داغ دلم تازه گشت
از غم هجران رویت
داغ دلم تازه گشت از سوختن جسم و وجودت
داغ دلم تازه گشت در ماتم جانسوزت
قاسم جان ! بدان که اشکهایم را یاری ایستادن نیست
بدان که در نبودت مردم چه غوغا کردند .
گل بر سرو نوحه ها خواندند .
پیر و جوان زجه زنان قدم زنان
کوی و در و دشت پیمودند
تا بکشند دست به تابوتت
و بوسه زنند پیکرسوخته ات