می‌تو «وسعت حیطه‌ی آزار» را به ما نشان می‌دهد.

در ادامه او از دوست فلسفه خوانده‌ای می‌گوید که به نامجو پیام داده است که «نه همان نه است» و نامجو تجربه‌ی مشترکشان را به او یادآور می‌شود که «نه» ایشان در آن شب به «بله» تبدیل شد و این خود مصداق عینی‌ای است که «نه همان نه نیست». نامجو این اتفاق را حاصل بستر فرهنگی زنان ایرانی می‌داند. نامجو به اشعاری حاکی از اصرار عاشق و حذر معشوق اشاره می‌کند. گویی از حافظه‌ی جمعی مدد می‌جوید و می‌خواهد که تعداد «نه‌هایی» که «بله» بودند را بشمارد. اما این تحلیل به صورت بالقوه می‌تواند قربانی بگیرد. وضعیت فرهنگی ایران هم مانند همه‌ی کشورها در نسبت با جهان در حال تغییر است و چه بسا بهتر که «نه تبدیل به معنای نه شود» و بستر چنین توجیهی را برای دیگران به وجود نیاورد. اگر مبنا را بر پذیرش ظاهر کلام اشخاص بگذاریم راحت‌تر می‌توانیم از وقوع آزار جلوگیری کنیم. اینجا نمی‌گویم ادعای نامجو درباره‌ی اشعار ما درست یا نادرست است، می‌گویم این نگاه در راستای وضعیت زنان و جلوگیری از آزار کمکی نمی‌کند و چه بسا خطرناک است و حافظه‌ی جمعی ما اینجا رهایی بخش نیست بلکه غلط انداز است.

و در انتهای ویس، نامجو به ما می‌گوید «کمپین حق آوازم را پس می‌گیرم» به صورت کلی بیهوده است. در اصل او -سیاست سانسور و حذف جمهوری اسلامی را به حاشیه‌ی می‌برد -می‌گوید بله این سیاست جمهوری اسلامی هست- اما کو زنی که درست بخواند؟ فالش نخواند؟

نامجو این مسئله را ساختاری نمی‌بیند. زنان و مردان به صورت ذاتی برتری‌ای برای آموختن و نیاموختن آواز ندارند. بلکه در یک ساختار آموزشی و فرهنگی متفاوت قرار گرفته‌اند که اتفاقا این تفکیک بر اساس جنسیت‌شان بوده است. امروز همان اندازه که برخی زنان فالش می‌خوانند مردانی هم کنسرت می‌گذارند و خارج می‌خوانند و اتفاقا پول هم در می‌آورند. مسئله از آموزش است نه تاثیر جنسیت بر آموزش آواز و عدم جدیت زنان در فراگیری اصول موسیقی. که اگر چنین ادعایی هم هست باید با فکت باشد. مشاهدات شخصی در چنین اظهاراتی عموما ما را به بیراهه می‌برد.

القصه، همانطور که در بالا اشاره کرده‌ام نامجو برای من و امثال من فراتر از هنر و موسیقی‌اش بود. در واقع خود نامجو مخاطبش را فراتر از هنرش خواند. سال‌های اول دانشگاه، قصه‌ی نامجو جز اولین روایت‌هایِ جوانیِ هدر رفته در دوری از وطن بود؛ که می‌شنیدیم و نامجویی که ایران نبود اما «از یاد مبر خون» را تز زبان ما می‌خواند. محسن، چطور در این موقعیت دوگانه‌ای که گیر کرده‌ایم از ما می‌خواهی رهایت کنیم تا به هنرت- که پژوهش در خصوص سبک موسیقی جز در آثار رودکی است- بپردازی؟

اگر این ویس مبنای مانیفست نامجو در خصوص جنبش می‌تو باشد، موضعی بسیار فرادستانه و مردسالارانه است. درست خلاف آن تصویری که نامجو در ذهن من یا ما از خود ساخته بود. نامجوی بی‌تکلف و متواضع که1ساعت زندگیش را با ارزش‌تر از 6 ماه زندگی من یا ما می‌داند.

آخرین نکته که نامجو به آن اشاره کرد «تغییر نکردن» نظر دوستانش در خصوص او-محسن- است.من در مقابل چنین وضعیتی ساکت ماندم. آنجا از خودم پرسیدم «اگر نزدیکان من آزارگر باشند باید چگونه با آن مواجه شوم؟» تلاش کردم درباره‌ی این موضوع میان متون دست اول سرچ کنم اما در خصوص اینکه فرد آزارگر مشخصا دوست شما باشد و شما با روایت آزار او مواجه شوید گزارش و پژوهش خاصی صورت نگرفته است. احتمالا به لحاظ روان‌شناختی، نزدیکان یک آزارگر ابتدا دچار شوک، انکار، خشم و سپس پذیرش واقعیت می‌شوند و یا ممکن است به فراخور شناخت‌شان از شخص آزارگر در هر کدام از این مراحل متوقف ‌شوند.

حال من و امثال من احتمالا به لحاظ منطقی می‌دانیم که با نامجو در حوزه‌ی زنان مواضع کاملا متفاوتی داریم و نسبت به این موقعیت احساس‌های مختلفی هم خواهیم داشت. اما در خصوص افشای "اکانت ماهی" احتمالا همه یک حس مشترک داریم. آزار نه قابل توجیه است و نه قابل پذیرش.

در خصوص طبقاتی شدن جنبش می‌تو، می‌توان اینطور نگاه کرد که روایت زنان در هر طبقه‌ی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی‌ای نیاز است چون در هر طبقه امکان تجربه‌ی آزار جنسی وجود دارد. حال باید فاصله‌ای که در جنبش می تو افتاده است را پر کنیم. حضور یک طبقه به معنای منع حضور طبقه‌ی دیگر نیست. هرچند که ابتدا باید توجه کنیم روایت کردن آزار در همه‌ی طبقات به یک میزان هزینه ندارد، و می‌تواند شرایط را برای آزار دیده در آن طبقه سخت‌تر از پیش کند.

و حال پاسخ به اینکه: هنوز محسن نامجو گوش میدهی؟

در واقع نوع ارتباط من یا ما با نامجو به قبل و بعد از این اتفاق‌ها تقسیم می‌شود. در هر محفلی که نامجو پخش می‌شود بحثی شکل می‌گیرد که بالاخره گوش بدهیم یا خیر. درباره‌ی آنچه در «گذشته» با آن ارتباط گرفته‌ایم احتمالا ما را با یک خاطره و لحظه‌ای گره می‌زند که دیگر قابل بازیابی نیست و نمی‌توانیم برگردیم و تفسیرمان را از گوش‌هایی که در آن لحظه نامجو را شنیده است تغییر دهیم. اما آثار جدید نامجو برای من یا ما تنها تصویر یک خواننده‌ است تهی از هر تفسیر روشنفکرانه‌ و یا روشنگرانه. نامجوی «پیش رو» در ذهن من هم در "بزنگاه" به ریشه‌های مردسالارانه‌اش بازگشت.

یک نکته و پایان

جنبش «می‌تو» هم مانند بسیاری از جنبش‌های دیگر دارای ضعف‌ها و قوت‌هایی است. نیازمند بازاندیشی و به روزرسانی است. بسیاری از اشخاص "برابری طلب" نقدهایی درباره‌ی می‌توی ایرانی دارند که متاسفانه به رشته‌ی تحریر در نمی‌آورند. چه بسا فضای فعلی جنبش می‌تو را غیرقابل نقد می‌دانند و به ناچار در مقابل جریان غالب سکوت کرده‌اند تا مبادا به چیزی که نیستند متهم شوند. درحالی که بقای هر تزی به آنتی‎تز خود بسته است و در این راستا چه چیزی جز «دیالکتیک» رهایی بخش است؟

“حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را”

آزار جنسیجنبش می تومحسن نامجوروایت آزار جنسی
ملغمه‌ای از جامعه شناسی، روانشناسی، زنان و شوریدگی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید