اهل نه گفتن نیستم خیلی زیاد اینو گفتم بهتون اما هرچیزی رو بی دلیل نمیپذیرم. چند وقت پیش رفتم یه سفر و اونجا همرا پدر رفتیم سینما و NO TIME TO DIE رو دیدیم.
اینو بگم من عاشق فیلمای جیمز باندم و تمام دورانم رو باهاش سپری کردم و هزاران بار دیدنشروتجربه کردم، از اولیناش با حضور جذاب شون کانری تا به الان...
اما اینبار دیدنم که 3 بار هم بود شکل دیگه بود، عمیق و همراه با یه دغدغهای که چند ماهی بود باهاش درگیر بودم. دغدغه چی بود؟ این که ما توو شرکتمون ریبرندینگ کردیم با حضور یک مشاور که برند بوک رو طراحی کردن.چالش این بود که من برای طراحیهام دوست داشتم از یک سری چیزهای برند بوک استفاده کنم که نشون بده آسود از امروز اینه اما اکثرشون توسط مشاور هنری رد میشد. با چه عنوانی؟ لازم نیست همیشه اینارو استفاده کرد افراد خسته میشن !!!! چرا؟؟؟
حقیقتا هضم این دیالوگ برام سخت بود جوری که یا باید غلط بودنش یا درست بودش رو برای خودم ثابت میکردم چون تا بحال این دیالوگرو به عنوان آدمی که توو این حوزه چندین ساله مشغول به کارهرو نشنیده بودم.
گذشت و من رفتم سفر با وجود همین دغدغه و بعد هم سینما و دیدن فیلم جذابم.
داشتم فیلم رو نگاه میکردم که تمام سری فیلمهای جیمز باند از اول تا به امروز رو تو همون زمان 3 ساعت با فیلم مرور کردم.
چه عجیب یعنی بنظرتون به ذهن ایدهپرداز فیلم نرسیده بود تکرار یه سری چیزا ممکنه که بینندههارو اذیت یا خسته کنه؟
اصلا ما خسته شدیم؟
جواب واضحه نه و تمام:) ما نهتنها خسته نشدیم بلکه حس تعلقی رو داشتیم که من و پدر هر چند وقت یکبار با هم مرورش کردیم مثل موزیک مثل باند جیمز باند گفتنش مثل دایره و شلیک اول فیلم مثل حضور دایره هایی تو تیتراژ شروع فیلم و...
خیلی چیزهاش به ظرف زمانه تغییر کرده اما امضاهاشو داره در تمامی فیلمهاش با هر قصهای مواردی رو داره که به من بیننده حس بهتری میده، حس تعلق.
این همون برندینگه اما جنسش متفاوته ولی به من ثابت شد که راه رو درست رفتم و میتونم همینجوری فکر کنم ، طراحی کنم و ادامه بدم. شاید تکرار به من حس خوبی میده نمیدونم اما الان میتونم با اقتدار بگم نه و تکرار رو به عنوان طراح گرافیک شرکت آسود برای برندینگی بهتر انتخاب کنم.