دوالف
دوالف
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

دشمن عزیز

خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید به هم شبیه هستید
خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید به هم شبیه هستید


شاید خیلی از ما فکر کنیم بقیه انسان ها ذاتا خودخواه، تهاجمی و زودترس هستند. اینکه فکر می کنیم برای دیگران اعمال درد و رنج کاری ندارد. اینکه سربازان دشمن خدانشناس هستند، اینکه آن کسی که با او اختلاف داریم هرکاری ازش بر می آید و انصاف و انسانیت حالی اش نمی شود و ... علم اما می گوید:

برخلاف فیلم های هالیوودی در واقعیت خشونت مسری نیست، خیلی طول نمی کشد، مخالف ذات ماست و هرچه باشد آسان نیست و اغلب انسان ها در باطن نسبتا نیک هستند.

اما چرا این فکر را فقط راجع به دیگران می کنیم؟ چرا خودمان و اطرافیانمان را موجوداتی مهربان می بینیم اما راجع به دیگران طور دیگری فکر می کنیم؟ و اصلا مگر سایر جنگ ها رخ نداد و آن همه آدم کشته نشدند چون دنیا را اینگونه دیدیم؟

حتما تا همینجا ربط نوشته را به اتفاقاتی که این روزها در کشور عزیزمان ایران می افتد متوجه شده اید، پس این بار نتیجه را در ابتدا می گویم، تصوراتی که هر طرف از طرف دیگر دارد از واقعیت و حقیقت دور است. پلیس و نیروی امنیتی ما یک عده وحشی و قاتل و شکنجه گر نیستند و در خیابان ها هم یک عده بی دین و طرفدار برهنگی و تجزیه طلب و آشوبگر و حمله کننده به زنان چادری و آتش زننده قرآن حضور ندارند. (میدانم تمام این موارد بوده، اما اکثریت نبوده)

برخی چیزها ،چه باورشان کنی و چه نکنی،حقیقت دارند. آب در یکصد درجه سلسیوس می جوشد. سیگار کشنده است. برخی چیزهای دیگر بالقوه حقیقت دارند، اگر باورشان داشته باشیم. اگر پیشگویی کنید بانکی ورشکسته می شود و این باعث شود تعداد زیادی متقاعد شوند و حساب خود را ببندند، پس شکی نیست که بانک ورشکسته می شود. یا مثلا اگر پزشک شما داروی الکی تجویز کند و بگوید شما را درمان می کند، احتمال دارد واقعا حالتان بهتر شود. هرچه دارو پر زرق و برق تر، احتمال درمان بیشتر.

باور کردن گزاره های بالا راجع به هموطنان خودمان هم از آن چیزهایی است که اگر باور کنیم به حقیقت می پیوندد چون ما شروع می کنیم به بیزار شدن از هم. تا همینجا هم شده ایم، مگر نه؟ در ادامه می خواهم تلاش کنم بگویم چگونه شروع کردیم به بیزار شدن از هم و برای اینکه کمتر از هم بیزار شویم چه کنیم؟

اگرچه می گذریم از کنار هم آرام // شما ز من متنفر، من از شما بیزار

متهم ردیف اول: دی ان ای

در طول قرن ها زندگی انسان، چیزهایی در دی ان ای ما نهفته شده، ویژگی هایی که خود ما هم خیلی از آن ها چیزی نمی دانیم ولی بدن هر روز از آنها استفاده می کند.

هورمون در آغوش کشیدن، اکسیتوسین
هورمون در آغوش کشیدن، اکسیتوسین


اکسیتوسین

شاید چیزی راجع به اکسیتوسین شنیده باشید، هورمونی که در عشق نقش دارند و به آن "هورمون در آغوش کشیدن" می گویند. برخی تصور می کردند اگر کمی اکسیتوسین استشمام کنید، بهترین قرار ملاقات را خواهید داشت :)، پس چرا با هواپیما آن را روی خلایق نمی ریزند تا دیگر نه از جنگ خبری باشد نه از دعوا و جرم و جنایت؟

محققان فهمیدند اکسیتوسین فقط به گروهِ آشنایانِ فرد محدود است، در واقع اکسیتوسین باعث تقویت علاقه بیشتر به دوستان و تشدید انزجار از غریبه ها می شود.

پیش داوری منفی

ما حواسمان بیشتر به بد است تا به خوب، به نفع غریزه بقای ماست که صد دفعه از به اشتباه از یک عنکبوت یا مار بترسیم تا یک دفعه به اشتباه نترسیم.

پیش داوری دسترسی

اگر بتوانیم به راحتی نمونه ای از چیزی به خصوص را به یاد بیاوریم، فرض می کنیم نسبتا رایج است.

متهم ردیف دوم : تلقین

حتما حداقل یکبار اسم فیلم Inception به گوشتون خورده، داستانی تلقین یک ایده به ذهن یک نفر در حین خواب، ایده ای که در شروع بسیار کوچک و بی ربطه اما رشد می کنه، ایده ای که تا عمق ناخودآگاه میره و شخصیت فرد رو میسازه.

Inception
Inception


-نابود نشدنی ترین انگل چیه؟
-باکتری؟ ویروس؟ انگل روده؟
-ایده! به شدت مسری و نابودنشدنی
- وقتی فکری وارد ذهن آدم شد تقریبا غیر ممکنه که بتونی نابودش کنی، فکری که کاملا شکل داده شده و قابل درک باشه در ذهن میمونه، درست این تو.

متهم ردیف سوم: اخبار

ماده مخدری به نام اخبار
ماده مخدری به نام اخبار


لحظه ای تصور کنید که مواد جدیدی به بازار آمده است. بسیار اعتیاد آور است و چیزی نمی گذرد که همه گیرش می افتند. دانشمندان تحقیق می کنند و به این نتیجه می رسند که مواد مزبور باعث می شود " برداشت غلطی از خطر، دلهره، روحیه بد، ناتوانی آگاهانه، احساس تحقیر و کینه به دیگرن و فقدان عاطفه" ایجاد شود. آیا از این ماده استفاده خواهیم کرد؟ آیا فرزندانمان اجازه امتحان آن را دارند؟

ظاهرا آری! چون این ماده اخبار است. حتما خواهید گفت خبر برای رشد فکری فرد مفید است، اینکه به عنوان شهروندی متعهد وظیفه داریم روزنامه بخوانیم و اخبار نگاه کنیم. هرچه بیشتر اخبار را نگاه کنیم مطلع تر هستیم و مردم سالاری با این مطلع تر بودن رشد می کند. اما حقیقتی ساده را فراموش می کنیم، اخبار درباره غیر عادی هاست و هرچه واقعه غیر عادی تر باشد ارزش خبری اش بیشتر است.

آنچه درباره متهم ردیف اول گفتیم را یادتان هست؟ "پیش داوری منفی" و "پیش داوری دسترسی" باعث می شود ما برای مواجهه با روزنامه ها به حد کافی منطقی نباشیم.دروغ هایی که هر روزه در شبکه شبکه های اجتماعی پخش می شود حتی بهترین حقیقت یاب ها را هم با زهرش ناتوان می کند.

منظور تمام عوالم خبرنگاری نیست، اشکال زیادی از ژورنالیزم به ما امکان درک بهتر جهان را می دهند، اخبار به معنی گزارش وقایع موردی و جنجالی. بهتر است هفته نامه ها را بخوانید که مقالات آنها عمق بیشتری دارند. بعلاوه اینکه از فضای مجازی دور شوید و با آدم های واقعی ملاقات کنید

متهم ردیف چهارم : پنجره شکسته

پنجره شکسته نظریه ای در جرم شناسی است
پنجره شکسته نظریه ای در جرم شناسی است


اگر پنجره ساختمانی بشکند و تعمیر نشود، همه پنجره های دیگر به زودی شکسته خواهند شد

جیمز کیو ویلسون و این تئوری او، تاثیر زیادی در نظام قضایی آمریکا داشت. پلیس خشن آمریکا حاصل عملی کردن نظریه او توسط ویلیام برتون بود. زباله در پیاده رو، ولگرد در کوچه، دیوار نویسی و ... همه مقدمه قتل و آشوب هستند. حتی یک پنجره شکسته نیز این پیام را می رساند که نظم اعمال نمی شود و به مجرمان علامت می دهد که می توانند از این هم جلوتر بروند.

این نظریه باعث شد پلیس با مردم عادی مثل مجرمان بالقوه برخورد کند. در همین مدت مافوق های آنها خواهان این بودند کاری کنند که تا جای ممکن عملکرد قسمت آنها روی کاغذ خوب باشد. خب حالا اگر با مردم مثل مجرم برخورد کنیم چه می شود؟ آنها واقعا مجرم می شوند و رفتار پلیس هم با آنها غیر انسانی تر می شود...


ذهن آماده ما، آدم هایی که حرف های باور کردنی می زنند و اخبار که دائما این حرف ها و فقط همین حرف ها را می زند. پلیسی که همه را مجرم بالقوه تصور می کند. نفرت به این شکل به جامعه تزریق می شود. اما خب باید چه کرد؟

پیرمردی به نوه خود می گوید: "درونم غوغایی است. نبردی هولناک میان دو گرگ است. یکی شرور، عصبانی، طمع کار، حسود، خودبین و بزدل. دیگری نیک، صلح جو، مهرورز، فروتن، بخشنده، شریف و قابل اعتماد. این دو گرگ درون تو نیز در نبردند و درون هر فرد دیگر"

پسرک بعد از لحظه ای پرسید: "کدام گرگ پیروز می شود؟"

پیرمرد لبخندی زد و گفت: "همانی که به او غذا بدهی"

وقتی در سنگرهای خود پناه می گیریم واقعیت را نمی بینیم، باور کنیم آن طرفی ها خیلی شبیه خودمان هستند. به این هیولای نفرت غذا ندهیم، به پشتوانه اشتراکات بی شمارمان درباره اختلافات گفتگو کنیم.

اگر بخواهید کسی را تنبیه کیفری کنید، باید به او آسیب بزنید. اگر بخواهید او را اصلاح کنید، باید به فرد بهتری تبدیل کنید و مردم با آسیب بهتر نمی شوند.

این جمله جرج برنارد شاو در نگاه اول دارد فقط با یکی از طرف های دعوای ما حرف می زند اما در عمق آن مخاطبش هر دو طرف دعوای ماست.

شبکه‌های اجتماعیایرانسیاستجامعهجامعه شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید