من یه چند ماهیه بنا به شرایطی درحال چیدن برنامه سفر بودم یعنی از تیر.
توو کرونا سفر کردن یه چالش جدید بود، کلی کارو مسئولیت که واقعا برای یه سفر یک هفتهای برای استراحت زیادی زیاده. خلاصه کارارو چیدم مثل تست Pcr و واکسن و ... و آماده شدم یک هفته از همه چیز بِکنم و یه نفسی بکشم.
تو همین گیرودار و کلی استرس که کارای شرکت رو برسونم مدیرم اول هفتهی مونده به سفر گفت شاید بخاطر کار زیاد مجبور شی یه تایمی در روز رو اونجا (تووسفر) کار کنی و لبتاپ بدیم بهت ببری :/. به معنای کامل کلمه کلا ریختم بهم و گریپاژ ماله یه دیقم بود.
من آدم استرسیم چون باید کاری رو که بهم محول میکنن درست، بموقع و کامل انجام بدم حالا با این شرایط چه کنم؟ اصلا میشه دیگه استراحتی کرد؟!...
یک هفته این حرف تو ذهنم موند و هی بهش فکر میکردم که چه کنم و چی بگم. کم کم بابام فهمید بهم ریختم و ازم خواست بگم چی شده و باهام حرف زد که سعی کن حرف بزنی و انقدر خودخوری نکنی ( اینم بگم من زیاد حرف نمیزنم و از همه بدتر نه گفتن سختمه و زوووووور می زنم برای گفتنش)
روز آخر خیلی صادقانه با مدیرم حرف زدم و ازش خواستم بهم این اجازرو بده. شاید خیلیاتون فک کنید مرخصی حقه آدماست و اصلا اینا معنی ندارو فلان و بهمان اما ما با جون و دل کار میکنیم ، یه تیمیم و همه باید حالشون خوب باشه.سفر رفتن من با وجود حال بد مدیرم و در نهایت تاثیر روی هم تیمیام مُفت نمیارزید پس باید با درک ، دوستانه و از همه مهمتر صادقانه میگفتم که مدیرم با همه رضایتش بگه اوکیه.
و بله با همه رضایت اوکی رو داد. یک هفته استراحت مطلق بدور از هر گونه ارتباط خیلی چسبید و بهش نیاز داشتم.
قشنگترین قسمتش و بخوام بگم اینه فردا میرم سرکار اونم با کلی ذوق و انرژی و باید بگم:
شرکت خوبم و مدیر بادرکم ممنونم ازتون مرسی گذاشتید انرژی ذخیره کنم و میدونم مسیر پر فرازو نشیبی داریم که من توو طراحی و خلاقیت مثل همیشه با تمام وجود و البته با کلی انرژی همراهتونم.