این بلوط سر به فلک کشیده ریشه در خاک سرخ مقدس دارد و هر روز شاخک های ریشه اش را بلندو بلند تر می کند تا به چشمه زلال دل زمین برسد و از آب گوارایش بنوشد.
آنقدر ریشه ها در طول زمان طویل شده اند که می توانند تشنگی خود را از دل زمین سیراب کنند .
بچه که بودم همراه بزرگترها به گندم زار می رفتیم . من و خواهر بزرگم قدم زنان در گندم زار ها مشغول تماشای بلوطهای سر به فلک کشیده و سرسبز و که با وزش هر بادی برگهایشان به رقص در می آمدند ، بودیم که خواهرم گفت : آنقدر ریشه های درخت بلوط بلند است که آب را از اعماق زمین می مکد تا تشنه نماند . آخر برای من سوال بود که در این زمینای پهناور آب کجا بوده که به پای درختان بلوط بریزند . آنهم این همه بلوط ! غیر قابل شمارش تا چشم کار می کرد بلوط وبود و بلوط ، کوچک و بزرگ .
آنهایی که جلوترو نزدیکترند سر به فلک کشیده اند و چشم انتهایشان را نمی بیند . آنهایی که دورتربودند کوچک تر به نظر می رسند گویی اندازه کف دست اند .
قدرت خالق بی همتا را می توان در آفرینش و شگفتی میوه های خارق العاده این درخت دید که آدمی را به تفکر وا می دارد .ابتدا لایه ای سخت و خشن به نام پوسته به رنگ قهوه ای تیره دارد و درونش پوسته ای سفت و براق به شکل بیضی .
در ابتدا سبز رنگ است که با بزرگ شدن میوه به رنگ طلایی براق در می آید و سومین لایه اش خمیر بیضی شکل خاکستری رنگیست که بعداز به ثمر نشستن میوه و افتادن بر زمین خمیر میوه مورد استفاده قرار می گیرد .چشمها را به خود خیره می کند و یواش یواش خود را از شاخه ها جدا می کنند و بر زمین می نشینند آنگاه روستائیان هر دانه اش را طلای ناب می دانند دانه دانه آنها را جمع کرده و با شکستن پوسته طلایی رنگ خمیر درونش را بیرون آورده و آنرا می کوبند تا نرم و پودر شود .
سپس در آب خیسانده بعد از چهل وهشت ساعت خمیرش را به شکل دایره های کوچکی در می آورند وزیر نور گرم آفتاب پهن می کنند تا خشک شود . حال برای مصرف دوباره این توپ های خشک و ریز را در آب خیسانده تا خمیر شده و آنرا روی تابه آتش ریخته و به شکل نان پهن کرده تا برشته شود .
آه !ای بلوط زیبای سرزمین مادری و پدری من ، ای سرو تنومند و سر به فلک کشیده که قامتت استواری را به من آموخت و رنگ سبز تنت زیبائیهای خالق را به من بخشید .
با تو می گویم از شبهای تنهایی ام
از غم و غصه های قدیمی ام
کاش می توانستم هم پای تو قدم بکشم .
کاش می توانستم روی یکی از شاخه های پر قدرتت بنشینم تا دست نوازشت را بر سرم بکشی .
کاش می توانستم غم ها و غصه هایم را روی برگهایت بگذارم تا باد آنها را با خود به نا کجا آباد ببرد .
و ای کاش می توانستم ساعتی را زیر سایه خنک و دلپذیرت با آرامش خاطر بیاسام .