maryam.digitalmarketing
maryam.digitalmarketing
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

Im maryam

سلام
من مریمم
عاشق پیشه مارکتینگ

من معتقدم هرکسی برای زندگیش یه داستانی داره. داستان من هم از اونجایی شروع شد که تصمیم گرفتم بعد از دریافت مدرک معتبر کارشناسی نرم افزار |: برم وارد دنیای قشنگ کار بشم. و همینطورم شد...

چون توی دوران تحصیل فقط گیر داده بودم به مسائل تئوری، اصلا فرصت نکرده بودم تجربه کسب کنم. و این مسئله خیلی منو آزار میداد همش با خودم میگفتم این همه درس خوندم آخرشم هیچ کاری(منظورم کار تخصصی) رو نمیتونم انجام بدم.
این مسئله‌ی آزار دهنده تبدیل به یک نقطه قوت برای من شد و من تونستم عزمم رو جزم کنم برای دوره کارآموزیم بیام تهران:)))

خب حالا تابستون 98 هست و من اومدم تهران، بدون هیچ تجربه کاری. البته اینو بگم که قبل از اینکه بیام تهران شروع کردم توی جابینجا یه روزمه خیلی سبک(کم تجربه) رو برای چندین تا شرکت که کارآموز میخواستن بفرستم.
چندتاشون با من تماس گرفتن و با من قرار ملاقات گذاشتند. توی ملاقات هامون من بهشون میگفتم که من برای یاد گرفتن اومدم و میخوام با کارآموزی شروع کنم. اما خب براشون سخت بود به کسی که هیچ تجربه کاری نداره اعتماد کنند. و من هم بهشون حق میدادم.


منم دیگ داشتم ناامید میشدم، تا اینکه در این روزای ناامیدی از طرف یک شرکت با من تماس گرفتن و باهام قرار مصاحبه گذاشتن و من رفتم اونجا و نگم براتون که چقد حس خوبی از اون فضا و آدماش گرفتم.
بعد از مصاحبه با مسئول مربوطه قرار شد که اگر شرایط همکاری با من رو داشته باشند باهام تماس بگیرین.
و من تا اون روز که قرار بود باهام تماس بگیرن دل تو دلم نبود و همش خداخدا میکردم که به من این فرصت رو بدن.
و به من این فرصت رو دادن :)))))


ادمه داستان رو در پست بعدی میتونید بخونید :))

لبتون خندون باشه همیشه :)))




شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید