هی مینویسم و هی پاک میکنم ! نمیدانم چطور و از کجا شروع کنم ، پس بهتر است از ناکجاآباد شروع کنم! ناکجاآباد سرزمین سادگی است که در آن مردمانی زندگی میکنند که جز سادگی نمیشناسند، آنجا ابتدا و آغاز هر داستانی است آنجا سرزمین پاکی ها است، اهل آن سرزمین به جای دیگر فکر نمیکنند که هدفی و مقصد دیگری داشته باشند، اهل آن سرزمینی اصلا دهان و معده ای نمیشناسند که غذا بخواهند و نه دست و پایی که دست و پا زنند.
باری من و تو که روزگاری هر از بر نمیشناختیم در آنجا بودیم یکوقتی به اشتباه دنبال هدفی دیگر گشتیم و سالها از این و آن پرسیدیم که هدف از زندگی چیست و برای چه زندگی میکنیم و از هر کس و ناکسی جویا شدیم و در هر جایی گشتیم ولی چیزی بدست نیاوردیم و سالهای سال هم اگر از این ماهی ها از آب بپرسیم جز تشنگی نصیبی نداریم و اگر یکوقتی دنبال سرابی برویم و آنرا آب بپنداریم در آخر باز تشنه میمانیم مگر آن روزی موج دریا ما را بالا و پایین و از خود بی خود کند که آب را در هر جا و در جریان ببینیم و برایمان مشخص شود که همه غرق در آبیم و وطن خویش نمیشناسیم، چنان وطنی که همه را در آغوش گرفته و همه را سیراب از عشق خود کرده است ، آن آشنای غریب و آن رفیق دیرینه که خودش سرزمین ماست، سرزمین سادگی و پاکی یعنی ناکجا آباد، اینجا نهایت مطلب و پایان داستان ، اینجا هدف زندگی و کیمیای سعادت است و هر ماهی که معنی آن آبی است (زیرا ماه ابدال ماء و ماء به معنی آب است) در خودش آب یا اکسیر حیات را می بیند و همین آب نقطه تعریفش می باشد.
بگذارید مثالی از این آب بیاورم که در واقع "الف" و "باء" آن الفبای این فلسفه است. که منظور از الف آن فعل و منظور از باء آن انفعال است که منظور از این دو حرف که به همراه می آیند یا "آب" اینست که هر چیزی حاصل فعل و انفعالی است یعنی چیزی روی چیزی دیگر تاثیر گذاشته و فعلی از آن بروز کرده و چیزی از چیزی دیگر تاثیر گرفته و انفعالی از بروز پیدا کرده است تا اینکه از این پدر و مادر یعنی این فعل و انفعال چیزی دیگر و مولود دیگری بوجود آمده است و این بدیهی است و مختص به هر چیز و هر اتفاقی است و هر خردمندی در ابتدا برای هر پدیده ای از همین دو چیز سوال میکند.
به جهان که نگاه کنیم در هر چیز این دو را میابیم، اینجا کلاس درس گیتی است که هر کس در آن خودش را میشناسد و به اصل خود و پدر و مادرش پی میبرد، پدر و مادری که هزاران فرزند مشتق شده از خود دارند و صورت و نوع خود را در هر چیزی به ارث گذاشتند ،چه سوالها از همین دو کلمه حل میشود و چه حکمتهای بزرگی در همین دو کلمه است ، حروف کمی که در خود هزارها حرف دارد که میخواهم در این مقاله آنها را به حول الهی و به شکرانه مهر و محبت پدر و مادرم بنویسم اما نه به این قلم که قلم به اینجا رسید و سر بشکست.
روش های استدلال منحصر به روش استنتاجی که بر دو نوع قیاسی و استقرایی می باشد نیست بلکه روش استدلال مقایسه ای هم روش استدلالی هست که شبیه استدلال پاسکال است و برای تجارت و تصمیم گیری برای اهداف کسب و کار از آن استفاده میکنند و روش دیگر روش استدلال سیستمی است که در مدیریت از آن استفاده میکنند ولی چیزی که امروزه از تفکر سیستمی فهمیده شده است بسیار کلی و ابتدایی است که در این مقاله به همین روش استدلال و جزئیات و نتایج آن میپردازیم و ممکن است از روش استدلال بنیادین هم چیزی گفته شود که امروزه از آن چندان سخنی نیست هرچند همه استدلال ها ریشه از همین استدلال بنیادین دارند.
اما منظور از استدلال سیستمی این است که رابطه اجزای یک سیستم را با همدیگر و با دیگر سیستم های خارجی بررسی میکنند و به بررسی تاثیر و تاثر آنها با همدیگر و همچنین عملکرد هر بخش و نتایج ارتباطشان با یکدیگر میپردازند.
مثلا میگویند هر سیستم حاصل ارتباط اجزا و تاثیر و تاثیر آنها با همدیگر است که این استدلال ریشه در استدلال بنیادین دارد که در بنیاد و اصل و اساس هر چیزی از آن سخن میگویند مثلا میگوییم که برای ایجاد هر چیزی یا هر اتفاقی چیزی روی چیزی تاثیر گذاشته و چیزی از چیزی تاثیر گرفته است که باعث شده بوجود بیاید و بدون این تاثیر و تاثر یا فعل و انفعال چیزی یا پدیده ای بوجود نمی آید و این بدیهی است.
در سیستم یا چیزی که منفعل شده و تاثیر گرفته میتوانیم بگوییم که دارای چهار بخش میشود که
بخش اول ابتدای تاثیرش از نیرو یا فعل بیرونی است که گویا پیامی به او رسیده و آن تاثیر را به دیگر اجزای سیستم انتقال میدهد که ما اسم این بخش را ورودی میگذاریم
بخش دوم آن وقتی است که بعضی از اجزای سیستم از ورودی تاثیر بگیرند و آن اثر یا پیام یا فعل را به اجزای دیگر انتقال بدهند که البته ممکن است این پیام را به خاطر ساختاری که دارند به شکل دیگری انتقال بدهند که این بخش را تولیدی میگوییم.
بخش سوم آن وقتی است که اجزای سیستم اثری را به بیرون خود انتقال دهند که این بخش را خروجی می نامیم
بخش چهارم آن اجزایی هستند که بالنسبه تاثیر از بقیه اجزا نمیگیرند و تاثیری هم بر چیزی نمیگذارند و این قسمت برای حفظ آن چیز یا آن اثر یا پیامی که شی از آن منفعل شده نیاز است که آنرا نگه داری می نامیم