یکی از اقوام خیلی نزدیکم که اینستاگرام داره، چند وقت پیش با یه لحن متعجب و افسوسبار و لب و لوچۀ آویزون گفت:" دیدی شهره لرستانی تغییر جنسیت داده شده مازیار؟ آخه تو این سن دیگه؟"
راجع به این موضوع خیلی فیلم ساخته شده، هم توی ایران هم توی دنیا. ولی من از نوجوونیهام همچین چیزی رو شناختم.
من و خواهر کوچیکم توی یه مدرسه بودیم. توی کلاس خواهرم یه "دختر" چشم آبی بود که خیلی پسرونه بود. هم چهرش، هم رفتاراش. همیشه هم ناراحت بود. دخترا هم توی مدرسه عاشقش میشدن. خواهرم که از دبستان با اون توی یه کلاس بود. میگفت از همون سالای خیلی بچگی به دوستاش میگفته که پسره ولی خانوادش تهدیدش میکردن که اینو نگه. وقتی خانوادش میومدن تا کارنامشو بگیرن از ترس پاشو مینداخت رو پاشو دستشو میزد زیر چونش و مثل دخترا ظریف میشست تا خانوادش دعواش نکنن. این کارا هم مادرش یادش داده بود. خواهرم میگفت یه بار که دوستش خیلی ناراحت بوده، گفته که خالههاش و مادرش براش صفحۀ فیسبوک درست کردند و آرایشش کردند و عکساشو گذاشتن تا بهش بباورونند که دختره.
من خودم که دبیرستان بودم، یه هممدرسهای داشتم که اونم همین مشکلو داشت. موهاش کوتاه بود و هیچوقت روسری سر نمیکرد و هر کلکی میزد تا مانتو و روسری نپوشه. اون موقعها مثل الان تیشرتهای اُورسایز و شلوارهای گشاد مد نبود و خیلی سخت بود مانتو و روسری نپوشی. این براش خیلی مشکل به وجود میاورد و ما هم که بهش میگفتیم چرا به خاطر راحتی خودت مانتو و روسری نمیپوشی جواب میداد:"مگه من دخترم که روسری سر کنم؟" میزان غمگین بودن این جواب (و البته احمقانه بودن سوال ما) خیلی واضحه و نیاز به هیچ توضیحی نداره. این دوست هم دنبال این بود تا از خونه فرار کنه، تا بدون آبروبری از خانوادش از بلاتکلیفی دربیاد. پشت دستشویی یه جای باریک و دنج بود که برای دستشستن باید اونجا میرفتیم. بیشتر اوقات این هممدرسهای اونجا بود و یواشکی اهنگ گوش میداد و نگاهش هم همیشه فکری و غمگین و کمی هم خشمگین بود.
یه بار هم دریا پلاژ خانومها بودیم و خانومها به یه بچه شک کردند و برای اینکه نگاه نامحرم به بدنشون نیوفته غرور اون بچه رو له کردند و لختش کردند و نمیدونم چطوری بچه رو با مادرش از ساحل پرت کردند بیرون.
و توی دانشگاه هم یه همدانشکدهای بود که در ظاهر پسر بود و همه تا از کنارش رد میشدن با انزجار میگفتن چرا این عین دو جنسههاست؟ اتفاقاً اون همدانشکدهای هم نگاهش همیشه فکری و غمگین بود.
اولین بار از اون هممدرسهای شنیدم که عمل تغییر جنسیت توی ایران قانونیه ولی خانوادهها به خاطر ترس از آبروشون مخالفت میکنند.
مشکلات دو جنسهها فقط توی ایران نیست. یادمه یه بار مطلبی میخوندم که میگفت کسانی که تغییر جنسیت دادند و خانوم شدن باز هم نیروی بدنیشون از خانومها بیشتره و نباید با خانومها توی رقابت ورزشی شرکت کنند.
آیا دوجنسه بودن خودش یکی از شوخیهای دنیا نیست و به اندازۀ کافی دردناک و مشکلساز نیست؟
آیا خود اون آدم با حس جدا افتادگی از تمام آدمای اطرافش که یکی از تلخترین حسهای دنیاست نباید دست و پنجه نرم کنه؟
آیا این رفتار با اینکه از انسانی که نقص عضو داره رو بگیریم فرقی داره؟
وقتی به این فکر میکنم که این عمل قانونیه ولی خانوادۀ همچین آدمهایی بیشترین مشکلو برای این افراد به وجود میارن از خودم میپرسم آبرو چیه؟ حرف مردم چیه؟ که به خاطرش آدما سر دخترشون و زنشونو میبرن، یا زندگیای که کلش یه چشم به هم زدنه رو حروم میکنن.
به اون شخصی که میگفت تو این سن چرا شهره لرستانی تغییر جنسیت داد همۀ اینایی که اینجا نوشتم رو نگفتم. بهش گفتم که شاید تا این سن کسایی که بودن که نمیذاشتن (کسایی که برای آدم عزیزند و آدم نمیخواد ناراحتشون کنه چون بهشون احساس دین میکنه).