اساساً آدم درونگرا و مسافرت-نرویی هستم، سفر و مسافرت نمیروم مگر مثلاً دو سه سالی یکبار آن هم در شرایطی. این بار اما فرق داشت، از دو ماه پیش توسط علیرضا و عباس دعوت شدم اصفهان، نحوه آشنایی؟ توییترِ فیلترشده.
با فروپاشی روانی ناشی از تناقض و جنگ درونی کرونای قرمز و نارنجی نوروز قرار شد دو روز «کاملاً تفریحی» اصفهان باشم. یعنی پنجشنبه ظهر غلیان درونی فروکش کرد و کودک برنده درون، جمعه ظهر در مقصد شلنگ تخته میانداخت.
همه چیز عادی بود تا اینکه دقیقا یک ساعت پس از وصل در مقصد همه چیز عوض شد؛ به آبیسفید (فضای کار اشتراکی) وارد شدم.
ورودِ بشرِ خسته در ظهرِ جمعهی تعطیل رسمی به آبیسفید همان کاری را با پلن این سفر تفریحی کرد که جمهوری اسلامی در سال ۵۸ با سفارت آمریکا نکرده بود.
این مردِ معتادِ دائمالکار به میخانه رسیده بود و افتاد مشکلها، فوقع ما وقع که سفر دو روزه تفریحی شد پنجروزه و کاری.
درواقع در لحظه ورود سی ثانیه یک شوک وصل فراق عاشق و معشوقِ نادیده رخ داد: «برگام چقد اینجا انرژی مثبت داره، دیگه جایی نمیام همینجا کارامو انجام میدم» و بصورت کاملاً غیرارادی عکس آنجا استوری شد و لپتاپ را باز کردم.
جمعه و دوشنبهی تعطیل رسمی و شنبه و یکشنبه و سهشنبه از صبح تا عصر در آبیسفید گذشت. هر مساله چالشی عقبافتادهای که بود در این مدت کاملاً Done شد، از پایپلاین CI/CD فلانمحصول تا اصلاح رزومه برای ارسال به فلانجا تا کارهای مانده از سال قبل شرکت.
همین دوشنبهی تعطیل رسمی بود، به خودم آمدم ساعت هشت شب و از بیست و خردهای نفر، چهارتا مانده بودند. بار دیگر درهمتنیدگی فضا-زمان ثابت شد.
آبیسفید یک خانهی بزرگِ قدیمیِ بازسازیشده است با احترام، اعتقاد و التزام به ارزشهای بناکنندگان اولیهاش. از آن خانههای ایرانی. دو طبقه، با یک حیاط بزرگ و استخری بزرگتر، آخر حیاط هم آلاچیق گذاشته اند. طبقه اول میزکار اشتراکی و طبقه دوم دفترکار. ویرگول هم طبقه دوم همین عمارت است.
تقریبا هرروز عصرها پیادهروی دارند. پیادهروی روزانهی عصرگاهی در بهارِ دونفرهی اصفهانِ زیبا بهترین قسمت است برای معتادین به کار؛ نخ تسبیح هم آقای راوی است هرچند خودش مخالف میانداری فردی است.
در یک رویدادشان هم شرکت کردم: فتوواک، تجربهای عمیقاً عالی. ظاهراً پنجشنبهها هم مافیا اجرا (بازی؟) میکنند.
در آبیسفید جامعه (کامیونیتی) دیدم نه برخلاف بعضیها در اکوسیستم تهران و یزد و ... که باند و باندبازی راه انداختهاند. اعتقاد به پیشرفت دارند و پیشرفت میکنند، خلق ارزش را دوست دارند و ارزش خلق میکنند، پدرخوانده نداریم، شوعاف هم نبود. خستگی معنا نمیشود. نسبت کیفیت به ادعا به بینهایت میل میکند.
همه هم IT کار و برنامهنویس و sysadmin نبودند هرچند IT-Man ها بیشترند؛ اما دوتا برای کنکور ارشد روانشناسی درس میخوانند، دیگری تورلیدر، یکی هم استاد دانشگاه، مثلا یکی دونفر هم عکاس.
نه اهل تملق هستم و نه سود/ضرری دارم قاطعانه اما میگویم که این تجربهی پنجروزهی همزیستی، جزو نقاط عطف زندگی من است.
اگر قرار به کار در فضای اشتراکی باشد انتخاب من اصفهان است آن هم فقط به یک دلیل.
آنجا تکهای از روح من جا ماند، اولین جانپیچ من در آبیسفید است.
پس از تحریر:
هرچند جانپیچ (هورکراکس) به نوعی بار منفی دارد، اما قسمت مثبتش یعنی اینکه بخاطر علاقهی تامریدل تبدیل به جانپیچ شده.